درست همزمان با روزهايی که ايران در نقطه
اوج همکاری هايش با آژانس بين
المللی انرژی اتمی است، آقای احمدی
نژاد به علم و صنعت رفت؛ جايی که بچه
محل آنجاست و با ادبيات خاص خودش از
پشت تريبونی که تنها مخاطبان پرشورش
را دربر می گرفت، به جاسوسان هسته
يی هشدار داد. تقارن اين دو رويداد قابل
توجه است. هر چند نمی توان مدعی بود
که اين امر با دقت و برنامه ريزی قبلی طراحی شده است، اما می
توان پذيرفت که اين دو روند به نوعی همزمان با هم
جلو رفته اند. اما روند نخست و اصلی
فروکش کردن شعارهای داغ هسته يی و
خبرهای خوش است، که از اواسط
تابستان امسال شکل گرفت. در واقع پس از رسيدن
فواره هسته يی به اوج خود در بهار
86 و همزمان با اعلام راه اندازی دو
هزار (يا به گفته رئيس جمهور سه
هزار) دستگاه سانتريفوژ که با جشن و مراسم
همراه بود، افول اين فواره آغاز شد.
پيش تر روشن بود که آستانه دو هزار
دستگاه آستانه بسيار حساسی است که
قدرت های جهانی را به موضعی متفاوت با
گذشته خواهد کشاند. اما اختلاف بر
سر اين بود که اين موضع متفاوت چه خواهد
بود. يک تفکر بر اين تحليل استوار
بود که بعد از اعلام راه اندازی دو هزار
سانتريفوژ ما عملاً به عضويت باشگاه
هسته يی درآمده ايم. بر مبنای اين
تحليل عبور از اين آستانه، که نامش
را آستانه توليد صنعتی سوخت گذاشته
بودند، باعث می شود ما را برای
هميشه به عنوان يک قدرت هسته يی بالفعل يا
بالقوه به رسميت بشناسند و به جای
گردنکشی با ما از در مصالحه و سازش
درآيند.اين بيان رئيس جمهور که
«پرونده هسته يی ايران مختومه شده است» به
تعبيری پرده پايانی سناريويی است که
تحليلگران مدافع فوق انتظار وقوع آن
را داشتند. در اين سناريو قرار چنين
بود که وقتی ما قدرت هسته يی شديم همه
چيز تمام شود و غربی ها از روی
ناچاری هم که شده ورود ايران را به باشگاه
هسته يی بپذيرند. اما تا به حال اين
اتفاق رخ نداده و آنان حاضر به پذيرش
عضو جديد باشگاه هسته يی نشده اند.
روی ديگر سکه آن بود که اعلام دستيابی ايران به تکنولوژی توليد
مقادير قابل توجهی اورانيوم غنی شده، در هر حدی که با واقعيت
توان فنی ما متناسب باشد، عزم يکپارچه قدرت های جهانی را
برای جلوگيری از استفاده ايران از
اين فناوری بر خواهد انگيخت، رخدادهايی که از خردادماه امسال
به اين سو رخ داد حاکی از اين است که غربی ها در اين
راستا فعاليت کرده اند. هر چند بر
سر روش اجماع کاملی بين کشورهای 1+5
وجود ندارد، اما کمتر می توان ترديد
روا داشت که آنان در جلوگيری از
دستيابی ايران به علم هسته يی هم
عقيده هستند. البته در اين زمينه حداکثر
رخدادی که قابل تصور است آن است که
اروپاييان به قيمت تحريم بتوانند
امريکا را راضی کنند که از تهديد
بيشتر عليه ايران دست بردارد. شواهد نشان
می دهد که تحليل دوم به تدريج در
محافل سياسی داخلی کشور و حتی در بدنه
کارشناسان و تصميم گيرندگان حکومت
جا افتاده است. صرف نظر از آنکه چه
کسانی از رويکرد نخست حمايت کردند،
می توان چنين جمع بندی کرد که در يک
دوره دوساله از بهار 84 تا بهار 86
تحليل مسلط آن بود که اگر تمام امکانات
خود را بسيج کنيم تا از خط قرمزی که
قدرت ها برايمان کشيده اند عبور کنيم،
مساله ما با آنها به جای تقابل،
يافتن فرمولی برای توافق خواهد بود. اين
تئوری نهايتاً در عرصه عمل با
مشکلات پيچيده يی مواجه شد. شايد بهترين
دليل برای مشکلات ايجاد شده بر سر
راه اين تئوری همان چيزی است که در عمل
رخ داده است. توافقی که در شهريور
ماه امسال بين ايران و آژانس رخ داد
نشان دهنده کنار گذاشتن رويکرد قبلی
و در پيش گرفتن رويکرد توافق و تعامل
با آژانس و اروپايی ها، آن هم با
حداکثر سرعت ممکن است. اما نکته اساسی که
در رفتارشناسی آقای احمدی نژاد
اهميت دارد آن است که رويکرد کشور هر چه
باشد بايد شخص ايشان محور اجرای آن
باشند. در رويکرد نخست که از بهار 84
آغاز شد در ابتدای کار هم آقای
لاريجانی و هم آقای احمدی نژاد نقش فعالی داشتند. سرانجام پس
از گذشت چند ماه و در اواخر سال 84 آقای احمدی نژاد
موفق شد به عنوان محور رويکرد «تلاش
سريع برای دستيابی به قدرت هسته يی"
در عرصه بماند و آقای لاريجانی
ناگزير شد در جايگاه ديگری در رويکرد
تعاملی، بويژه در عرصه توافق با روس
ها و سپس اروپايی ها قرار گيرد. اکنون
آقای لاريجانی کنار رفته است اما
رويکرد دوم يعنی رويکرد «رفع تهديد و
دستيابی به توافق آبرومندانه با
آژانس» به محور اساسی تلاش های سياسی ايران تبديل شده است. صرف
نظر از اينکه دستگاه ديپلماسی کشور و مقامات
مذاکره کننده چقدر در اين مسير موفق
شوند، نکته مهم اين است که هنوز
آقای احمدی نژاد نتوانسته است در
اين رويکرد جديد جايگاه محوری برای خود
کسب کند. به نظر می رسد شرط اساسی
موفقيت هر رويکردی چه از نوع تقابل و چه
از نوع تعامل، محوريت آقای رئيس
جمهور است. اين واقعيت اگرچه از توجيه
حقوقی و قانونی برخوردار است اما
بيش از هر چيز توجيه رفتاری و اخلاقی شخص
ايشان است که بدان معنی می بخشد. در
اين ميان بخت تيره آقای موسويان و تيم
مذاکره کننده قبلی آن است که در
خلاء جايگاه يابی آقای احمدی نژاد ميان
رويکرد قبلی و رويکرد فعلی، بحث
خيانت گذشتگان تنها محور قابل بحث در
محافل پرشور سياسی و اجتماعات تشکيل
شده است. به بيان ديگر اگر سخن از
جاسوسان هسته يی و کسانی که در داخل
مزاحم برنامه های سياسی دولت بودند
نرود، پس از چه چيزی می توان سخن
گفت. به اين ترتيب هر کسی جای آقای موسويان باشد چاره يی ندارد
جز آنکه دعا کند که رويکرد جديد سياسی کشور با
محوريت آقای رئيس جمهور به جايی
برسد تا او و امثال او از موضوع بحث خارج
شوند. اين همان شيوه يی است که در
اقتصاد هم شاهديم. هر وقت مشکلی پيش می آيد، بحث مفسدان
اقتصادی و غارتگران نامعلوم بيت المال از سر گرفته می شود. |