همزمان با افزايش تهديد حمله نظامی به ايران، سوالی نگران
کننده در ذهن
شکل می گيرد: اين که گروه های ضد جنگ جهان کجا هستند؟ و چرا در
ارتباط با
ايران، تحرک لازم را به خرج نمی دهند؟
اين سوالی است که به ويژه، در مناسبت هايی چون روز جهانی صلح،
که جمعه
گذشته در سطح دنيا برگزار شد و شاهد تحرک قابل ملاحظه ای در
ارتباط با
ايران نبود، به گونه ای بر جسته تر خودنمايی می کند. لازم به
يادآوری است
که به مناسبت روز صلح، به عنوان نمونه در کشور هلند مراسم
متعددی تدارک
ديده شد و با توجه به اشتهار شهر لاهه به عنوان پايتخت حقوق
بين الملل و
قرار داشتن بنای موسوم به "قصر صلح" در اين شهر، وجود جنگ در
مناطق مانند عراق و افغانستان مورد اعتراض گروه های فعالان صلح طلب قرار
گرفت؛ اما در
مقايسه، شرايط بحرانی ايران مورد توجه به مراتب کمتری واقع شد.
چنين واقعياتی، به طور طبيعی اين پرسش را در برابر ما قرار می
دهد که
وقتی خطر حمله نظامی به ايران هر روز جدی تر می شود همه روزه
تحليگران، سياستمداران و مسوولان مختلفی از آن سخن می گويند، چرا ميزان
تحرک صلح
طلبان جهان و به ويژه جهان غرب نسبت به اين خطر، متناسب با
اهميت آن نيست؟
البته يک دليل مهم اين حساسيت ناکافی، درگير بودن "بالفعل"
کشورهای بزرگ غرب در جنگ در عراق و افغانستان است که عمده توجه
افکار عمومی آنها
را به خود مشغول ساخته و جای کمتری را برای پرداختن به خطر
"بالقوه" جنگ در مناطق جديد باقی گذاشته است. به عنوان مثال، صلح طلبان کشوری
که چون
هلند که هر از گاه شاهد اخبار کشته شدن هموطنانشان در
افغانستان هستند، به
طور طبيعی در درجه اول تلاش خود را بر خارج کردن نيروهای هلندی
از آن کشور
متمرکز می کنند و در درجه بعد به خطر "احتمالی" بروز يک جنگ
جديد می انديشند.
اما گذشته از واقعيت غير قابل انکار فوق، در مورد خاص ايران،
دلايل مهم
ديگری نيز برای تحرک ناکافی فعالان صلح طلب غرب وجود دارد که
به ماهيت
موجود دولت ايران بر می گردند.
يک دليل مهم در اين ارتباط، آن است که اغلب گروه های صلح طلب
اروپا و
آمريکا، مخالف سر سخت گسترش و توليد توانايی نظامی هستهای هم
محسوب می شوند. از همين رو، آنها در عين مخالفت با جنگ با
ايران، نگران پروژه هسته
ای دولت جمهوری اسلامی نيز هستند و در واقع، با ايراد فشار بر
اين دولت برای متوقف ساختن پروژه هستهای آن مخالفتی ندارند. اين گروه
ها، گرچه با
گسترش فشار بر دولت ايران تا مرحله نظامی موافق نيستند، اما به
طور کلی،
تا زمانی که افزايش فشار جهانی را در جلوگيری از پروژه هسته ای
جمهوری اسلامی موثر بدانند، در بسيج نيروهای خود در مقابله با
آن کم انگيزه
خواهند بود.
اما گذشته از اين مساله، دليل مهم ديگری که تاکنون مانع از
تحرک کافی فعالان صلح طلب در مخالفت با هواداران حمله به ايران
شده، وجههی بسيار
منفی است که حکومت ايران در سطح جهان از خود ارائه داده است.
به عنوان
نمونه، افکار عمومی غرب، تمام تابستان گذشته را در حالی سپری
کرده که
رسانه های گروهی مرتباً در حال مخابره تصاويری از قبيل عکس های
اعدام
افراد در ملاعام و نيز سخنرانی های تحريک کننده آقای احمدی
نژاد از داخل ايران بوده اند.
تأثير بمباران افکار عمومی با چنين اخباری، آن است که بسيج
جامعه مدنی جهانی در مخالفت با هواداران شدت عمل با دولت
ايران، به راحتی امکانپذير
نباشد. به عبارت ديگر، نقض مستمر حقوق بشر در ايران، به گونه
ای خطرناک
مخالفان جنگ با ايران را در سطح جامعه جهانی زير فشار قرار
داده و دامنه
فعاليت آنها را محدود ساخته است.
مجموعه عوامل فوق، باعث شده که شرايط افکار عمومی جهانی در
مقايسه با
زمانی که برای حمله به عراق زمينه سازی می شد - و اروپا و
آمريکا شاهد
گردهم آيی های پرتعداد و پی در پی فعالان ضد جنگ بودند- کاملاً
متفاوت
باشد.
فعال نشدن کافی جريان های ضد جنگ جهان عليه تهديد حمله نظامی
به ايران،
واقعه نگران کننده ای است که بايد توسط فعالان جامعه مدنی جدی
گرفته شود.
چرا که ادامه چنين وضعيتی، علامت خطرناکی را به هواداران جنگ
عليه ايران
ارسال می کند و آن اينکه تهاجم نظامی، هزينه های کمی را در سطح
افکار
عمومی به همراه خواهد داشت.
در چنين شرايطی، در داخل ايران نيز، دولت اين کشور که بايد بيش
از هر
نهاد ديگری نگران افزايش احتمال حمله نظامی باشد، از اساس منکر
احتمال
بروز چنين حمله ای است و تمام تلاش خود را بر بی خبر نگاه
داشتن جامعه از واقعيتی مهم به کار بسته است: اين که خط قرمز غرب در مورد پروژه
هسته ای ايران، نه "توليد" سلاح اتمی، که دسترسی جمهوری اسلامی
به "پتانسيل" تهيه
سلاح اتمی است و قدرت های جهانی، برای عدم دسترسی جمهوری
اسلامی به اين
پتانسيل، هر اقدامی، حتی حمله نظامی را مد نظر خواهند داشت. در
واقع، علی رغم اين که سياستمداران و نظاميان غرب، کاملاً به
ريسک های عظيم اين عمل
واقف هستند، ولی ريسک ايران اتمی را بيشتر می دانند و اين
تحليل آنان، از
سوی کشورهای همسايه ايران حمايت می شود.
به اين ترتيب، در حالی که دولت ايران به کلی منکر خطر حمله
نظامی است و
افکار عمومی جهان حساسيت لازم را در مورد خطر فوق ندارد، بار
اصلی هشدار
دادن نسبت به احتمال وقوع جنگ، به گردن خود ايرانيان و به طور
مشخص
کنشگران سياسی و فعالان جامعه مدنی در داخل کشور است. فعالان
داخل کشور،
که بهتر از هر کس ديگری تأثيرات مهلک حمله به ايران را بر
شرايط اقتصادی، اجتماعی و سياسی کشور خود می دانند، بايد توجه داشته باشند که
اگر نتوانند
با فعاليت پيوسته و منسجم خود در سطح افکار عمومی ايران، سياست
ماجراجويانه دولت را زير سوال ببرند و به جامعه جهانی اين
تصوير را بدهند
که اکثريت مردم ايران مخالف سياست های ماجراجويانه اين دولت
هستند،
جريانات فعال در ساير کشورها، به سختی ممکن است اين وظيفه را
به جای آنها
انجام دهند.
در حال حاضر، به خاطر حضور جنگ طلبان در راس دولت های ايران و
آمريکا،
نيازی جدی به يک حرکت مشترک ضد جنگ وجود دارد. حرکتی مشترک
ميان جرياناتی که در داخل به انتقاد از سياست های تهاجمی حکومت
ايران می پردازند، و
فعالان صلح طلب بين المللی که مسووليت اعتراض به سياست های جنگ
طلبانه
سياستمداران غربی را به عهده دارند. سوال مهمی که در حال حاضر
مطرح می باشد اين است که آيا ما در خارج و داخل ايران به
مسووليت تاريخی خود واقف
هستيم و در جهت ايفای اين مسووليت، به موقع دست به عمل خواهيم
زد؟(نقل از سايت "روز" بدليل اهميت نکاتی که صادقانه طرح شده
است) |