وقتی مردم اگاهانه از جهت دهی های صدای امريکا
صحبت می کنند، يا مثلا وقتی می بينيد که جوانی که تا قبل از
اين بدنبال خوشگذرانی بوده حالا راجع به کتاب سربداران صحبت
می کند. يا مثلا وقتی می بينيد که اس.ام.اس می ايد که "لعنت
بفرست به آن که قرآن زده بر نيزه و حکومت می کند"، يا وقتی می
بينيد کتاب هايی مثل "قلعه حيوانات" و يا "شاهزاده و گدا" و
.... دست به دست می چرخد، يا وقتی می بينيد که مصاحبه شهرام
همايون با وکيلی (سرمايه داری که از ايران خارج شده و راجع به
رشوه هايی که به امامان جمعه داده صحبت می کند يا رشوه هايی که
به نمايندگان مجلس داده) سروصدا می کند، يا وقتی می شنويد
مردم راجع به خطر جنگ تازه با هم بحث می کنند.
اينها همه و همه مشتی از خروار است و يک چيز
را نشان می دهد و آن اين که مردم از رخوت خارج شده اند و
هوشيارانه همه چيز را زير نظر دارند . همه اينها نشان می دهد
که همه چيز خلاف حرف های حکومتيان پيش می رود. از من ديدن و
نوشتن. بقيه اش به عهده ديگران!
می خواهم تا آنجا که می توانم از زبان
مردم از روزگار تلخ ملت بنويسم. کار
چنان خراب است که پولدارها هم گهگاه نيشی می زنند و از اوضاع
انتقاد می کنند. گرچه از اوضاع ناراضی ناراضی هم نيست و علاقه
ای به
تحولات آنچنانی ندارد، زيرا می
ترسند وضع توپشان بهم بخورد. اينها بيشتر نگران تحريم ها
هستند.
خرده سرمايه دارانی هم وجود دارند که
کشورهای اروپايی با آنها
معامله نمی کند و حريق تحريم دامن
اينها را بيشتر از گروه اول گرفته است و به همين دليل عصبانی
ترند.
طفلک طبقه محروم، که وضعش روز به روز بدتر
می شود و زير دست و پا له و لورده می شود .
خانه هايی سبک "خانه قمر خانم" در تهران
زياد شده است. کسانی هستند که با ماهی 150000 تومان
همسرو فرزند خودشان را می گردانند و
به اصطلاح با سيلی صورتشان را سرخ نگه داشته اند.
البته بد تر از اينها هم وجود دارد.
مثلا پير مردی که با فروختن دستمال کاغذی در
پشت چراغ قرمزها زندگی خودش و لابد
چند نفر ديگر را می چرخاند که البته اينروزها
اين تيپ مردان و زنان زياد شده اند
و پشت چراغ قرمزها پر است از کودکان معصومی که
لابد قرار است جزو اعدامی های فردا
باشند. کسانی که قربانيان اين جامعه هستند و
همه ما در مقابل آنها مسئول هستيم .
البته مسئول تر از همه اقای خامنه ای است که
حرکت پشه در اين مملکت بدون اجازه
ايشان و ابواب جمعی اش ممکن نيست . گرانی مسکن سر سام آور شده
است. همه چيز جهشی شده خودکشی، بيکاری، فساد، دزدی. اين روزها
حتی با عبور از کنار محافل دوستانه هم می شود نبض جامعه را
گرفت . مثلا با عبور از کنار يک جمع
چند نفره در خيابان، يا در قهوه خانه با نشستن
در کنار ميزی که چند نفر ديگر هم
پشت ميز کناری نشسته اند. اينروزها حرف هايی از دهان فرزندان
نظامی ها و سپاهی ها شنيده می شود که نشان می دهد در خانه آنها
هم يک خبرهائی هست. وقتی هنگام عبوراز حياط و تا رسيدن به کلاس
درس به گوشت می خورد که فلان دانش آموز مربوط به خانواده فلان
سردار سپاه هم دارد احمدی نژاد را مسخره می کند و بچه ها را می
خنداند، درسته که به رويت نمی آوری و عبور می کنی تا پررو
نشوند، اما چطور می شود توجه نکرد؟
تئوری بافی نمی کنم. تمام سعی خود را
می کنم تا ديده و شنيده هايم را به شما منتقل کنم.
|