"انگيزه مردم برای حضور و مشارکت در عرصه سياست، اميد به روزهای
پيش رو به مويی بند است. شايد بتوان اين پديده را بحران انگيزه
نام نهاد."
مهندس عزت الله سحابی رئيس شورای ملی مذهبی های ايران با همين
سئوال و مقدمه پروين بختيارنژاد که از سوی روزنامه اعتماد با
وی مصاحبه کرد، به چند سئوال وی پاسخ داد و گفت:
طبقه متوسطی که در زمان شاه شکل گرفته بود، چه آنهايی که در
ايران بودند و چه آنهايی که در خارج از ايران زندگی يا تحصيل
می کردند، فهم آنها براساس فهم زمانه و براساس فهم جهانی بود
ولی شاه اجازه بروز فهم زمانه را نمی داد.
در آن سال ها رشد اقتصادی اتفاق افتاده بود و دولت هايی که فقط
به رشد اقتصادی فکر می کنند، غافلند از اينکه همين رشد اقتصادی
باعث رشد سياسی در جامعه نيز می شود و موجب می شود طبقه متوسط
خواهان مطالبات سياسی شود.
-
در چين هم چنين اتفاقی افتاده؟
سحابي: خير هنوز نيفتاده، در آنجا طبقه متوسط رشد کرده ولی
دولت چين بر مناسبات داخلی خيلی مسلط است، هر چند دولت چين
ساختاری تشکيلاتی دارد و از لحاظ سياسی توانسته مردم را کنترل
کند، ولی دير يا زود اين اتفاق خواهد افتاد، چرا که رهبران
فعلی کشور چين همگی به لحاظ سنی بالای 70 سال دارند. وقتی نسل
جوان تر جای اين رهبران را بگيرد، مطمئناً فضای سياسی کشور چين
بازتر از گذشته خواهد شد.
در ايران، شکست های مکرر، احساس نااميدی را در آحاد جامعه القا
میکند، حتی به روشنفکران. اما روشنفکرانی که حدود 50 سال
سابقه فعاليت دارند، شاه را ديده اند، انقلاب 57 را ديده اند،
سال های 60 را ديده اند، نبايد در مقابل حوادث
بلرزند. بعنوان مثال رهبران
جريان اصلاح طلب، نهايتاً بين 50 تا 55 سال سن دارند. موفقيت
های اوليه خيلی آنها را داغ کرده بود و شاد شده بودند. البته
پيروزی بزرگی هم برای اصلاح طلب ها بود. به خاطر دارم در سال
78، ميزگردی در حسينيه ارشاد با حضور عباس عبدی، اکبر گنجی و
آقای مرعشی و بنده برگزار شد. آقای گنجی در آن ميزگرد خيلی زود
داغ شده بود. من منظورم اين نيست که آقای گنجی امروز از اصول
خود عدول کرده، بلکه منظورم اين است که جوان بودن آنها و نيز
فقدان تجربه های عميق سياسی، آنان را زود دچار سرخوردگی می کند
و ديديد که برخی از آنان چگونه از صحنه مبارزه ملی کنار رفتند.
آقای گنجی و افشاری به راحتی از صحنه مبارزه ملی کنار رفتند و
دخالت خارجی را يک راه حل جدی می دانند، در حالی که يک مبارز
باتجربه ملی به سادگی به اين نتيجه نمی رسد.
در دوره انقلاب مشروطيت نيز؛ ناامنی و وضع خراب اقتصادی تا
جايی پيش رفته بود که به معلمان به جای حقوق، حواله آجر می
دادند تا به کوره پزخانه برود و آجر بگيرد و خودش آجرها را
بفروشد. وضع اقتصادی مردم تا قبل از ظهور رضا شاه اين گونه
بود.
به لحاظ امنيت هم مردم در آن زمان، حقيقتاً شب ها جرات خروج از
خانه را نداشتند. مردم با نگرانی به خواب می رفتند. حالا اگر
يک قلدری مثل رضاشاه بيايد و امنيت بياورد، با اقبال مردم روبه
رو می شد. از سال 1299 تا 1304 دوره فرمانروايی رضاشاه بود. در
آن موقع رضاشاه حواسش جمع بود که نان گران نشود، قند و چای
گران نشود. در سال 1305 اکثر مردم طرفدار رضاشاه بودند. تنها
کسانی که جرات کردند با او مخالفت کنند، يکی مدرس بود، ديگری
ملک الشعرای بهار. بقيه رای به تغيير سلطنت از قاجار به پهلوی
دادند. مثلاً آقاسيد ابوالحسن اصفهانی، حتی علامه محمدحسين
نائينی، به هنگام شاه شدن رضاخان، شمشير مرصع دو شاخه را که به
شمشير ذوالفقار علی معروف شده
بود، به رضاشاه هديه کردند و در اين ميان روشنفکران فقط دم از
آزادی سياسی می زدند، آنها مسائل اقتصادی مردم را ناديده گرفته
بودند. وضعيت روشنفکران و اصلاح طلبان در حال حاضر هم همين طور
است، يعنی اصلاح طلبان بايد به اقتصاد مردم توجه لازم را داشته
باشند.
اصلاح طلب ها بايد اولاً از تفرقه پرهيز کنند، ديگر آنکه به
جای اينکه اقشار روشنفکر را مورد خطاب قرار دهند، بايد عموم
مردم را مخاطب خود قرار دهند و به مسائل ريز و درشت آنها
بپردازند. |