داشتم ميزكار ترتيب ناپذيرم را مثلاً
مرتب میكردم، چشمم به يادداشتی افتاد كه
به خودم نوشته بودم:
پيشنهاد
ايجاد مركز آسيايی سازمان ملل دريك جزيره
ايرانی كه ايسنا خبرش را منتشر كرده
است مايه دارد برای يك
نوشته جدی.
يادم
آمد همان روز كه خبر را خواندم به
خودم گفته بودم چيزی در موردش بنويسم، ولی من
هم مثل همه در كوران جنجال كلمبيا و
يكی اين بگو
و يكی آن، افتادم به گرداب و
فرو مرد پيشنهادی كه اگر مجرای
درستی را
میپيمود میتوانست كارساز باشد برای ملت
ايران.
به ظاهر پيشنهادی ساده است، ولی
انگار در درونش چيزی دارد كه فكر
را رها
نمیكند. سخت است اما تصور كنيد اين
پيشنهاد، در سخنرانی رئيسجمهور
كشورمان در نيويورك مطرح میشد.
كاش با ارائهاين پيشنهاد
در دانشگاه كلمبيا، صلحدوستی ملت
ايران جار
زده میشد و به جای جنجالهای بیپايه و
عبث، خير و ثمری از آن به بشريت
میرسيد. شايد از بدشانسی است كه
گاهی پيشنهادهای معقول شانس نمیآورند.
مثل
همان ايده بكر گفتوگوی تمدنها كه چون
به مذاق محافظهكاران خوش
نيامد، بارش بر شانههای محمد خاتمی
افتاد و در غوغای عربدهكشی جنگ
افروزان جهانی به كناری رفت تا باز
جنگ تمدنهای چند فيلسوف
فاشيست غرب علم شود.
اصلا بيائيد فرض كنيم اين پيشنهاد جزيره
صلح
را احمدرضا درويش فيلمسازمتعهد نداده بود؛
بگذاريد ثبتش كنيم به نام كسی ديگر. كسی كه در عصرحاكميت
يكپارچه اصولگرايی ديگر ورودشان به حريمهای ممنوعه
ديروز، دردسر
نمیآفريند و كفنپوشانی را روانه
كوچه و خيابان نمیكند. چه
كسی مناسبتر است؟ يقينا نبايد خارج
از گعده محافظهكاران باشد و الا
همين
میشود كه شد.
هرچند همه مردان رئيسجمهور را روی
هم بريزيم چيز
متفاوتی غير از آنچه
میگويند و میكنند نمیتوان انتظار
داشت ولی خب مهم گفته
است نه گوينده
. به گمانم در فصلی كه ديگر نبايد
هيچ مذاكره بينالمللی و هيچ تحقيق و
تفحص پارلمانی را با واژگان نامأنوس
"آبنبات"و"كشك" تعريف كرد، علی
لاريجانی از همه مناسبتر باشد چون حداقل او
میداند كه از مرد منتقد
بودن تا مرد ميدان بودن، فاصله
بسيار است و مردان ميدان
ديروز نيز خوب
میدانند كه بر او آنگاه كه در عرصه
جهانی، حرف برای گفتن دارد،
خرده روا ندارند.
اصلا چه فرق میكند فرض را بر اين
بگذاريم كه
درويش در يكی از اين
افطاریهای سياسی به سنت همواره
ميهمانان اين ماه،
پيشنهادش را آهسته درگوش لاريجانی گفته و
او هم احساس وظيفه كرده و به عنوان
دبير شورایعالی امنيت ملی ايران به
جهان اعلام كرده است و بعد هم حتماً پی پيشنهادش را
میگيرد و به سرانجامش میرساند.
هرچه باشد درويش فيلمساز و هنرمند
است و
نبايد در سياست دخالت كند، اما در
مقابل، لاريجانی در سياست هنرمند
است
و به او میآيد اگر فكر پسنديدهای
شنيد، حمايت كند.
پس
برازنده اوست اين اتفاق تاريخی به
نامش ثبت شود تا در پی آن خيری هم
به بشريت
برسد. حال تصور كنيد خبر اينگونه بر
خروجی خبرگزاری مینشست:
به
گزارش خبرنگار سياسی خبرگزاری
دانشجويان ايران (ايسنا) علی لاريجانی به مناسبت
هفته دفاع مقدس در يك برنامه
تلويزيونی كه مجری برنامه از او
پرسيده بود كدام
جنگ، به جنگ پايان میدهد؟ گفت:
فكر نمیكنم در طول
تاريخ هيچ صلحی با جنگ به
دست آمده باشد و به نظرم نتيجه جنگ،
نابودی است. در اين دوران وضعيت دنيا به
گونهای است كه همه جهان به نحوی با
ادبيات جنگ تهديد میشود و متاسفانه
مولفههای تمام قدرتها، كشورها و
سياستمداران بر مبنای ادبيات خشونت
و جنگ شكل
گرفته و به نظر میرسد جنگ
يك جور بيزينس و ماركتينگ حاكم بر
روابط اقتصادی است
و بيزينس در دنيا
مبتنی بر كالای جنگی شده است،
آنچنان كه بر اثر انعكاس اين
جنگ از طريق رسانهها و
خبرگزاریها، مخاطبان جهانی را به وحشت انداخته است.
اين
سياستمدار در ادامه گپ و گفتاش با حسين پاكدل مجری اين برنامه
گفت:
متاسفانه در منطقه آسيا و خاورميانه
كه فتيله باروت جنگ در آن روشن و
گاه
نيمهروشن است و اين منطقه همواره
آبستن حادثه بوده است، از يكطرف
جوامع
توسعهنيافته از لحاظ دمكراتيك و
ساختارهای سياسی و از طرف ديگر
انباشت
ثروت و انرژی در اين منطقه دندان
طمعشان را تيز كرده است، اين سوال
مطرح
است كه در اين منطقه پرفتنه جايگاه
سازمان ملل متحد كه ادعای ترويج
صلح
عادلانه را دارد، كجاست؟ برای
جلوگيری از جنگ و خونريزی و اشاعه صلح
مگرمیشود در آن سوی ناكجاآباد، در
ويترين سازمان ملل متحد و پشت
درهای بسته نشست و صرفا با صدور
بيانيه از جنگ، خشونت و خونريزی در اين
جهان
پهناور جلوگيری كرد؟! به چه دليل
سازمان ملل متحد در اروپا مقر
دائمی دارد، ولی در آسيا و در
خاورميانه كه دارای بالاترين جمعيت و
بيشترين
نشانههای خشونت و جنگ است، مقر
دائمی ندارد؟ اين عين بیعدالتی است.
ما
بعنوان ملتی كه در ادوار مختلف تاريخ، كتاب، علم، زبان، تمدن،
معنويت
و
صلح را به جهان هديه و دنيا را از
صادرات معنوی خود سيراب كردهايم و
به
عنوان ملتی كه منادی صلح و انسانيت
است موظف هستيم در عمل همواره در
اين
مسير كوشا باشيم.
لذا پيشنهاد میكنم ما به عنوان
كشور صاحب
تمدن، يكی از جزاير خود را به
عنوان جزيره صلح به بشريت اهدا
كنيم و سازمان ملل
متحد در يكی از جزايرايران به طور مستقل
مقر آسيايی خودش را تاسيس
كند."
آدم خيال میكند كهنهكارترين
سياستمدار عالم دارد حرف میزند.
فرض
كنيد
تا تنور داغ است و كشورهای كوچك منطقه كه
الی ماشاءا... جزيره هم
دارند
برگ رو نكردند و نبردند، مجلس ما از
اين پيشنهاد لاريجانی استقبال
كرد،
دولت و شورای امنيت ملی هم زير بارش
رفتند، بعد قرار شد عملياتی شود
وهيأتی مأمور اجرای آن شد، سازمان
ملل هم قبول كرد و يك جزيره كوچك
و
دورافتادهايران شد"جزيره صلح"
و حالا در حجم اندك اين ستون فهرست
وار
به برخی از مزايای اجرايی شدن اين
پيشنهاد درويش، نه، پيشنهاد
لاريجانی اشاره میكنم:
اول: برادری ايران به شكل عملی در صحنه صلح
جهانی ثابت میشود.
دوم: بیربط است اگر از اين پس آمريكا ما و
كشور
ما را حامی تروريسم بنامد.
سوم: قاره كهن با بيشترين جمعيت به حق خودش
میرسد و كشورهای منطقه هم در
تصميمگيریها دخيل میشوند.
چهارم:
مسلما مقر آسيايی در منطقه، بسياری
از مناقشات را حل میكند.
پنجم:
مناسبات فرهنگی و اجتماعی، رشد چند
برابری پيدا میكند. حداقل حدود
دو هزار
كارمند آسيايی، مدام در كشورهای
حاشيه، رفت و آمد میكنند.
ششم: ايران
به عنوان مبتكر صلح در اين بخش
بسيار فعالتر برخورد میكند.
هفتم: حنای جنگافروزان جهان رنگ میبازد.
هشتم: ملت فلسطين به شرايط برپايی يك
رفراندوم نزديكتر میشوند.
بازهم بگويم؟ آقای لاريجانی حداقل شما
كاری كنيد تا بيش از اين فرصتها
قربانی نشود در اين آشفته بازار
جهانی! |