ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  دولت لازم نيست بوش را برای سخنرانی در دانشگاه تهران دعوت کند،
به استادان و سياسيون اجازه سخنرانی در دانشگاهها بدهد
فضائی حاکم بر دانشگاهها
زيرسرهيات سه نفره و نهاد عاليه است
احمد شيرزاد
 
 
 
 

 

از قديم گفته اند: "قاچ زين را بگير، اسب سواری پيشكش ات". حكايت اين دولت ماست كه برای اثبات شجاعت خود در شنيدن حرف مخالفان می خواهد به جرج بوش برای سخنرانی در دانشگاههای ايران مجوز دهد. سنگ گنده علامت نزدن است. گويا هيچ راه ديگری برای اثبات آزاد بودن دانشگاههای ايران نيست بجز دعوت از بوش. ما همه چيزمان بايد غير آدميزاد باشد!

چرا راه دور برويم. همين بنده خدا كه الان داريد نوشته اش را می خوانيد در دو سال اخير به ندرت امكان حضور در جلسات عمومی دانشجويی در دانشگاهها را پيدا كرده است، در حالی كه مطمئن است تقاضاهايی برای اين امر وجود داشته است. می فرماييد چرا؟ دليلش را دانشجوها خوب می دانند.

در هر يك از دانشگاهها دم و دستگاهی هست به نام هيات سه نفره (شامل رييس دانشگاه، نماينده ولی فقيه و نماينده وزير علوم) كه بدون مجوز آنها هيچ جلسه ای نمی تواند تشكيل شود. اين آقايان ليست بالا بلندی دارند از كسانی كه نمی توانند به دانشگاه دعوت شوند، البته كارشناسان محترم نهادهای عاليه اين ليست را به آنها می دهند و گرنه خودشان ممكن است خيلی ها را نشناسند. در كشورهايی كه نسيمی از آزادی می وزد ممكن است برای تشكيل اجتماعات و تظاهرات (آن هم در مقياس يك جلسه كوچك دانشجويی) مثلا مجوز پليس يا يك دستگاه مسئول لازم باشد، اما معمولا اين كار به جهت نظم و هماهنگی است و علی القاعده بنا بر آزادی و امكان تشكيل اجتماعات است. در اين كشورها اگر به دلايلی مجوز تشكيل يك اجتماع داده نشود مسئول مربوطه بايد پاسخگو باشد و با دلايل قانع كننده افكار عمومی و رسانه ها را قانع كند كه چرا در آن شرايط خاص مجوز نداده است و اغلب در موقعيت مناسب ديگری بايد اين امكان فراهم شود.

در اين كشور هيات های سه نفره مذكور از هفت دولت آزادند و به هيچ كس پاسخگو نيستند الا همان مسئولان محترمی كه صبح با يك تلفن "مسائل را با آنها هماهنگ می كنند"! متاسفانه آنقدر به نقض حقوق شهروندی مان عادت كرده ايم كه تا به حال كسی يقه هيچ هيات سه نفره ای را نگرفته كه آخر با چه معياری اجازه نمی دهيد صاحبان نظر و انديشه هايی كه متفاوت با شما می انديشند در دانشگاهها حضور يابند. حتی دانشجويان هم به اين وضع ناچارا تن داده اند و وقتی دبير هيات سه نفره به تقاضايشان جواب منفی می دهد و می گويد مثلا فلان آقا يا خانم را نمی توانيد برای ميز گرد و سخنرانی دعوت كنيد بی سر و صدا راهشان را می گيرند و سراغ كسان ديگر می روند. ماحصل كار می شود همين فضايی كه بر دانشگاهها حكمفرماست.

اما اتفاق جالب اينجاست كه گويا آقای بوش و استادان دانشگاه كلمبيا در ليست ممنوعه هيات های سه نفره نيستند و يا اگر هم بودند با تصميم رييس دولت در جريان سفر امريكا و در خلال پرسش هايی كه همانجا می شد به طور ناگهانی تصميم گرفته شد كه بگذار بزنيم روی دستشان و ما هم از آنها برای سخنرانی دعوت كنيم. حالا بگذريم از اينكه اگر بر فرض برخی از استادان امريكايی قدم به ايران گذاشتند، چگونه مسائل پيرامونی آن پوشش داده می شود كه "عوامل داخلی استكبار و غرب زدگانی كه آب به آسياب دشمن می ريزند" از موضوع باصطلاح سوء استفاده نكنند، و نيز بگذريم از هشدارهای مكرری كه در مورد تماس با خارجی ها توسط مسئولان داده می شود و مشكلات احتمالی تماس آدمهای نامحرم با مهمانان امريكايی و... اما خودمانيم، مانده ايم در اين كه به كجای اين داستانی كه سر تا پای آن به يك شوخی بی مزه و يخ شبيه تر است بايد بخنديم.

پدرم حكايتی را نقل می كرد با اين مضمون كه روزی در شهری مردم ريختند و يك بنده خدای كليمی را تا جا داشت كتك زدند. وقتی له و لورده از زير دست و پای آنها خارج شد گفت: آخه نامردها چرا زديد؟ گفتند: شنيده ايم كه زدن جهودها ثواب دارد. گفت: لا مروت ها، مگه شما همه كارهای ديگری كه ثواب دارد را انجام داده ايد كه فقط جهود زدن تان مانده باشد؟ ما هم ظاهرا از تمام آداب دمكراسی فقط همين يكی را كم داشتيم كه از بوش برای سخنرانی در ايران دعوت كنيم. (وبلاگ سپيدرارن)