داريوش سجادی رئيس تلويزيون بسته شده هما؛
که در امريکا ساکن است، اما با ايران در ارتباط، طی تفسيری که
"انتخاب" منتشر کرد، درباره غلبه سياست جنگ و مقابله، بر سياست
مذاکره اتمی، با اشاره به استعفای لاريجانی نوشت:
با توجه به نزديکی اين استعفا با
سفر اخير ولاديمير پوتين به ايران و
پخش
اين خبر که رئيس جمهور روسيه طی سفر
به ايران در نشست با آيت الله
خامنه
ای حامل پيشنهاد های خاصی به ايران
بوده و بلافاصله جورج بوش نيز بعد
از
سفر پوتين هشدار جنگ جهانی سوم را
در صورت عدم تعيين تکليف نهائی پرونده
اتمی ايران به جهانيان داد.
می توان سفر
پوتين به ايران را قرينه ای از سفر
يوگنی پريماکف به بغداد در مارس سال
2003
دانست که طی آن پريماکف در مقام
نماينده پوتين ضمن ملاقات با صدام
حسين و هشدار
به وی مبنی بر قريب
الوقوع بودن حمله آمريکا، به صدام
پيشنهاد داد تا بمنظور
اجتناب از جنگ
کليه سلاح های کشتار جمعی عراق
تحويل سازمان ملل متحد شود.
هر
چند صدام از پذيرش اين پيشنهاد
استنکاف کرد و هر چند بعد از حمله
آمريکا به عراق
مشخص شد اساساً صدام سلاح کشتار
جمعی در اختيار نداشته
اما ماهيت آن تهاجم نشان
داد، آمريکا برای حمله به عراق عزم
خود را جزم
کرده و سلاح کشتار جمعی تنها
بهانه ای بمنظور استارت تهاجم ارتش
ايالات
متحده به عراق بود.
بر اين
اساس چنانچه پوتين نيز در سفر خود
به ايران همانطور که علی لاريجانی در فردای آن
سفر خبر از آن داد که بخشی از
پيشنهاد پوتين شامل
راهکاری در خصوص برون رفت
ايران از بحران پرونده اتمی اش با
غرب بوده
باشد، لذا در اين صورت شايد بتوان
بخش های ديگر و اعلام نشده اظهارات
پوتين به مقامات بلند پايه ايران را
از طريق
قرينه سازی تاريخی با مدل
عراق گمانه زنی کرد.
در اين گمانه زنی استبعادی ندارد
پوتين نيز همانند پريماکف در سفر به
عراق خبر از آن داده که
آمريکا عزم
خود را برای
حمله به ايران جزم کرده و
بعنوان مساعدت، وی آخرين راهکار
پيشنهادی خود در پرونده اتمی را جهت برون
رفت از بحران به پايوران حکومت در
ايران عرضه
کرده است. خصوصاً آنکه بعد
از بازگشت پوتين به روسيه بلافاصله
نخست وزير اسرائيل
به ملاقات پوتين
شتافت. معنای اين سفر شتابزده، می
تواند آن باشد که تل آويو
حريصانه
بدنبال شنيدن پاسخ ايران به
پيام حمله نظامی
محتمل از دهان ولاديمير
پوتين
بوده است.
در چنين حالتی استعفای غير منتظره علی
لاريجانی نه تنها
خالی از ابهام
است بلکه معنا و مفهوم روشنی خصوصاً
برای جهان غرب
دارد.
در اين حالت، استعفای لاريجانی نشان
دهنده آن است که عالی رتبه گان
در
جمهوری اسلامی بعد از سفر پوتين طی
نشست و گفتگوهای خود گزينه مذاکره
در
مورد پرونده اتمی را بنفع گزينه
روياروئی نظامی با آمريکا کنار زده
اند.
اين بدان معنا است که احمدی نژاد
موفق شده در دو گانه جنگ يا مذاکره،
نظر
خود که ديپلماسی تهاجمی ولو به قيمت
روياروئی نظامی مستقيم با آمريکا
را به ساختار تصميم گيری نظام تحميل
کند. خصوصاً که وی بارها در مواضع
وسخنرانی های خود عملاً گارد جنگ
طلبانه آمريکا را از اساس خالی از
محتوا
اعلام می کرد و اصرار داشته و دارد
که واشنگتن توان حمله به ايران
را
نخواهد داشت.
در چنين حالتی فهم استعفای لاريجانی بسيار
روشن
است.
در واقع اين استعفا در عين حالی که می
تواند بمعنای اعتراض وی به
کمرنگ
شدن گزينه مذاکره با آمريکا معنا
شود در عين حال ارسال پيامی روشن
به
واشنگتن است با اين محتوا که:
ما مرد جنگيم!
خصوصاً آنکه دولتمردان
جمهوری اسلامی با وقوف بر تجربه
عراق به اين نتيجه
رسيده اند که فشار نامتعارف
واشنگتن بر روی پرونده اتمی ايران
همانند
فشار به صدام در خصوص سلاح های کشتار
جمعی بهانه ای بيش نيست و آمريکا
دير يا زود تهاجم نظامی خود را آغاز
می کند،
لذا احمدی نژاد توانسته
سيستم را متقاعد کند: حال که عزم
آمريکا برای حمله به
ايران جزم است، بی جهت وقت را به
نفع دشمن از دست ندهيم و با اغتنام فرصت خود را
مهيای روياروئی نظامی کنيم.
به همين دليل نيز جانشينی برای
لاريجانی انتخاب می شود که چهره ای ناشناخته و کم فروغ است.اين
بدان معناست که تهران
مذاکره در خصوص پرونده
اتمی را از اولويت نخست خود به نفع
جنگ خارج کرده
است.
در چنين حالتی يک نکته حائز کمال اهميت است
و آن اينکه با
استعفای لاريجانی تماميت مديريت پرونده
اتمی بعد از دو سال انحصاراً در
اختيار
احمدی نژاد قرار خواهد گرفت و با
توجه به اينکه احمدی نژاد در
موقعيت
فعلی بيش از مذاکره از گزينه جنگ
استقبال می کند و در جبهه مقابل
نيز
جورج بوش به استعداد متحدين قدرتمند
و جنگ طلبش با زبان بی زبانی بارها
گوشزد کرده که: جورج بوش مرد جنگ
است، مرد سياست نيست. در چنين
موقعيتي
بايد ديد در صورت تحقق آن جنگ محتوم
کداميک از طرفين زودتر به
گوشزد
زيرکانه قاضی القضات "باشتين"* تاسی
می خواهند کرد که:
مرد جنگ، مرد فرار
هم بايد باشد!(انتخاب)
*
پاشتين نام شهری است که در آن سربداران قيام کردند. قاضی
باشتين ابتدا با سربداران همکاری می کرد، زمانی که ورق به ضرر
سربداران برگشت، اين قاضی با دورنگی جمله بالا را در توجيه خود
گفت. کسانی که سريال سربداران را ديده باشند، با اين نام
آشنائی کافی دارند.- پيک نت |