ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  گفتگوی «جهان» با محمدعلی ابطحی
احمدی نژاد
محصول يک تصادف سياسی
 
 
 
 

 

چرا اين همه به محمد علی ابطحی گير می دهند. هم اصولگراها ، هم بعضی از دوم خردادی ها؟! اشکال از شماست يا از منتقدان؟

 

 البته تعريف هم خيلی زياد از من می شود و فقط انتقاد نيست. ولی در مورد انتقادها فکر می کنم بعضی وقت ها اشکال از خودم باشد بعضی وقت ها هم از منتقدان.

 

 بيشتر انتقاداتی که از ابطحی می شود در چه زمينه ای است؟

متفاوت عمل می کنند. مثلا زمانی که وبلاگم را راه اندازی کرده بودم با دو نوع منتقد برخورد کردم؛ يکی جريان محافظه کار داخلی که اينگونه کارها را سبک و جلف می دانست و يکی هم منتقدان بسيار تند و افراطی اپوزيسيون خارج از کشور که می گفتند اينگونه کارها برای گول زدن مردم و جوانان است و ابطحی هم از خودی های نظام است.

الان که بازار بحث افراط و اعتدال گرم است شما خودتان را آدم تندرويی می دانيد يا کندرو؟ با توجه به اينکه گاهی وقت ها ديدگاه های راديکال داريد و گاهی هم افکارتان ملايم شده و به آقای خاتمی نزديک می شويد؟

من خيلی کند رو نيستم. در ضمن افراطی هم نيستم. ولی اين را هم قبول ندارم که همه افراطی ها را به خاطر ماندن خودمان در صحنه قربانی کنيم چرا که اين ها به اين خاطر افراطی نام گرفتند که از جريان ملايم اصلاح طلب ها حرف های جدی تری زده اند و اگر اين گونه افراد نبودند مرز افراطی گری بالای سر خود آقای خاتمی می آمد.

پس شکل گيری جريان افراطی در درون جبهه دوم خرداد يک سياست و استراتژی طراحی شده از سوی خود آنها برای رسيدن به اهدافشان بوده ، نه؟

من نمی دانم که اين يک سياست بوده يا نه ، اما می خواهم بگويم که ما نبايد با نامردی اين افراد را قربانی کنيم. از طرفی خود جريان اصولگرا هم يک گروه افراطی دارد و اين فقط مختص اصلاح طلب ها نيست.

 

خوب، برگرديم به سئوال؛ شما بالاخره تندرو هستيد يا کندرو؟

واقعا نمی دانم! من بين موضوعات فرق قائلم. تجربه سياسی اين سال ها به من ياد داده که حوزه هايی وجود دارد که نبايد وارد آن بشوم.

 مثلا چه حوزه هايی؟

خوب چون قرار نيست وارد آن بشوم پس اجازه بدهيد مثال هم نزنم.

ما خبر داريم که شما اخيرا" در جلسه ای گفته بوديد ماموريتی که از سوی برخی مراجع به آقای خاتمی برای مذاکره با سران بعضی کشورها به منظور جلوگيری از تخريب اماکن مقدسه داده شده، نوعی سياست و استراتژی برای تحت الشعاع قرار دادن قضيه دست دادن آقای خاتمی با خبرنگاران زن ايتاليايی بوده. شما در اين جلسه گفته ايد که: « سعی کرديم دست دادن آقای خاتمی را با اين کار کمرنگ کنيم. به همين خاطر از آقای سيستانی مجوز گرفتيم و با آقای وحيد خراسانی هم ديدار کرديم... من يک مصاحبه ساختگی از آقای توسلی تنظيم کردم و در اختيار ايسنا گذاشتم». آقای ابطحی! اين خبر واقعيت دارد يا نه؟

بله ، حرف ها درست است. اما اين يک سياست نبود. من گفتم نتيجه کار اين است که قضيه دست دادن کمرنگ می شود. از طرفی من برای آقای توسلی مصاحبه نساختم بلکه حرف های ايشان را برای انتشار به ايسنا دادم همين! اين سوتی را يکی از خبرگزاری ها داد. همزمان با ساختن «بازی دست دادن آقای خاتمی" از طرف مخالفان ، آقای وحيد خراسانی از آقای خاتمی خواستند که ماموريت مذاکره با دولتمردان کشورها را برای جلوگيری از تخريب اماکن مقدسه به عهده بگيرد.

ولی بعضی ها معتقدند که اين پيشنهاد را خود اصلاح طلب ها به مراجع داده اند در حالی که شما می گوييد آيت الله وحيد خراسانی اين پيشنهاد را به آقای خاتمی داده! بالاخره حقيقت ماجرا کدام است؟

حقيقت اين است که اين پيشنهاد شخص آيت الله وحيد خراسانی بود.

شما گفتيد:«بازی دست دادن»! بگذاريد سئوالم را در قالب يک تحليل ارائه کنم. آقای خاتمی شديدا" تلاش می کند که افراطيون اصلاح طلب کنترل جريان دوم خرداد را به دست نگيرند و بارها گفته است نبايد دوباره به افراطی ها ميدان بدهيم. شما فکر نمی کنيد اگر فرض را بر جعلی بودن ماجرای دست دادن بگذاريم اين جعل از طرف اصلاح طلب های تندرو برای انتقام از آقای خاتمی صورت گرفته باشد؟

من نمی دانم که اصلاح طلب های افراطی در اين ماجرا دست داشته اند يا نه ، اما اين را می دانم که ساختن اين جور ماجراها و اينگونه فيلم ها کار افرادی است که مريض هستند. ممکن است که خود بنده و ساير دوستان انتقاداتی به آقای خاتمی داشته باشيم اما انتقاد با اينگونه برخوردها کاملا" متفاوت است.

يک سئوال برای خيلی ها مطرح است و آن اين که آقای محمد علی ابطحی به پدرشان (سيد حسن ابطحی) رفته اند يا به داييشان (شهيد هاشمی نژاد)؟

من الان نزديک پنجاه سال دارم و فکر می کنم به خودم رفته ام!

اما يک مثل معروف می گويد « حلال زاده به داييش می رود»! نه به خودش؟!

البته من خيلی تحت تاثير آقای هاشمی نژاد بودم از دوران بچگی، از قبل از انقلاب. حتی دوبار هم قبل از انقلاب به جای ايشان سخنرانی کردم و در جريان يکی از اين سخنرانی ها دستگير شدم.

 پس بيشتر تحت تاثير دايی هستيد؟

از نظر سياسی بله ولی احترام پدر را از نظر اخلاقی هميشه واجب می دانم.

آقای ابطحی! بين پدر شما و شهيد هاشمی نژاد اختلافات عميقی وجود داشته. منشا اين اختلافات چی بود؟

آن زمان من خيلی کوچولو بودم ، 16، 17 ساله بودم چيزی يادم نمی آيد.

اصلا قابل پذيرش نيست که سيد محمد علی ابطحی چيزی از اين ماجرا يادش نيايد پس بهتر است که ما را هم بی نصيب نگذاريد!

خوب ببينيد ، آن وقت ها هم دو مکتب در حوزه و جريانات اجتماعی سياسی وجود داشت. يکی مکتب روحانيون مبارز و يکی هم مکتب روحانيون سنتی. روحانيون مبارز تيپ های معروفشان آقايان خامنه ای، هاشمی نژاد ، خزعلی، هاشمی و ... بودند. اما يک تيپ ديگر هم روحانيون سنتی بودند که بيشتر به مباحث سنتی مذهب توجه داشتند.

 پدرتان جزو مکتب سنتی بود؟

بله. البته اکثريت روحانيون حوزه جزو همين مکتب سنتی بودند و اين حتی شامل طبقه مراجع هم می شد. اما امام خميني(ره) يک استثنا بود.

برخی معتقديند که پدر شما از تئوريسين های اصلی انجمن حجتيه است. آيا اين صحت دارد؟

من علاقمند نيستم در مورد حوزه پدرم صحبت کنم.

اگر شما در اين مورد صحبت نکنيد ذهن مخاطب، خودش به اين سئوال پاسخ می دهد. حتی حرفی هم برای رد اين گفته نداريد؟ يعنی اين موضوع صحت دارد؟

ببينيد من درارتباطات شخصی هميشه معتقد به حفظ حرمت پدر بوده ام اما اين را هم مانع نمی دانم که ديدگاه های سياسی هر فردی به تناسب نوع نگاهی که دارد متفاوت از ديگری نباشد. انسان ها بايد ظرفيت اين را داشته باشند که اين اختلاف ديدگاه ها را با روابط انسانی قاطی نکنند.

انتقادی هم به پدرتان داريد؟

خوب، بالاخره اين کاملا" طبيعی است اما نه ايشان نسبت به مسير من تعرضی داشته اند و نه من با ايشان نشسته ام و حرف زده ام.

آقای ابطحی! شما جزء معدود افرادی هستيد که هيچ وقت انتقادات خودتان را از آقای هاشمی رفسنجانی پنهان نکرده ايد و حتی در آستانه انتخابات نهم هم خيلی صريح از ايشان انتقاد کرديد و در مصاحبه ای گفتيد که در زمان آقای هاشمی سرکوب زياد بود. با اين اوصاف، شما آقای هاشمی را اصلاح طلب می دانيد يا اصولگرا؟

من آقای هاشمی را نه اصلاح طلب می دانم نه اصولگرا. آقای هاشمی يک مبنايی دارد که بر اساس آن عمل می کند و هر جا منافعش در آن مبنا اصولگرايی باشد از اصولگرا ها حمايت می کند و هرجا منافعش اصلاح طلبی باشد از اصلاح طلب ها حمايت می کند. در طول اين ساليان بعد از انقلاب، هم مخالفت ها و فشارهای زيادی از سوی آقای هاشمی عليه اصلاح طلب ها ديده شده هم حمايت.

يعنی آقای هاشمی بر اساس منافعش تصميم می گيرد؟

ايشان بر اساس ديدگاهش تصميم می گيرد.

اما شما همين الان گفتيد که آقای هاشمی هرجا منفعتش اقتضاء کند از اصلاح طلب ها حمايت می کند و هر جا...

خوب ديگر، ايشان بر اساس ديدگاهشان تصميم گيری می کند.

پس بالاخره از نظر شما که يک اصلاح طلب ايد آقای هاشمی عاليجناب سرخپوش است يا محور اصلاحات؟

من نمی دانم که عاليجناب سرخپوش چه معنايی می دهد اما اين را می دانم که آقای هاشمی هيچ وقت محور اصلاحات نبوده.

پس چرا اصلاح طلبان اين همه اصرار دارند با طرح مثلث «هاشمی- خاتمی- کروبی" ، آقای هاشمی را از محورهای اصلی جريان اصلاحات معرفی کنند؟

ببينيد ، اين يک نوع عملگرايی است از سوی اصلاح طلبان؛ به اين معنا که آقای هاشمی يک شخصيت بسيار قدرتمند در ساختار قدرت کشور است و رفتار آقای احمدی نژاد به گونه ای بوده که آقای هاشمی را درمقابل خودش قرار داده. خوب طبيعتا اينجا" فرصت بسيار خوبی برای اصلاح طلبان فراهم شده که از اين موقعيت و پتانسيل آقای هاشمی استفاده کنند.

فقط اصلاح طلب ها می خواهند از اين فرصت استفاده کنند يا خود آقای هاشمی هم می خواهد؟

آقای هاشمی را نمی دانم چون از نيتش خبر ندارم. اما به عنوان يک تحليلگر فکر می کنم که اين موقعيت قطعا" به نفع آقای هاشمی هم هست. معمولا" تاريخ سياسی ايران نشان می دهد که آقای هاشمی بيشتر تلاش می کند که هر دو جناح (راست و چپ) در مدار قدرت حضور داشته باشند چون که شخصيت آقای هاشمی زمانی تعريف جدی پيدا می کند و ظاهر می شود که هر دو جناح در عرصه باشند و خود آقای هاشمی مرجع حل اختلافات اين دو جناح باشد تا شخصيت برتر قلمداد شود.

اگر اين دو جناح در عرصه نباشند چه مشکلی برای آقای هاشمی به وجود می آيد؟

در اين صورت همين مشکلاتی برای آقای هاشمی پيش می آيد که در اين دو سه سال اخير برايش به وجود آمده.

 آقای ابطحی! چه شد که اصلاح طلب ها بعد از آن همه حملات تخريبی که به آقای هاشمی داشتند الان پشت سر ايشان قرار گرفته اند؟

اين بر اساس سياست عملگرايانه است که اصلاح طلب ها الان از آقای هاشمی حمايت می کنند و من کاملا" با اين نوع سياست عملگرايی موافقم و معتقدم درمقطع کنونی نبايد هيچ اصلاح طلبی با آقای هاشمی برخورد تقابلی داشته باشد. در سياست هيچ چيزی آرمانی نيست. ممکن است در حوزه سياست کسی آرمانی حرف بزند اما همين آرمانی حرف زدن ها هم يکی از وسايل پيشرفت کار اين فرد است نه واقعيت اعتقاداتش. به همين دليل من عمل گرايی را خيلی ترجيح می دهم و اساسا" آدم عملگرايی هستم و معتقدم سياست هيچ چيز ثابتی ندارد. به يک سری اصول پايبندم اما برای پيشبرد اين اصول از امکانات و شيوه های مختلف استفاده می کنم.

اما عملگرايی دقيقا" نقطه مقابل سياست اسلامی و علويست. حضرت علي(ع) با وجود اينکه شديدا" به تثبيت پايه های حکومتش نياز داشت اما وقتی برخی يارانش به او توصيه کردند که فعلا" اجازه دهد معاويه حاکم شام بماند و وقتی قدرت امام بيشتر شد با او مخالفت کند فرمود حتی اگر يک دقيقه هم با حکمرانی معاويه موافقت کنم به اين معناست که من برای يک دقيقه موافق ظلم و ستم بوده ام. از طرفی شما می گوييد که برای پيشبرد اصولتان از هر امکانات و شيوه ای استفاده می کنيد. پس به نظر شما هدف ، وسيله را توجيه می کند؟

نه. ببينيد ، برای ما مهم اين است که به اصولمان برسيم ولی از راه های مختلف می توانيم به اين اصول برسيم؛ يک روز با کمک آقای هاشمی و يک روز هم بدون کمک آقای هاشمی. يک روز با کمک افراطيون، يک روز هم بدون کمک افراطيون.

 فکر می کنيد اين شيوه که به سياست ماکياوليستی پهلو می زند ، از نظر اخلاقی و شرعی پذيرفته شده است؟

خلاف شرعی در آن اتفاق نمی افتد. ولی اين تفاوت را من بين اصلاح طلب ها و محافظه کارها می دانم و آن اينکه اصلاح طلب ها اين گونه بازی ها را به اسم خدا و پيغمبر تمام نمی کنند اما محافظه کارها به اسم خدا و پيغمبر می کنند.

خوب آقای ابطحی! سری هم به آقای خاتمی بزنيم. اولين باری که شما آقای خاتمی را ديديد کی بود؟

دقيقا" يادم نيست ولی فکر کنم سال 59 يا 60 بود در مجلس، زمانی که ايشان نماينده دور اول مجلس بود.

 شما آن جا چه کار می کرديد؟

خوب من دوستان زيادی در مجلس داشتم. بالاخره ما هم جزو نوچه های انقلابيون بوديم.

چطور شد که با آقای خاتمی رفيق صميمی شديد؟

زمانی که من مدير راديو بودم آقای خاتمی وزير ارشاد بود. خوب طبيعتا" وارد يک مقوله کاری شده بوديم. يک پروژه ای بود متعلق به دفتر امام. من زياد به دفتر امام رفت و آمد می کردم. آقای خاتمی هم از دوستان قديمی حاج احمد آقا بود. آن جا هم خيلی بيشتر آشنا شديم. آقای خاتمی معاون تبليغات ستاد جنگ هم بود و من هم مسئول اخبار ستاد جنگ بودم و اين اولين کار مشترک من با آقای خاتمی بود.

چطور شد که شما رئيس دفتر سيد محمد خاتمی شديد؟

من لبنان بودم. ايام انتخابات در ستاد آقای خاتمی فعاليت می کردم اما بعد از پيروزی ايشان دوباره به لبنان برگشتم. حکم رئيس دفتری به اسم فرد ديگری نوشته شده بود. فشار فراوانی به آقای خاتمی به خاطر اين آقا وارد شد چون محافظه کارها نسبت به انتخاب اين فرد رضايت ضمنی داشتند اما اصلاح طلب ها اصلا" موافق نبودند. دوستان بحث کرده بودند که روحيات آقای خاتمی به يک نفر مکمل احتياج دارد و کسی بايد باشد که ظرفيت تحملش بالا باشد، به رئيس جمهور خيانت نکند و آقای خاتمی هم به او اعتماد داشته باشد. اين شد که من انتخاب شدم.

پس اين گفته بعضی ها که می گويند محمد علی ابطحی «کيسه بوکس» آقای خاتمی است صحت دارد ؟

خوب چون من نزديکترين فرد به آقای خاتمی بودم بالطبع ايشان هم خيلی با من راحت بودند اما من تعبير کيسه بوکس را قبول ندارم. از اين که در آن روزهای سخت کنار آقای خاتمی بوده ام خيلی خوشحالم.

اينکه آقای خاتمی همه داد و فريادش را سر شما خالی می کرد، درست است؟

بله ولی آقای خاتمی بسيار انسان دوست داشتنی ای است.

هيچ فکر می کرديد که آقای خاتمی يک روز رئيس جمهور بشود؟

نه ، اصلا".

بعضی ها معتقدند که ابطحی سخنگوی خاتمی است، قبول داريد؟

نخير، من سخنگوی آقای خاتمی نيستم. خيلی هم تاکيد دارم بگويم که نيستم. چون خيلی وقت ها من حرف هايی می زنم که برخلاف ميل آقای خاتمی است. مثلا خود آقای خاتمی و خيلی از دوستان با کانديدا شدن آقای خاتمی برای انتخابات مجلس شديدا" مخالف اند اما من صراحتا" اعلام می کنم که موافقم!

 آقای خاتمی برای انتخابات مجلس کانديدا می شود؟

خودشان که می گويند نمی آيند اما من معتقدم خيلی خوب است بيايد.

برای انتخابات رياست جمهوری چی؟ آقای خاتمی می آيد؟

من نديده ام تا به حال به طور قطعی آمدنش را نفی کرده باشد. من دليلی برای نيامدنش نمی بينم.

جدی ترين نقدی که شما به آقای خاتمی داريد، چيست؟

آقای خاتمی شش ماهه آخر دوران رياست جمهوريش می توانست فعال تر و قاطع تر باشد تا نتيجه انتخابات چيزی جز اين باشد.

 مهمترين دليل شکست اصلاح طلبان از نظر شما؟

من مهمترين دليل شکست اصلاح طلبان را اختلافات داخلی خود اصلاح طلب ها می دانم.

 آقای ابطحی! خيلی ها می گويند که شما خيلی خوش خوراکيد و زياد می خوريد . حتی چند سال پيش يک نشريه نوشته بود که از لبنان برای شما شيرکاکائوی تازه و داغ می آورند ، درست است؟

بله من آدم کم خوری نيستم از قيافه چاقم هم معلوم است! اما اين ماجرای شير کاکائو برای خودم خيلی جالب بود. آن ايام به قدری عصبانی و دروغ گويانه می نوشتند که به حجم نوشته هايشان توجه نمی کردند. مثلا «شير کاکائوی داغ از لبنان»! لا اقل اگر کشوری مثل سويس را می گفتند قابل پذيرش بود اما نمی دانم که لبنان چه خبر است؟!

همان ايام، روزنامه کيهان خبری را منتشر کرده بود که شما را با شلوارک و تيشرت در سواحل لبنان ديده اند. اين چی؟ صحت داشت؟

نه بابا اين دروغ بود. من آنجا حتی يک بار هم داخل آب نرفتم، بدم می آيد. اگر می خواستم شنا کنم مطمئنا" با قبا و عبا نمی رفتم اما در حالت عادی شلوارک و تيشرت به قيافه و هيکل من اصلا" نمی آيد!

دقيقا" چه تاريخی شروع به نوشتن وبلاگ کرديد؟ و اصلا چرا به وبلاگ نويسی رو آورديد؟

3 آذر 1384 و از اين تاريخ تا امروز يکسره نوشته ام. فکر کردم که يکسری افکاری دارم که متفاوت است که نمی توانستم در جايگاه رئيس دفتر آقای خاتمی به صورت رسمی منتشر کنم. وبلاگ بهترين راه برای نشر افکار متفاوت است.

 روزی چند ساعت صرف نوشتن مطالب وبلاگتان می کنيد؟

نيم ساعت! ولی نوشتن برای من ساده است چون از جوانی آدم اهل قلمی بوده ام آنچه که برای من سخت است پيدا کردن سوژه است و همين باعث می شود بعضی وقت ها خيلی وقت صرف وبلاگم بکنم.

هزينه اداره موسسه «گفتگوی اديان» که در حال حاضر تحت سرپرستی شما و همسرتان است از کجا تامين می شود؟

اين موسسه را که من و همسرم پايه گذاری کرديم يک موسسه غير دولتی بين المللی است که اعتبار زيادی در سطح دنيا پيدا کرده و تا به حال حتی يک ريال هم از دولت دريافت نکرده است. ما سعی می کنيم برای تامين هزينه اداره اينجا بيشتر از فکرمان استفاده کنيم مثل انجام طراحی های مختلف، ارتباطات مجازی و... 4،3 نفر هم هستند که از نظر مالی اينجا را حمايت می کنند.

بعضی ها می گويند که شما پيرو مکتب «زن ذليل ها» هستيد چون که خانمتان را مدير اين موسسه کرده ايد. اين اتهام را قبول داريد؟!

بله زن ذليلی را قبول دارم ولی دليل مديريت خانم من در اين موسسه اين است که ايشان زودتر از من در اينجا شروع به کار کرده است.

اصلا فکر می کرديد روزی برسد که آقای احمدی نژاد بعد از آقای خاتمی، رئيس جمهور باشد؟

به نظرم خود آقای احمدی نژاد هم فکرش را نمی کرد که روزی رئيس جمهور بشود چه برسد به ما! فقط يک تصادف باعث شد ايشان بالا بيايد.

 کدام تصادف؟

تصادفی که چند تا ضلع داشت؛ يکی اختلاف اصلاح طلبان، يکی رقابت با آقای هاشمی، يکی هم حمايت های سازمان يافته غير محسوس.

شما در دور اول انتخابات رياست جمهوری به کی رای داديد؟

رای هر کسی خصوصی است، دوست ندارم بگويم. ولی دور دوم به آقای هاشمی رای دادم.

کامليا انتخابی فر گفته که با شما ارتباطاتی داشته و شما برای او وقت ويژه از آقای خاتمی می گرفته ايد؟ درست است؟

نه ، اين حرف را کامليا انتخابی فر نگفته بود اين حرف را عده ای ساختند. کامليا انتخابی فر يا هر کسی که خبرنگار بود ، من برای همه خبرنگاران شرايط يکسانی را فراهم می کردم.

خبرنگارانی مثل کامليا انتخابی فر و خيلی افراد ديگر در دامن روزنامه ها و رسانه های دوم خردادی رشد کردند و بعد هم فرار کردند و الان هم در کشورهای خارجی عليه همه چيز قلم می زنند. چرا دوم خردادی ها اين افراد را در دامن خود پرورش می دهند؟

اين موضوع فقط مختص دوم خردادی ها نيست. در جناح محافظه کار هم از اين افراد وجود دارد مثلا امير فرشاد ابراهيمی.

به نظر شما آقای کروبی چرا از مجمع روحانيون جدا شد؟

جدا شدن آقای کروبی از مجمع روحانيون دلايل متعددی می تواند داشته باشد اما مهمترين دليلش اين بود که در ايام انتخابات ايشان از مجمع توقع حمايت داشت اما دوستان مجمعی اصلا فکر نمی کردند که آقای کروبی بتواند اين قدر رای بياورد بنابراين حمايتش نکردند. من فکر می کنم حتی اگر آقای معين هم اين احتمال را می داد که آقای کروبی تا اين اندازه ظرفيت جمع آوری رای دارد حتما" به نفع ايشان کنار می رفت.

 آقای ابطحی! می گويند شما عضو کميته ايکس هستيد. محور کميته ايکس چه کسی است؟

من کميته ايکسی نمی شناسم که بخواهم عضوش باشم. من عضو مجمع روحانيون مبارزم.

يعنی شما واقعا" اين کميته را نمی شناسيد؟

چرا می دانم که يک چنين کميته ای هست و اين را در روزنامه های جناح مقابل خوانده ام. چون نمی دانم که اين کميته چيست نمی دانم که عضوش هستم يا نه! شايد باشم شايد هم نباشم!

مگر چنين تناقضی امکان دارد؟! شما می دانيد که هست اما نمی دانيد که چيست؟!

ببينيد من الان با شما جلسه گفت و گو دارم که ممکن است اسمش هر چيزی باشد؛ ايکس، الف، ميم ، يا... مثل اين است که از آقای باهنر بپرسيم که شما عضو کميته جی هستيد؟

حالا چرا آقای باهنر؟!

خوب مثال است ديگر؛ کاريش نمی توان کرد.

چه ارتباطی بين شما و سازمان مجاهدين انقلاب وجود دارد؟ 

من هيچ وقت هيچ نسبتی با سازمان مجاهدين انقلاب نداشته ام.

می گويند اخيرا" ميانه اتان خيلی به هم خورده ، اختلاف ديدگاه شما با سازمان مجاهدين کجاست؟

چون خيلی تفاصيل مواضعشان را بلد نيستم نمی دانم که اختلاف ديدگاه ما کجاست.

درباره اين افراد و واژه ها نظرتان را بگوييد:

 آقای احمدی نژاد؟

حدش رئيس جمهوری نبود!

آقای قاليباف؟

مواضعش با کارهايش خيلی فرق دارد.

آقای هاشمی؟

 فکر نمی کرد اين روزها را ببيند!

آقای خاتمی؟

صبر و مدارايش بيش از اندازه بود.

آقای کروبی؟

يک سياستمدار عملگرا.

عبدالکريم سروش؟

انديشمندی که سبب ارتقای انديشه دينی در ميان موافقان ومخالفانش شد.

وبلاگ؟

خاطرات.

انجمن حجتيه؟

خيلی دوره اش گذشته.

سوم تير؟

يک تصادف بزرگ!