ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  فحش بده، فحش بسون
افشاری و سازگارا، اون ور جو
محسنی اژه ای هم اين ور جو
عيسی سحرخيز
 
 
 
 

 

اصفهانی های طناز، شيرين لهجه و در جامعه معروف به محاسبه گری و زرنگی، اصطلاح معروفی دارند که برای برخی خلق و خوها و يا منش ها و روش ها، تقريبا در تمام نقاط ايران همه گير شده است: "من اين ور جوب، تو اون ور جوب؛ فحش بده، فحش بستون".

اين اصطلاح و فرهنگ محافظه کارانه و محاسبه گرانه برای زندگی، که نه تنها حساب مضار و پيامدهای منفی دعوا ، کتک کاری و دست به يقه شدن را نگاه می دارد، بلکه حتی برای "چروک شدن يقه" يا "پاره شدن گوشه ی جامه" حساب ويژه باز می کند، با پرهزينه شدن مبارزه سياسی در ايران، کم کم دارد جای خودش را در "فرهنگ مبارزاتی" حاکميت و بخشی از اپوزيسيون، باز می کند. به ويژه، درميان آن گروه از اپوزيسيون تازه به دوران رسيده ی حسابگری که با تکيه بر هزينه های پرداخته و نپرداخته ی دوران اصلاحات يا دو سه سال حاکميت انحصاری اقتدارگرايان، داعيه ی رهبری و هدايت جريان تحول خواه و اصلاح طلب را دارد و با بردوش گرفتن "پرچ زعامت" ملت در خارج، هر روز "نسخه ی جديدی" برای مردم ايران می پيچيد.

گسترش و تبعيت از اين فرهنگ از جانب "حاکميت يك دست" چندان نمی تواند شگفتی آفرين باشد، به هر حال وزير اطلاعات از اين ديار به پايتخت آمده، و حتما از زير و بم فوايد اين روش و پيامدهای مثبت آن به خوبی آگاه است. سياست جارو کردن "مخالفان" به خارج، در پی پرهزينه نشان دادن مبارزات سياسی، از طريق دستگيری ها، بازداشت ها، صدور احکام سنگين و توصيه تلويحی به گرفتن پاسپورت و از کشور خارج شدن و گرفتن کار در رسانه های دولتی آمريکا، نوعی خارج کردن بی هزينه يا کم هزينه ی جريان مخالف از "کارزار مبارزه سياسی" است و به گونه ای تقويت خط مشی امتحان شده و مفيد فرستادن مبارزان سياسی و مخالفان اجتماعی، فرهنگی و... به خارج. به عبارتی، وسعت بخشيدن به سياست "تهديد" و"تحبيب"، با هدف راندن اپوزيسيون "به آن ور جو"، برای پيگيری برنامه ی "فحش بده، فحش بستون"، اما "نمان و دست به يخه نشو".

هرچه که می گذرد ابعاد پيگيری اين سياست از جانب حاکميت يك دست، علنی تر، شفاف تر و روشن تر می شود. نقطه ی عطف آن می تواند پيام اخيری باشد که به صراحت در سلول های انفرادی به برخی از دانشجويان و اعضای بازداشتی شورای مركزی "ادوارتحكيم وحدت" داده شد: " در اين كشور راه ميانه ای وجود ندارد، يا بايد چفيه به گردن بياويزيد يا اينكه به خارج برويد و در تلويزيون آمريكا "وی او ای" سخن بگوئيد."

البته اين جريان برخلاف بلوف فوق، در برابر گروه پرتجربه تر که ريشه در انقلاب داشته و بسياری نيز در ميدان جنگ حق عليه باطل فعال بوده اند- و اگر روزی چفيه ای هم بسته اند، در مرزها و جبهه های دفاع در مقابل دشمن تجاوزگر بوده، با هدف جلوگيری از ورود غبار به گلو يا پاک کردن عرقی بر جبين، نه برای اعلام جان نثاری- به گونه ای ديگر عمل می کند و حربه ای ديگر برمی گزيند؛ ممنوع الخروج بودن. برنامه ای که گويا اخيرا دامنه اش گسترش يافته و سه بعدی شده است؛ "ممنوع الخروج، ممنوع الورود، ممنوع الصدور(پاسپورت).

اقتدارگرايان با توجه به شناختی که از اين گروه دارند و با تکيه بر تجارب گذشته خوب می دانند اين جريان با تمام مسائل و مشکلات، زندان ها و پرونده ها که داشته و دارد، همانند اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران دل در گروه سرزمين خويش دارد و منافع ملت. و کماکان مستقل است و مدافع حاكميت ملی و ضد بيگانه، به وي‍ژه مخالف سياست های جنگ طلبانه و امپرياليستی آمريکا. لذا، اين گروه چشم خود را به كمك ها و برنامه های تبليغاتی كشورهای بيگانه بسته و پيرو خط مشی انجام "تحول از درون و اصلاحات آرام، قانونی، مستمرو مسالمت آميز" است، و اگر سفری هم می کند- به قصد زيارت، سياحت، يا حضور در دانشگاه يا انجام کار اقتصادی- عجله به بازگشت به ميهن دارد، نه رحل اقامت گزيدن در خارج. بخشنامه ی اخير وزارت علوم در مورد ضرورت مطلع شدن حراست های دانشگاه ها از سفرهای مطالعاتی، پژوهشی و حتی مذهبی و سياحتی اساتيد، برخورد اخيرا با استادانی چون حسين بشيريه، هادی سمتی يا سعيد شاهنده كه پس از بازگشت از سفر و پايان فرصت مطالعاتی حکم اخراج خود را از دانشکده علوم سياسی دانشگاه تهران دريافت کردند، و يا جلوگيری از سفر استاد شناخته شده ديگری و ضبط پاسپورت او در فرودگاه مهرآباد، مصاديق روشنی در اثبات اين مدعاست.

اما اين سکه روی ديگری نيز دارد و آن مسافرانی جديد و تازه به دوران رسيده است که پيش از خروج از کشور ردای رهبری ملت و هدايت جنبش ها و خرده جنبش های سياسی و اجتماعی، از جمله جنبش زنان و جنبش دانشجويی و قومی را سفارش داده، بر قامت خويش اندازه کرده، بريده، دوخته، و به محض خروج از هواپيما، در فرودگاه مقصد، بر تن کرده اند. آن جمع معدودی که با زرنگی چشم بر ضعف های خويش بسته، اوراق پرونده ی مبارزات را با هزاران ترفند فربه ساخته تا از گوشت قربانی مبارزات اصلاح طلبانه ی ملت سهم بيشتری ببرد. در حالی بيش از همه می داند که ديگر انگيزه و جسارتی برای مبارزه در داخل نداشته، و پيشينه اش نيز نشان می دهد که توان لازم برای تحمل فشارهای روحی و جسمی و تهديدهای زمان بازداشت را نداشته، و حتی حاضر نبوده است هزينه ی چند سالی بيشتر"در زندان ماندن" را بپردازد. اما، اكنون كه از بند رسته، در گوشه ی امن نشسته، از كنار گود دائم فرياد برمی آورد كه "لنگش كن"، "پشتش را به خاك بمال"؛ بدون توجه به ظرفيت های جامعه و توان بالقوه ی فعالان سياسی و کنشگران جنبش های اجتماعی، هر روز برای آنان "نسخه"های جوراجور و رنگارنگ می پيچد و دستورهای گوناگون صادر می کند: "التزامی به قانون" نداشته باشيد، سياست "نافرمانی مدنی" را - به جا يا نابجا - پيشه كنيد و پذيرای پيامدهای فردی و سياسی- اجتماعی آن باشيد، و به جان خريدار هزينه های آن - حتی اگر ميزان مجازات را نمی دانيد و قدرت پرداختش را نداريد- باشيد! هر جا هم که کم آورديد، ما که اينجا بيکار ننشسته ايم، زمينه ی "مهاجرت" از ايران و "اقامت" در خارج ، بويژه آمريکا را برای شما فراهم می کنيم، تا با سلام و صلوات به خيل فزاينده ی پيروان سياست "تو آن ور جو، من آور جو؛ فحش بده، فحش بستون" بپيونديد و مبارزه ی سياسی را نه تنها "بدون هزينه های سنگين" در کنار ملت فقير و درمانده، بلکه "با درآمدهای آن چنانی"، در جامعه ی غرق در رفاه و آسايش، دنبال کنيد! خدا را چه ديديد، شايد هم بخت و اقبال يارتان بود و جايی در ميان "جمع خودمانی نمايندگان کنگره آمريکا" يافتيد و يا با يک بليط رفت و برگشت واشنگتن- پراگ، در يک تور مسافرتی ويژه، به دست بوسی جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا نائل شديد و برگی زرين بر پرونده ی پرافتخار مبارزات ميهن پرستارانه ی خود افزوديد! تازه، با "برافتادن رژيم"، پستی بالا و منصبی درخور "مبارزات غرورآفرين" خويش خواهيد يافت؛ آرزو که بر جوانان عيب نيست، حتی در اين ميان می توان "کرزای" ايران شد و رئيس جمهوری وارداتی. چه اهميتی دارد، حال گيرم، که در مسافرتی باشد در جوار شاهزاده ای والامقام و وارث تاج و تخت و سلطنتی.

آن گاه که پيش از انقلاب، دانشجويان مبارز بر رهبران سياسی - مذهبی صاحب تجربه ی خود در گروه های اسلامی و چپ شوريدند، و با نقد و رد مبارزه ی قانونی و مسالمت آميز، طرحی نو درانداختند وبنيان مبارزات چريکی و مسلحانه را پی نهادند، اكثرا از اين صداقت برخوردار بودند که "منافع خلق" را بر "منافع خويش" و "گروه خود" برتری ندهند، مبارزه را کنش سياسی سخت و پرهزينه تا سرحد جان باختن بدانند و دست کم مشکل زا، برای ادامه ی تحصيل يا گذران زندگی آينده.

اين بود که اگر سفری مبارزاتی هم بود، به فلسطين، عراق، چين، کوبا و... بود و هدف کسب آموزش، انتقال تجربه، راه اندازی راديو و اگر شد آوردن سلاح و مواد منفجره ای. قصد آنان هيچگاه ماندن و مبارزه از بيرون نبود، چه برسد به اينکه مخيله ی خويش خيال رهبری و هدايت مبارزات مردم از خارج را داشته باشند. حتی در زمان بازگشت و حضور در ايران و مبارزه در داخل نيز همه چيز در چارچوب اقدام های جمعی چون "آگاهی بخشی"، "مبارزات مردمی" و "انقلاب" می گنجيد و کسی داعيه دار اين نوع رهبری از موضع بالا و صدور فرمان های رنگارنگ و جوراجور نبود؛ چه رسد به اتخاذ خط مشی گوشه ی عافيت برای خويش جستن و برای ديگران دستور نافرمانی، قانون شكنی و هزينه دادن صادر کردن.

آن گروه نيز که به قصد ادامه ی تحصيل و يا به ندرت فرار از دست رژيم از کشور خارج می شدند، به خوبی به توان و از همه مهمتر حد و اندازه ی خويش واقف بودند و تنها عضو يا دبيری می شدند از اعضای فزاينده انجمن های اسلامی دانشجويان خارج از کشور يا کنفدراسيون.

مبارزه در آن دوره، چه در داخل و چه خارج، هر کدام به نوعی پرهزينه بود و دردسرساز. کمترينش برای فعالان جنبش دانشجويی خارج کشور، اعضای انجمن های اسلامی و کنفدراسيون دانشجويی؛ قيد خانواده و زندگی در داخل را زدن و برگزيدن جلای وطن دائمی و يا دستگيری و شکنجه در زمان ورود قانونی و مخفيانه به كشور. و بيشترينش از آن معتقدان به مبارزه مسلحانه و اعضای گروه های چريکی؛ اگر بخت و اقبال يار بود شهادت در اثر اصابت گلوله يا شکستن و بلعيدن کپسول سيانور زير دندان، و گرنه، تحمل سخت ترين و وحشيانه ترين شکنجه ها و پذيرش احکام سنگين زندان. و بد اقبال تر کسانی بودند که زيرفشارهای جسمی و روحی کم می آوردند و دوستان يا قرارها و برنامه های گروه شان را لو می دادند، و يا تواب می شدند و گاه همکار ساواک. وضع توابان و يا شرکت کنندگان در شوهای تلويزيونی از همکاران ساواک هم بدتر بود. بايد يک عمر شرمنده ی خود می شدند و بستگان ، دوستان و ملت؛ اگر وجدانی اگاه داشتند و تعهدی به مبارزه.

نه آنکه چون مبارزان انگشت شماری در امروز، بخواهند از كشور خارج شوند و طلبکارانه چشم بر گذشته ی خويش ببندند و حتی داعيه دار رهبری سياسی کشور و هدايت ملت باشند. گويی اکنون، نه از آن آرمان ها و مبارزات ديروزچندان اثری برجای مانده است، و نه از آن تعهدها و وجدان های پاک نشانه ای؛ امروز دور بيشتر دور منفعت طلبی است و ثروت اندوزی و لذت جويی.

هفته ی گذشته مشغول خواندن خاطرات مبارزی بودم به نام "عزت شاهی"، کسی که سال ها شکنجه گران و سردمداران ساواک را با مقاومت ها و نوع برخوردهايش به ستوه آورده بود. تصور کنيد که كسی ماه ها زير سخت ترين شکنجه ها باشد و بدنش آش و لاش، سربازجو وامانده از همه جا، روشی ديگر دنبال كرده و تهديد کند دستور می دهم بيايند تو را ... کنند، و او با "وقاحت درخور تحسين" پاسخی به اين مضمون بگويد:" خودت چرا اين کار را نمی کنی، نکند مشکلی داری"! جوابی دندان شکن که شکنجه گر را باز خلع سلاح می کند و بيشتر عصبانی.

در مبارزات کنونی جايگاه اين نوع برخوردها و مقاومت ها کجاست؟ مگر نه اين است که در مواردی برخوردهايی مشابه، حتی تهديدهايی در سطوح بپائين تر، موجب می شود که برخی از افراد کم بياورند و از مواضع خود کوتاه بيايند، و دست کم در زمان اسارت در بازداشتگاه و سلول انفرادی، زير تلقين بازجويان، قيد هرچه مبارزه است را بزنند و حتی راضی شوند تن بدهند به انجام شوهای تلويزيونی و اعتراف های ساختگی و بی ارزش تحت فشار. در اين ميان، برخی نه از آن کم آوردن شرمنده می شوند- چون توان و ظرفيت های خود و هر انسان ديگری را می شناسند و قدرت خويش را برای پرداخت هزينه ها، در برابرمنافع نسيه احتمالی که خود يا جامعه در آينده ممکن است کسب کنند- نه وقتی بيرون آمدند همه چيز را به فراموشی می سپارند و داعيه دار رهبری حرکت های سياسی می شوند و پرچم دار هدايت جنبش های اجتماعی، آن هم در موضع صدور فرمان يا تحميل هزينه های بيهوده به دوستان و هم صنفان خويش.

بوده اند كسانی كه با توجه به توان خود و قضاوت صحيح افکار عمومی در قبال اين فشارهای روحی و جسمی- شكنجه ی سرخ و سفيد- و بيهوده ارزيابی کردن اعترافات تحت فشار و زير شکنجه به جدی يا شوخی و طنز گفته اند: " در زندان و زيرفشار، هرچه که شما بخواهيد می گويم، و در بيرون از زندان، هرچه که دلم بخواهد و صلاح بدانم". اين گروه بيرون هم که می آيند بر اساس ظرفيت های خود روش های اصلاح طلبانه را پی می گيرند، نه منفعل می شوند و خانه نشين، و نه داعيه دار رهبری و نسخه پيچ جامعه.

اين گروه چون آنانی نيستند که "آن ور جو" می ايستند و در مبارزات سياسی جديد خويش "فحش می دهند و فحش می ستانند". تازه حواسشان هم خوب جمع است که عدالت را به طور کامل رعايت کنند و دوستان و ياران پيشين خود را نيز از قلم نيندازند؛ سهم "فحش" تحول خواهان و اصلاح طلبان "مقيم داخل" را نيز بدهند، تا خدای ناکرده کوپن مازادشان روی دستشان باد كند و باطل شود .(عنوان دوم اين مقاله به انتخاب و استنباط پيک نت است)