ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  گفتگو با ناهيد خيرابی، مادر سهيل آصفی
سهيل آصفی را می خواهند
قربانی يک سناريوی جديد کنند
خسرو شميرانی
 
 
 
 

 

خبرنگاران برای بازديد به اوين دعوت شدند و در مصاحبه مطبوعاتی سخنگوی قوه قضائيه هم در محوطه اوين شرکت کردند، اما هيچ خبرنگاری درباره سهيل آصفی که خود خبرنگار است، از سخنگوی قوه قضائيه سئوال نکرد. در جريان بازديد هم گفتند درباره زندانيان سياسی سئوالی نکنيد. يعنی عملا رئيس زندان و قوه قضائيه پذيرفتند که شماری زندانی در اوين هستند که نه قاتل اند، نه معتاد و نه جيب بر و نه مفسد مالی و پولی و بانکی، بلکه جرمشان سياسی است! اجازه ملاقات با آنها را به اين دليل ندادند، يعنی به دليل جرم سياسی، اما اجازه نمی دهند مجلس قانونی را تصويب کرده و حساب زندانی سياسی را با زندانيان ديگر جدا کند!!

آنچه می خوانيد بخش هائی از مصاحبه ناهيد خيرابی مادر سهيل آصفی است که همراه با لب تاپ و سی دی ها و يادداشت ها و کيف و دوربين خبرنگاری که هميشه بر شانه داشت به اوين برده شده تا جای خالی سيامک پورزند، آن روزنامه نگار پير و مو سپيد را پر کند.

اين مصاحبه را "خسرو شميرانی با ناهيد خيرابی انجام داده است.

 

ناهيد خيرابی مادر سهيل آصفی در گفت وگو با ما نقل می کند که سهيل در ملاقات چند دقيقه ای که با پدرش داشته است است بسيار خسته و رنجور بوده است. ناهيد خيرابی می گويد نمی دانم شکنجه فيزيکی شده است يا نه چرا که در حين ملاقاتی که با حضور بازجو انجام شده است امکان سوال در اين رابطه وجود نداشته است. او ادامه می دهد: "نزديک به چهل روز انفرادی خود مصداق شکنجه است" و سپس از ديگر شکنجه های روحی سهيل آصفی در زندان پرده بر ميدارد.

 

 

ناهيد خيرابي: تا حالا حرفی نمی زدم به دو دليل. اول اينکه تمام تلاش خود را کردم تا را ه های قانونی را طی کنم. می خواستم بی سرو صدا فرزندم را که بدون هيچ اتهامی در زندان انفرادی به سر می برد و تنها جرمش عشق به اين آب و خاک، به اين مردم و به حرفه خودش يعنی روزنامه نگاری است از زندان بيرون بياورم اما به رغم قول های پياپی مبنی بر آزادی قريب الوقوع وی، او را آزاد نکردند. 

نکته دوم اينکه خودشان بارها و بارها گفتند که هيچ موضوع جدی وجود ندارد فقط بايد ساکت باشيم و موضوع را رسانه ای نکنيم تا آنها او را آزاد کنند.  

داستان را از ابتدا بگوييد. ماجرا چگونه آغاز شد؟

صبح زود نهم مرداد از بخش امنيت دادسرای انقلاب اسلامی به خانه سهيل آمدند.

با حکم قضايی؟

بله. سهيل در منزل خودش تنها بود. گفت که برخوردشان خيلی محترمانه بود. از تمام خانه فيلم برداری کردند. همه چيز و همه جا را دقيقا بازرسی کردند. پاسپورت، کامپيوتر، آرشيو نوارها و سرودها، آرشيو مطبوعات، دفترچه های تلفن و دست نوشته هايش را با خودشان بردند و در عين حال احضاريه ای به او دادند و سهيل می بايست طبق اين احضاريه، روز ۱۳ مرداد يعنی در اولين شنبه پی آمد آن روز خودش را به دادسرای انقلاب اسلامی در خيابان شريعتی تهران معرفی کند.

سيزدهم من همراه با سهيل و پدرش به دادسرا رفتيم. صبح زود آنجا بوديم. همانروز اتفاقا آقای عمادالدين باقی، همسر و دخترش را به دادسرا احضار کرده بودند. من آنها را در آنجا ديدم و با آقای باقی وارد صحبت شدم. آقای باقی معتقد بود هيچ چيز مهمی نيست. از او چند سوال می کنند و بعد به او هشدار و تذکر می دهند و او را آزاد می کنند.

خود ما هم چنين فکر می کرديم. آخر نوشتن برای نشريات و روزنامه های قانونی مملکت که جرم نيست و سهيل که به جز نوشتن برای نشريات رسمی کاری نکرده است پس دليلی هم نداشت او را نگه دارند.

مسول پروند سهيل چه کسی است؟

قاضی حداد [حسن زارع دهنوی نام واقعی آقای قاضی حداد است– خ. ش] مسول اين پرونده است. البته هيچ کس به طور رسمی اين را به ما نگفته است اما از قرائن بر می آيد که ايشان مسوليت پرونده را به عهده دارد. به نظر می آيد فردی به نام آقای موسوی بازپرس پرونده است.

اصلا هيچ اتهامی عليه او اعلام نشده است. حتی اگر به او اتهامی را نسبت دهند اما دلائل آن اتهامات را مشخص نکنند به لحاظ قانونی تفهيم اتهام محسوب نمی شود. از لابلای سطور بر می آيد که همکاری سهيل با نشريه اينترنتی روزآنلاين ايرادی است که به او گرفته می شود اما گرچه روزآنلاين در ايران فيلتر است اما به لحاظ حقوقی هيچ گاه توقيف نشده است که همکاری با آن را بتوان يک مورد اتهام دانست.  

آقای دکتر ناصر زرافشان و آقای عبدالفتاح سلطانی وکلای سهيل هستند اما هيچ کدام بعد از بازداشت وی حتی اجازه ملاقات با وی را نداشته اند

روز جهاشنبه ۱۷ مرداد به آقای کروبی مراجعه کردم ايشان قول داد که امکان تماس را برقار کند و ابراز اميدواری کرد که سهيل بزودی آزاد شود.  

فردای گفت گو ی من با آقای کروبی، بعد از ۶ روز بازداشت و بی خبری، سهيل روز پنجشنبه ۱۸ مرداد، با پدرش و همان روز با من يک گفت وگوی کوتاه تلفنی داشت و در همانجا اطلاع داد که در زندان اوين، بند ۲۰۹ است.

دو يا سه بار ديگر به فاصله دو يا سه روز تلفن می زد و در پيام های کوتاه چند دقيقه ای می گفت که حالش خوب است

به کمسيون اصل نود مجلس مراجعه کردم. از آنجا که سهيل روزنامه نگار است به کميسيون فرهنگی مجلس مراجعه کردم. با دفتر آقای شاهرودی تماس گرفتم و به آنجا رفتم. همه جا می گفتند که امر زياد مهمی نيست و فرزندم را بزودی آزاد می کنند. يک بار در دادسرا گفتند که آقای مرتضوی دستور داده که همه "اينها" را آزاد کنند.

 

اينها يعنی چه کسانی؟

 

اگر خاطرتان باشد ۳ نفر بودند که بازداشت شدند و برخی دانشجويان هم در آن روزها هنوز زندان بودند. منظورشان از "اينها" همين دانشجويان و روزنامه نگاران بود. در همان دادسرا گفته شد که ظاهرا قاضی حداد با آزادی افراد مشکل دارد.

 

تماس بعدی با سهيل کی بود؟

 

در روز شنبه ۲۷ مرداد سهيل تلفن زد و از من خواست که ديگر هيچ اقدامی برای آزادی او انجام ندهم و ادامه داد که همان شب آزاد می شود. او خيلی مطمئن بود. به او گفته بودند که آزاد می شود. برای من هم منطقی بود که بعد از دو هفته بازداشت بی دليل آزاد شود چرا که حتی اگر می خواستند داستان زندگی وی از زمان مهد کودکش را هم بدانند دو هفته زمان کافی بوده است. از او پرسيدم کجا بايد دنبال او بروم. معلوم بود که بازجو کنار او ايستاده است. از بازجو سوال کرد و در پاسخ من گفت که لازم نيست به دنبال او برويم. آنها گفته اند که خودشان مرا می رسانند.

آن روز، به فاصله يک ساعت از تلفن اول، گوشی دوباره زنگ زد. دوباره سهيل بود. گفت که به اين دليل که وقت اداری به پايان رسيده است امروز ديگر آزاد نمی شود اما فردای آن روز يعنی يکشنبه ۲۸ مرداد حتما آزاد خواهد شد. در همان هنگام فردی که کنار او ايستاده بود گوشی را از سهيل گرفت و يک گفت وگوی محترمانه همراه با شوخ طبعی را با من آغاز کرد. حدس ميزنم بازجوی سهيل بود. باور کرده بودم که آزادش می کنند. از او پرسيدم آيا وسائل سهيل را به او باز پس می دهند. او هم با تاکيد گفت، خوب معلوم است وسائل به سهيل تعلق دارند و به همين دليل به او بازگردانده می شوند.

من آن شب تا صبح بيدار ماندم از ذوق و خوشحالی ديدار سهيل و تشويشی نامعلوم خوابم نمی برد. می دانم که تا کنون سهيل را بارها در چنين شرايطی قرار داده اند يعنی به می گويند که آزاد می شود. تمام نشانه های آزادی قريب الوقوع را به نمايش می گذارند و بعد دوباره او را راهی سلول انفرادی و اتاق بازجويی می کنند. آيا اين شکنجه روانی نيست؟ 

نزديک ظهر همان فردی که روز قبل از درون زندان با من صحبت کرده و قول داده بود که سهيل امروز آزاد می شود تماس گرفت. خيلی مودبانه و محترمانه برخورد کرد. گفت: "ما برای مادر ها خيلی احترام قائليم. ما برای روزنامه نگارها و برای شما که مادر و روزنامه نگار هستيد نيز خيلی احترام قائليم" او ادامه داد که تمام کارهای مرا روی اينترنت خوانده است. گفت که از کارهای من بسيار بهره برده و اين کارها به نظر او بسيار عالی هستند و از اين قبيل حرف ها. سرآخر گفت چيزهای کوچکی پيش آمده است که قاضی بايد حل کند و به اين دليل آزادی سهيل به تعويق می افتد. پرسيدم که آيا تا غروب آزاد می شود. مِن و مِن کرد و گفت نمی داند. پرسيدم فردا، پس فردا، آخرهفته و خلاصه کی آزاد می شود. در پاسخ هيچ اطلاع دقيقی نداد اما طوری وانمود کرد که گويی به زودی اين قضيه فيصله می يابد.

بعد از اتفاق آن روز تمام تماس ها قطع شد. به مدت يک هفته هيچ خبری از سهيل نداشتيم. روز شنبه سوم شهريور ساعت حدود يازده شب با پدر سهيل تماس گرفتند. عادی نبود. چرا که معمولا حدود ظهر و يا غروب زنگ می زدند. سهيل با پدر خود صحبت کرده بود و گفته بود تا همان موقع بازجويی داشته است به پدرش اجازه ملاقات داده اند و او می تواند روز دوشنبه ۵ شهريور ساعت ۹ صبح به ملاقات برود اما به او تاکيد کرده بودند که بايد تنها برود.

روز دوشنبه من همراه پدرش به اوين رفتم پايين در سالن ماندم. البته اين دومين ملاقات پدر سهيل با او بود. پيشتر هم ايشان يک بار تقاضا کرده بود تا با آقای موسوی بازپرس پرونده گفت وگو کند. در پاسخ به اين درخواست يک بار او اجازه داده بودند چند دقيقه با سهيل ديدار کند. ظاهرا بار اول يک آقای معمم و يک آقای غير معمم در هنگام ملاقات حضور داشتند آقای غير معمم که فردی ۳۵ – ۴۰ ساله بوده خودش را به عنوان بازپرس پرونده معرفی کرده بود که احتمالا همان آقای موسوی است.

 

پدرش رفت و دقايقی با او ملاقات داشت. از صحبت ها بر می آمد که سهيل در وضع نامناسبی بوده است. برای فرزندم نگران هستم. فکر می کنم دارند سناريويی برای ديگران تهيه می کنند و می خواهند از حرف های سهيل برای پر کردن جاهای خالی سناريو شان استفاده کنند. اين اواخر از او سوال می کنند که چگونه و از چه راهی گرايشات فکری خود را پيدا کرده است. تفتيش عقايد می شود. من دليل اين را نمی فهمم. مگر داشتن اين يا آن عقيده جرم است که آدم مجبور باشد توضيح بدهد از کجا و چگونه به آن عقايد رسيده است.

 

خلاصه الان پس از نزديک به ۴۰ روز سهيل هنوز در زندان است و نشانی از آزادی او نيست. برای او خيلی نگران هستم.