ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

دو نامه از احمد قابل:
مخالفان سياست های رهبر
از ايران بايد خارج شوند؟
محسنی اژه ای در پی انتقام است
خطر اين تذکر را به جان خريده و در شرايط خطيری که پيش آمده می نويسم: شخص شما(علی خامنه ای) در هر فاجعه ای که بر کشور حاکم است، از جمله "فقر و فساد و تبعيض) سهم اصلی را دارد. قتل زنجيره ای کردند و شما لبخند زديد. دولت اصلاحات را فلج کردند و شما تائيد کرديد. خطر تهاجم خارجی بر کشور حاکم شد و در ضعيف ترين موقعيت خارجی قرار گرفتيم و اين ممکن نشد جز با هدايت سياست خارجی توسط شما.

 
 
 
 
 

آقای‌هادی قابل چهره ای شناخته شده است. علاوه بر آن ، ايشان به عنوان تحصيلکرده‌ی حوزه‌ی علميه‌ی قم ، کم و بيش اظهاراتی در مسائل دينی و مذهبی داشته است. اگر رهبری کشور از حضور قابل و امثال او در وطن نگران است، رسما اعلام کند که « مخالفان سياست‌های ايشان، از کشور خارج شوند» تا شايد نگرانی‌های ايشان برطرف شود.

برای خانواده‌ی ما ، بازداشت‌های مکرر و کنش‌ها و واکنش‌های غير قانونی حاکمان تازگی ندارد و همه به اين روند عادت کرده‌ايم. بالأخره اين هم نوعی زندگی است که بسياری از آزادگان و متفکران و سياسيون اين کشور به آن خو گرفته‌اند و اگر رفتاری جز اين را ببيند، تعجب می‌کنند. بالأخره بايد پاداش حضور همه جانبه‌ی اعضای خانواده‌ی ما در دفاع ملی ايرانيان در برابر هجوم بيگانگان به کشور و تقديم دو شهيد و... و پاداش عفو شدن وزير اطلاعات فعلی کشور (و دادستان سابق منصوب رهبری در دادسرای ويژه‌ی روحانيت) از سوی ناموس قذف شده‌ خانواده‌ی ما، همين عدم تحمل و مدارا‌ها باشد تا معلوممان گردد که در تشخيص راه خود، اشتباه نکرده‌ايم.

اما از منظر گوشزد کردن مسئوليت‌های شرعی و قانونی حاکمان و از باب نصيحت می‌گويم ؛ اينکه هرروز و هرشب ، فرد يا افرادی را بر خلاف روند پيش بينی شده‌ی در قانون ، بازداشت کنند و برخلاف حکم شرع و قانون ، روزها يا ماه‌های طولانی در بازداشت نگهداشته و سپس بر خلاف صريح قانون اساسی محاکمه و محکوم کنند (که در تمامی 28 سال گذشته اين روند ادامه داشته) نگرانی رهبری و دستگاه حاکمه‌ی ايشان را تاکنون برطرف نکرده و هرگز بر طرف نمی‌کند.

احمد قابل در آستانه انتخابات رياست جمهوری دوره نهم که احمدی نژاد از آن درآمد نيز نامه سرگشاده ای خطاب به علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی نوشته بود که به مناسبت دستگيری هادی قابل و نامه جديد احمد قابل به همين مناسبت- که بخشی از آن را در بالا آورديم- بخش هائی از آن نامه را نيز منتشر می کنيم. نامه ای که ادعانامه ايست از جانب ملت!

احمد قابل در آن نامه نوشت:

 

 

جناب آية‌‌الله سيد علی خامنه‌ای ، با سلام و احترام.

چهاردهم خرداد، پايان شانزدهمين سالی بود که حکومت ايران با تمامی سازو کارهای لازم، تحت رهبری و مديريت مطلقه‌ شما بوده است. ٢ سال عضويت در شورای انقلاب، مجلس و نمايندگی رهبری در شورای عالی دفاع ، ٨ سال رياست جمهوری و ١٦ سال رهبری، مسئوليت تمامی اوضاع کنونی کشور را در مرتبه‌ اول بر دوش شما و در مرتبه‌ دوم بر دوش آقای هاشمی رفسنجانی می‌گذارد. ( ٩ سال رئيس مجلس، ٨ سال رئيس جمهور، ٨ سال رئيس مجمع تشخيص مصلحت). مديريتی که به سبب آن، کشور در آستانه‌ اتفاقات تعيين کننده و خطيری قرار گرفته که سر نوشت همه را شديدا تحت تاثير قرار می‌دهد و ملک و ملت را در دو راهی موجود، يا به سلامت رهنمون می‌شود و يا اندوخته‌ی ساليان دراز رنج و کوشش و سرمايه گذاری مادی و معنوی‌شان را به تاراج بيگانگان و تروريست‌‌هايی از سنخ القاعده می‌دهد.

گزينش رياست جمهوری در چنين شرايطی، حکم «رفراندومی" را پيدا کرده است که از ميان چهار گزينه‌« نفی جمهوری اسلامی، تغيير ساختار کلی قدرت در قانون اساسی، قرائت استبدادی از قانون اساسی و حفظ وضع غير دموکراتيک موجود، اصلاحات بنيادی و کارساز و محدوديت همه‌ قدرتمندان در چارچوب قانون اساسی با قرائت و رويکردی علمی و دموکراتيک» يکی بر کرسی واقعيت می‌نشيند. واقعيتی که در شرايطی ناعادلانه، غير آزاد و غير دموکراتيک شکل گرفته و می‌گيرد و پيشاپيش به اعتبار آن صدمه‌ی جبران ناپذيری خورده است.

با همه‌ی اين نابسامانی‌‌ها و رفتارهای ناعادلانه، اگر اکثريت ملت ايران به پای صندوق رأی بروند، يکی از گزينه‌‌های سوم يا چهارم را برخواهند گزيد و اگر از رأی دادن امتناع کنند، يکی از دو گزينه‌ی نخست رأی خواهد آورد. اين داوری، برآيند حقيقتی است که در ايران می‌توان به آن رسيد، چرا که هم شما و اقتدارگرايان حامی شما سخن از «لزوم و وجوب شرکت» به ميان می‌آوريد و هم مخالفان شما گزينه‌‌های «لزوم شرکت و رأی دادن به اصلاحات» يا «لزوم عدم شرکت و تحريم» را تبليغ کرده و می‌کنند.

وضعيت شکننده و خطر ناک موجود، البته ناشی از اختيار و انتخاب شما و ياران و همراهان صادق و غير صادق شماست که در طول ٢٦ سال تسلط بر قدرت شکل گرفته و می‌رود که به تصميمی سرنوشت‌ساز ( که يا به « خيانت » می‌انجامد و يا به « فداکاری و از خود گذشتگی ضروری » اما به ياد ماندنی ) منتهی شود.

می‌خواهم برای ياد آوری، چند نکته‌ تاريخی را ياد آور شوم که در پديد آمدن اين دو راهی خطير، برجستگی بيشتری از ساير نکات دارد و برخی از آن‌‌ها کمتر مورد توجه سياستمدارانی قرار گرفته که خطر تذکر به شما را به جان خريده و معمولا مواردی از اقدامات شما و منصوبان شما که بر خلاف قانون و يا خلاف شرع بوده است را کم و بيش تذکر داده‌‌اند.

اين مواردی که بر می‌شمارم ، علاوه بر تذکراتی است که ديگر ناصحان مشفق، از باب « فذکر ان الذکری تنفع المؤمنين » در فرصت‌‌های مختلف علنی يا مخفی به شما ياد آوری کرده‌‌اند. شايد خدای سبحان در اين بيان، تأثيری مثبت گذارد و در تصميم صحيح به شما ياری رساند.

١- همه‌ی آدميان در زندگی گذشته‌ی خويش، کم يا بيش، خطا‌‌هايی داشته‌‌اند. چه در انديشه و چه در عمل. خطای بزرگ روحانيت ما اين بود که بدون دانش «مديريت» مدعی «حکومت» شد و با سرمايه‌ای بنام «فقه» که در جای خود ارزشمند است و به گفته‌ی مرحوم آية‌‌الله محمد حسين غروی اصفهانی (معروف به کمپانی)؛ «هيچ ارتباطی به رياست حکومت و نظام و مديريت ندارد» ، نامزد رياست و سياست شده و بر ارکان قدرت مسلط شد و «ولايت مطلقه» را طلب کرد. ولايتی که با قرائت رايج در بين اصحاب قدرت، نه امکان منطقی داشت و نه عملی و علمی بود، ولی در برخی زمينه‌‌ها، مصداق «آش نخورده و دهان سوخته» شد، هرچند در برخی زمينه‌‌های منفی، چهره‌ای ناپسند از آن پديدار شد که در ادامه به برخی از آن‌‌ها اشاره می‌کنم.

البته در سال آخر عمر، مرحوم بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز به اين نکته واقف شد و با صراحت اعلام کرد که در امر حکومت«فقه مصطلح، کفايت نمی‌کند». يعنی در برخی زمينه‌‌ها، به همان نتيجه‌ای رسيد که مرحوم کمپانی به آن رسيده بود.

٢- از آغاز جمهوری اسلامی، حکومت ايران در صحنه‌ی سياست داخلی، به دام خشونت‌طلبان افتاد و چهره‌ی «اسلام» با غبار خشونت‌‌های غير اصولی و اعدام‌‌های مکرر و تصميم به حذف و هتک مخالفان سياسی و اعتقادی (از جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی تا مجاهدين خلق و مارکسيست‌‌ها) همراه شد و به جای «همزيستی و تحمل و مدارا با مخالفان» که توصيه‌ی عقل و شرع بود، قيچی دو دم «مخالفان مسلح خشونت طلب، همچون مجاهدين خلق و فدائيان خلق و احزاب مسلح کُرد و عرب و ترکمن و بلوچ از يک سو و دستگاه‌‌های اطلاعاتی و قضائی به شدت کم تجربه و يا بی‌تجربه و جوانان احساساتی و خشن مسلط بر اين دستگاهها از سوی ديگر» کشور و نظام حاکم بر آن را به سوی دره‌ای عميق و هولناک از کينه و انتقام و جنگ طلبی و بی‌اعتمادی مطلق سوق داد.

کشور از سوی دو نيروی مخالفان مسلح انقلاب اسلامی و برخی حاميان مسلط بر قدرت که وجه مشترک آنان «اسراف در قتل و خون ريزی" بود به وادی خشونت بی‌مهاری کشيده شد که حاصل آن، کشتار هزاران نفر از سرمايه‌‌های انسانی بود که بسياری از آنان «جرمی در حد قتل» نداشتند و به ناحق کشته شدند. برخی از سوی مخالفان حکومت و بسياری از سوی حاميان خشونت طلب حکومت.

ملت ايران هرگز از ياد نخواهد برد که در دو طرف قضيه، افرادی قرار داشتند که در تصميم گيری نسبت به سلب «حق حيات» ديگران و گرفتن جان آنان شديدا اسراف کردند و اساسا هيچ ارزشی برای «انسانيت انسان» قائل نبودند و به راحتی، دستور قتل و خون‌ريزی مخالفان خود را صادر کرده و يا خود اقدام به کشتن آنان می‌کردند. گويی «جانی بالفطره» بودند و از جنايتکاری لذت می‌بردند.

نقش شما در اين ميان، چه در هنگامی که به مراجعان خود از پاسداران انقلاب در خراسان توصيه می‌کرديد که «خان ستمگری از اهالی بجنورد را بدون ارجاع به دادگاه انقلاب و گرفتاری در پيچ و خم آن، اعدام کنند و از شرش راحت شوند» و چه در هنگامه‌ «محاکمه و اعدام دوست و همراه و همفکر سابق شما مرحوم شيخ حبيب‌‌الله آشوری به اتهام ارتداد» که سکوت کرديد و شاهد جان باختن فردی شديد که به جرم انتشار کتاب «توحيد» و اصرار و شهادت آقايان شيخ ابوالقاسم خزعلی (عضو سابق شورای نگهبان) و شيخ محمد تقی مصباح يزدی، مبنی بر کفر آميز بودن مطالب و مرتد بودن نويسنده‌ آن کتاب، اعدام شد.

وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی می‌دهد که در جلسات متعدد و تلاش‌‌های مکرر و نا موفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پيش از پيروزی انقلاب)، سخن اصلی شما اين بود که «مطالب کتاب توحيد، از من است که اين آقا بنام خودش چاپ کرده است». شگفت انگيز نيست که از دو نفر با يک ديدگاه، يکی اعدام شود و ديگری تکريم؟!! يکی شايسته‌ی «گور» باشد و ديگری شايسته‌ «رهبری نظام اسلامی".

البته از دهها نفری که از چند و چون اين ماجرا باخبر‌‌اند، هنوز تعداد بسياری زنده‌‌اند و هنوز وجدان بيدارشان اين حقيقت را گواهی می‌دهد.

کاش اين شهادت را در دادگاه مرحوم آشوری و نزد دوستان خود ( آقايان خزعلی و مصباح ) نيز می‌داديد تا يک روحانی زاهد و فقير و معتقد به خدا و رسول (ولی مخالف شما) مظلومانه کشته نمی‌شد و همسر و فرزندانش بی‌سرپرست و يتيم نمی‌شدند.

البته کم نيستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به ياد دارند که پس از قرائت آيه‌ی «و نريد ان نمن علی الذين استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» با صدای بلند فرموديد: « ماترياليسم تاريخی، آقا، ماترياليسم تاريخی"!!!

جناب آقای خامنه‌ای، اين رويکردهای نظری متفاوت با آنچه اکنون به آن رسيده‌ايد حق شماست. ولی آيا اگر از اعدام مرحوم آشوری جلوگيری می‌کرديد (با فرض اينکه تصورات او خطا بوده باشد) آيا امکان منطقی تغيير رأی و رسيدن به حقيقت برای او وجود نداشت؟! چرا بايد شما اين فرصت را داشته باشيد ولی ديگری از اين فرصت محروم بماند؟ آيا از نظر شما مرحوم آشوری مستحق اعدام بود؟!!

آيا اين خون به ناحق ريخته شده و خون صدها بی‌گناه ديگر در اعدام‌‌های سياسی و امنيتی دادگاه‌‌های انقلاب در سال‌‌های ٦٠ تا ٦٨ ، سرنوشت خطير امروز را رقم نزده است؟

در فرهنگ دينی ما آمده است که ؛ «الحجر الغصب فی الدار رهن علی خرابها = سنگ غصبی در يک بنا، گروی خرابی آن است». و اين مضمون از پيامبر خدا (ص) نقل شده است که ؛ «الملک يبقی مع الکفر و لايبقی مع الظلم = حکومت با کفر می‌ماند ولی با ظلم وستم نمی‌ماند». آيا اين رويکردهای مسرفانه نسبت به قتل و اعدام مخالفان منجر به هيچ ظلمی از جانب حاکمان جمهوری اسلامی نشده است و اگر شده است چه کسی جز مرتکبان اين ظلم‌‌ها را می‌توان به «براندازی نظام» متهم کرد؟!!

نگوئيد که در زمان حکومت علی (ع) نيز از اين گونه اتفاقات می‌افتاد، چرا که علی (ع) به محض اطلاع از ستم کارگزارانش، از مردم عذر خواهی کرده و مجرمان را متناسب با جرمشان کيفر داده و در مواردی نيز از کار بر کنارشان کرده است. آيا در اين ٢٦ سال نيز اينگونه عمل شده است؟!!

٣- در دوران رهبری شما ( ١٦ سال ) ستم دستگاه‌‌های قضائی و شبه قضائی و اطلاعاتی و امنيتی بيش از گذشته فزونی گرفته است و قانون شکنی و قانون گريزی در آن‌‌ها به يک روند تبديل شده است. مخالفان سياست‌‌های شما شديدا سرکوب شده و با محروميت‌‌های مختلف از حقوق فردی و اجتماعی مواجه بوده‌‌اند. به نمونه‌‌هايی از آن تذکر می‌دهم ؛

الف ) ترورهای مخالفان سياسی و اعتقادی در داخل و خارج کشور ادامه يافته است. برای نمونه به قتل برخی کشيش‌‌ها ، فعالان سنی مذهب  و دگرانديشانی چون سعيدی سيرجانی اشاره می‌کنم.

ب ) برخوردهای نامشروع و غيرقانونی با علما و مراجع مخالف سياست‌‌های شما درحوزه‌‌ها از قبيل آقايان سيد حسن قمی، سيد صادق روحانی، مرحوم سيد محمد روحانی، مرحوم سيد محمد شيرازی و... ادامه يافت و اين آقايان با حصر دراز مدت يا محروميت‌‌های مختلف اجتماعی و سياسی روبرو بوده‌‌اند. گرچه در اين اواخر، يکی دو نفر از آنان آزادی مختصری پيدا کرده‌‌اند ولی برخی ديگر تا زمان مرگ مورد تعرض دستگاه‌‌های امنيتی و قضائی شما قرار داشتند.

پ ) برخوردهای خشن و غير قانونی و غير اخلاقی با آية‌‌الله منتظری و منسوبان و اماکن مربوط به ايشان از سوی ارگان‌‌های شبه قضائی و امنيتی رسمی و منسوب به شما و هتک حيثيت ايشان از جانب شخص شما در بيانات و جلسات مختلف و «حصر غير قانونی پنج سال و اندی ايشان» و بی‌توجهی مکرر شخص شما در اين خصوص به راهنمايی‌‌ها‌ی دلسوزان و بزرگان.
به ياد آوريد که در پاسخ برخی پيشنهادات مبنی بر رفع حصر از ايشان با تأکيد گفته بوديد: «تا من زنده‌ام، ايشان بايد در حصر بماند» !!!

هنوز هم اموال و املاک شخصی ايشان و بستگانشان در قم و مشهد در تصرف غاصبانه‌ی دادگاه ويژه و سپاه پاسداران است و موقوفاتی که ايشان متولی خاص آن‌‌ها است در تصرف غاصبانه‌ی ديگران است.

ت ) سريال قتل‌‌های زنجيره‌ای و اظهارات عجيب شما پس از قتل مرحوم فروهر و اسکندری، بدون آنکه تسليتی به بازماندگانشان بگوئيد و شتاب بيش از حد شما در انتساب بی‌دليل آن اتفاقات فجيع به «استکبار جهانی و اسرائيل» و محکوم کردن کسانی که انگشت اتهام را به سوی نهادهای حکومتی نشانه می‌گرفتند، اقدامات غير قانونی فراوانی را در پی داشت که بعدها در فيلم اعترافات خانم سعيد امامی در قالب «اصرار بازجويان، همراه با شکنجه برای اعتراف متهمان به ارتباط با اسرائيل» خود را نشان داد، تا اتهامات القاء شده از جانب شما را مستند کنند.

برملا شدن حقيقت آن جنايات، بر اثر اصرار آقای خاتمی و روشن شدن خطای شما در انتساب آن جنايات به بيگانگان و در محکوم کردن مخالفان خود، حتی يک عذر خواهی ساده از جانب شما را درپی نداشت!!.

به ياد آوريد که «بوش و بلر» در مورد «اطلاعات غلط در مورد جنگ عراق» از ملت خود عذر خواهی کردند ولی شما در تمام دوران زمامداری خويش، از اين وسيله‌ی مطلوب خدا و خلق خدا (عذر خواهی از مردم) بهره نگرفته‌ايد.

حتی بنيانگذار جمهوری اسلامی نيز در موارد مختلف، و از جمله در مسأله‌ی پذيرش قطعنامه‌ آتش بس و عدم توفيق کامل در دفاع ٨ ساله، از ملت ايران عذر خواهی کرد.

رويکرد حکومت به ترور مخالفان سياسی، ناشی از عادت حاکمان به اين روش (ترور) برای حل مشکلات انسانی فرا روی حکومت بوده است. وقتی برای پرهيز از حساسيت مجامع بين المللی حقوق بشر، دستگاه قضائی بجای محاکمه و اجرای حکم از طريق قانونی، به ترور افراد شرور و باجگير در مناطق جنوبی تهران پرداخت و شما در برترين منصب حکومتی، مانع از اين پديده‌ی شوم نشديد، بايد امکان تسری اين روش به ساير موارد را نيز در نظر می‌آورديد.

سکوت و رضای شما به اين اقدامات، تا آنجا پيش رفت که مباشر اصلی قتل‌‌های زنجيره‌ای سال ٧٧ (کاظمی) آن را دليلی بر رضايت شما نسبت به قتل‌‌های زنجيره‌ای دانسته بود و به هيئت مشترک شما و رئيس جمهوری گفت«ما در موارد مشابهی به آقای خامنه‌ای گفتيم که از ترور استفاده کرده‌ايم و ايشان لبخند زد و در مورد ديگری سکوت کرد». گرچه شما در برابر گزارش هيئت ياد شده گفتيد: «اين‌‌ها دليل نمی‌شود»، ولی آيا نسبت به اتهامات ديگران نيز از همين منطق استفاده می‌کنيد يا در ايراد اتهام به مخالفان خود، از نظر شما اينگونه موارد «دليل می‌شود»؟!!

ث ) در مورد متهم شدن روزنامه‌‌های اصلاح‌طلب از طرف شما به عنوان «پايگاه دشمن» که بدون ارائه‌ی دليل در سال ٧٩ تحقق يافت و توقيف موقت تعداد کثيری از نشريات، مبتنی بر اظهار نظر شما (که برخی از آن‌‌ها هنوز هم در توقيف موقت بسر می‌برند)، بايد به اطلاع برسانم که جز «اقارير آقای سيامک پورزند» هيچ دليل ديگری برای ادعای شما در مجموعه‌ دستگاه قضائی و اطلاعاتی کشور پيدا نشده است.

آيا رهبری نظام حق دارد که بدون دليل معتبر و به صرف حدس و گمان، کارکنان نشريات را به انواع اتهامات متهم کرده و سال‌‌ها از درآمد مشروع خويش محروم کند و در نهايت نيز «دليلی از نوع اعترافات پورزند، در خلوت بازداشتگاه» را که نه اعتبار شرعی دارد و نه اعتبار قانونی، بعنوان مستند خويش به ملت ايران عرضه کند؟!! (اين اعترافات، تداعی می‌کند اعترافات تحت شکنجه‌ی خانم سعيد امامی و همکاران او يا اعترافات وبلاگ نويسان را که برای قوه‌ی قضائيه‌ی شما نيز قابل قبول نبوده است).

وقتی مقام رهبری که بايد استحکام منطق و وقار رفتاری او به ديگران آرامش دهد و تشويش اذهان را برطرف کند، برعکس رفتار کند و خود بدون سند و مدرک به تهمت زدن بپردازد و اذهان را مشوش کند و آرامش شغل و زندگی شهروندان را برهم زند، چه اتفاقی جز آنچه امروز در ايران و در اتباط با جايگاه رهبری افتاده است را می‌توان انتظار داشت.

جناب آقای خامنه‌ای، آيا جری شدن بيگانگان را ناشی از تضعيف جايگاه رهبری (که ناشی از عملکرد شخص شماست) و ساير مسئوليت‌‌های قانونی نمی‌دانيد؟

ج ) در انتخابات مجلس چهارم و پنجم و رياست جمهوری آقای هاشمی در دو دوره، بی‌توجهی به قانون و رد صلاحيت‌‌های مکرر و غير قانونی ، چه اثری جز روگردانی بيشتر مردم از انقلاب را درپی داشت. مگر اين روند خسارت‌بار را مکررا نيازموده‌ايد که هنوز هم بر تکرار آن ابرام می‌ورزيد؟

چ ) در انتخاب آقای خاتمی به رياست جمهوری ، ابتدائا دريافتيد که «ملت راهی دگر برگزيده است». کاش اين فرصت را مغتنم شمرده و لااقل به آقای خاتمی اعتماد می‌کرديد و راه خدمتگزاری را برايش باز می‌کرديد و به بحران آفرينان هشدار داده و يا آنان را از قدرت برکنار می‌کرديد تا اين «فرصت طلايی جمهوری اسلامی برای بقاء» را اين گونه راحت از دست نمی‌داديد.

دوم خرداد ٧٦ تمامی بيگانگان را مات کرد و آنان را وادار به تأمل و تدبير کرد. تدبيری که اگر می‌خواست به «شکست جمهوری اسلامی" بيانجامد، هيچ روشی جز«بحران آفرينی‌‌های مکرر و نا کارامد جلوه دادن اصلاحات درونی نظام» و رساندن مردم به گزينه‌‌های ؛ « ١. تغيير ساختارهای بنيادی نظام از طريق تغيير قانون اساسی ٢. تغيير نظام جمهوری اسلامی از طريق رفراندوم » را درپيش نمی‌گرفت. کاری که شما و همراهان و همفکرانتان به آن مشغول شديد و حقيقتا در اين کار (مأيوس کردن اکثريت مردم از اصلاح درونی نظام) موفق بوده‌ايد.

بستن دست و پای دو دولت آقای خاتمی و بستن دست و پای مجلس ششم با فعال‌تر کردن شورای نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام و قوه‌ قضائيه و ايجاد نهاد‌‌های موازی اطلاعاتی که با هدايت و تأييد شما انجام گرفته است، تنها بهره‌ای که رساند اين بود که «در اين کشور تنها يک نفر حکومت می‌کند و اگر او نخواهد، نه رئيس جمهور و نه دولت و نه مجلس شورا (دو قوه‌ اصلی و انتخابی نظام) هيچ اقدام مثبتی نمی‌توانند انجام دهند».

شايد در نگاه اول، اين پيام سترگ، برای شخص شما شيرين و دوست داشتنی جلوه کند، ولی ملت ايران هميشه مثل حاکمانش نمی‌انديشد. اين پيام حاوی «بی‌خاصيت بودن قوای مقننه و مجريه در نظام جمهوری اسلامی" نيز بوده است. پيامی که شهد پيش گفته را درکام صاحبان قدرت به زهری کشنده تبديل می‌کند و ياد آور «جام زهر»‌ی ديگر می‌شود.

ح ) در انتخابات مجلس خبرگان رهبری در سال ٧٧ با تمام وجود به صحنه آمديد و لشکر شکست خورده‌ی جناح راست را سازمان دهی کرديد تا تمامی مخالفان سياست‌‌های شما ( جز ١٠ تا ١٢ ) نفر را رد صلاحيت کنند تا نظارت مؤثر بر عملکرد، استيضاح يا عزل رهبری در مجلس خبرگان ناممکن گردد. اظهار نظر‌‌های مکرر و دفاع بی‌پايان شما از اقدامات غير قانونی شورای نگهبان، از چشم بيدار ملت دور نمانده است.

خ ) وقايع ١٨ تيرماه ٧٨ و لرزه‌ای که بر ارکان قدرت نشاند، می‌توانست به تصحيح برخی روش‌‌ها بيانجامد ولی اقتدارگرايانی که مورد عنايت شما قرار دارند، با جمع آوری نيروهای خاص، راه سرکوب و ارعاب را در پيش گرفتند و شما به آن رضايت داديد. مجرمان وقايع فجيع کوی دانشگاه آزادانه به راه خود رفتند و وکيل دانشجويان مضروب و مجروح راهی زندان شد. اعتماد مردم به رهبری که در خصوص جنايات کوی گريه می‌کند و از مجازات مجرمان سخن می‌گويد و آخر الأمر در دستگاه قضائی تحت امر او تنها يک سرباز وظيفه به جرم «دزديدن ماشين ريش تراشی" محکوم می‌شود، تا چه اندازه سلب می‌شود و تا چه حدی باقی می‌ماند؟ خود به آن پاسخ دهيد. از طرفی، دانشجويانی وجود دارند که از آن روز تاکنون در زندان بسر می‌برند.

اين وقايع در دانشگاه تبريز نيز تکرار شده بود و باز هم افرادی که مورد تعدی وتجاوز قرار گرفته بودند، تحت تعقيب قضائی قرار گرفتند.

د ) زندانی کردن عبدالله نوری و ساير روزنامه‌نگاران زندانی همچون عمادالدين باقی و اکبر گنجی و بسياری از فعالان سياسی ملی و مذهبی و روحانيان مخالف سياست‌‌ها ( که از ديگر افراد فعلا گرفتار زندان به آقايان؛ ناصر زر افشان، رضا عليجانی، هدی صابر، تقی رحمانی و عباس عبدی نيز اشاره می‌کنم) روند بی‌اعتمادی به نهادهای مورد حمايت شما را به نهاد حامی آنان (نهاد رهبری) تسری داده است.

کمتر کسی است که از مخالفت‌‌های شما با عفو مشروط آقای عبدالله نوری مطلع نباشد و يا از دفاع بی‌چون و چرای شما از دادگاه ويژه‌ روحانيت بی‌خبر باشد.

ذ ) انتخابات مجلس ششم و وقايع نفس‌گير پس از آن، تا جايی که سخن از کودتا به ميان آمد و کميته‌ی بحران تشکيل شد و بسياری از دلسوزان ملک و ملت را از اصلاح نظام از طرق قانونی و مسالمت آميز مأيوس کرد نيز نمونه‌ای از اتفاقات دوران مديريت عالی شما بر کشور است. نتيجه‌ی ملموس آن ابطال بی‌دليل و غير قانونی ٧٥٠ هزار رأی مردم تهران و نشاندن آقای حداد عادل بر کرسی آقای عليرضا رجايی بود. گويی گرفتن حقوق ماهيانه‌ی ديگری ونشستن بر جايگاهی که حق ديگری است، نه عنوان «غصب» را دارد و نه «لقمه‌ی حرام» را تداعی می‌کند!!

اين همه، در مرآی و منظر رهبری نظام انجام گرفت و جز تأييد و تشکر شما از شورای نگهبان و تهديد و تحقير مخالفان، نتيجه‌ای در بر نداشت.

ر ) ترور حجاريان و اقدام نامناسب دستگاه قضائی در نحوه‌ی پی‌گيری اين فاجعه و رفتار تحقير آميز متهمان يا مجرمان با پديده‌ی ترور در متن دادگاه، جز سکوت و تأييد رهبری را درپی نداشت.

ز ) اقدامات دستگاه قضايی و ضابطان آن در مورد بازداشت و شکنجه‌ شهرداران مناطق تهران و محاکمه و زندانی کردن آقای کرباسچی، اعتبار اين دستگاه تحت امر شما را از بين برد. شما از تعقيب آقای تيمسار نقدی و عوامل آن فاجعه حمايت نکرديد و هرگز آنان مجازات نشدند.

اين در حالی بود که دستگاه قضائی مکررا ( قبل و بعد از اين فاجعه ) مورد تأييد شما نيز قرار گرفت.

ژ ) اقدام فاجعه بار دستگاه قضائی در مورد محاکمه و محکوم کردن آقای دکتر آغاجری به اعدام ، آنهم با جوسازی و اتهام اهانت به مقدسات، حيثيت سياسی، علمی و حقوقی نظام را بکلی مخدوش کرد و دو سال تمام، بسياری از نهادهای علمی و سياسی غير دولتی و دولتی بين المللی را عليه نظام جمهوری اسلامی به تحرک واداشت و افکار عمومی داخل و خارج ، خصوصا دانشگاهيان را به شدت نسبت به حاکمان ايران بدبين کرد و در تمام اين مدت، هيچ اقدام فوری و مؤثری از جانب شما انجام نگرفت.

می‌خواهم بدانم که «اگر سخنان آقای آغاجری اهانت به مقدسات بود (که نبود) آيا اقدام بازجويان خانم سعيد امامی که با شکنجه و تهديد، زن مسلمانی را وادار به اعتراف دروغ در مورد "شنيع‌ترين اهانت به قرآن" می‌کردند، مصداق اهانت به قرآن و مقدسات نبود و نبايد به اين جرم محاکمه می‌شدند؟!!». آيا با توجه به اينکه نوار آن شکنجه‌‌ها به شما داده شد و از متن آن اطلاع يافتيد، هيچ اقدامی برای توبيخ يا مجازات اين اهانت کنندگان حقيقی و واقعی انجام داديد؟ چرا آن افراد هنوز مورد توجه و عنايت شما و دوستان شما هستند؟!!

س ) فاجعه‌ی قتل زهرا کاظمی که نقش مجرمانه‌ قاضی مرتضوی در آن (که شما در خصوص اقداماتش بر عليه مطبوعات، شديدا و مکررا از وی حمايت کرده بوديد و با نظر مساعد شما، ارتقاء يافته و دادستان تهران شده است) تا آنجا آشکار است که منسوبين شما به آن اعتراف کرده‌‌اند، و اقدامات خلاف شرع دستگاههای رسمی، پس از آن، نسبت به عدم ارسال جسد به کانادا (برخلاف نظر پسر و مادر مقتوله) و تدارک ديدن اقدامات شديد بين‌المللی در محکوميت ايران از نظر نقض حقوق بشر (که کاملا صحت دارد) چيزی جز رسوايی و اضمحلال اخلاقی و سياسی حاکمان ايران را تداعی نمی‌کند. بر فرض که آن بانوی محترم، تخلف کرده يا جرمی مرتکب شده بود، آيا از نظر حکومت شما مستحق قتل بود؟

اگر جنابعالی با اين اقدامات موافق نبوديد، بايد با پی گيری شديد نسبت به آن واکنش نشان می‌داديد و مجرمان را شديدا تنبيه می‌کرديد. ولی گويا کشتن مظلومانه‌ يک زن مسلمان ايرانی بی‌پناه در خلوت بازداشتگاه، از نظر شما ارزشی کمتر از تعرض به يک زن يهودی تحت حمايت حکومت اسلامی و سرقت زينت و زيور او دارد که علی (ع) می‌فرمايد: « اگر آدمی از غم اين واقعه ( سرقت ) بميرد ، سزاوار است » و شما از دادن يک پيام تسليت ( برای قتل حکومتی ) و اظهار تأسف، خودداری کرديد !!

اگر تصور عمومی اين باشد که «شما از اين مجرمان حمايت می‌کنيد» نبايد کسی جز خود را ملامت کنيد. چرا که گفتار و کردار شما، بيانگر حمايت از آنان است.

ش ) جناب آقای خامنه‌ای ، اختصاص بودجه‌‌های کلان دولتی برای سفرهای جنابعالی و همراهان در داخل کشور که تنها در سال ٨٠ ، بالغ بر ٣٧ ميليارد تومان بوده است، تحميل هزينه‌ای هنگفت به بودجه‌ی عمومی است. جناب عالی که در زندگی شخصی، فردی اهل مراعات و زهد نسبی هستيد، آيا در خصوص اين مبلغ درشت (و ساير مبالغ هنگفتی که مسرفانه در دستگاه رهبری و نهادهای وابسته هزينه می‌شود) هيچ مسئوليت شرعی و ملی احساس نمی‌کنيد؟ آيا بنيانگذار جمهوری اسلامی که به چنين سفرهايی اقدام نمی‌کرد، توفيق کمتری از شما در امر رهبری کشور داشت؟ آيا بهتر نيست که اين سفرها به صورت ناشناس و بدون اطلاع قبلی و برای کشف کمبود‌‌ها و خدمات و درک تصور حقيقی ملت از حاکميت تحقق يابد؟

ص ) سلب حقوق بسياری از فرهيختگان ملت در مسأله‌ی رد صلاحيت‌‌ها از طريق شورای نگهبان منصوب شما و دفاع‌‌های مکرر و صريح شما از اين رفتار غير قانونی و تعرض به حقوق ملت، عليرغم امضای قرارداد اجتماعی و ميثاق ملی «قانون اساسی" از سوی شما در دو يا سه نوبت، برگی سياه در کارنامه‌ی اين دو دهه‌ی حکومت است. دورانی که ٨ سال آن با رياست جمهوری شما و سياست گذاری سران سه قوه همراه بود و ١٦ سال آن با رهبری و ولايت مطلقه‌ی شما.
جالب است که خود اعتراف کرده‌ايد که پس از اين دوره‌ی مديريت عالی شما بر کشور، مشکل اصلی مردم سه چيز است«
فقر و فساد و تبعيض». البته از اصلاح‌طلبان توقع داشتيد که در زمانی اندک و بدون ابزار لازم برای تصميم‌گيری و اعمال برنامه‌‌های علمی، اين سه آفت رشد يافته را از دامان کشور و زندگی ملت پاک کنند!!

ض ) حساسيت فوق‌العاده‌ شخص رهبری نسبت به عناوين بکار رفته در مطبوعات و بيانات افراد که آيا از عناوينی چون «رهبر معظم» بهره می‌گيرند يا خير؟ آيا «تيتر اول را به رهبری اختصاص می‌دهند يا خير؟» و... که پس از چندی به ساير اعضای بيت رهبری نيز سرايت کرده است و تعيين ملاک «موافق و مخالف نظام» در بهره گيری يا عدم بهره گيری از اين عناوين و سپس رويکرد برخورد و حذف مخالفان ، امروز نيز ادامه دارد.

پخش مکرر مراسم دست بوسی‌‌ها و مديحه سرايی‌‌ها در مورد رهبری از صدا و سيما را با واکنش منفی آية‌‌الله خمينی در مراسم حسينيه‌ جماران و تعاريف آقای فخرالدين حجازی مقايسه کنيد تا معلوم گردد که کدام روش ناپسند، جمهوری اسلامی را تا اين حد در معرض سقوط قرار داده است و مقصران اصلی اين معرکه‌ی خسارت بار چه افرادی هستند؟

و..... گر بگويم جمله‌ی آمار را - مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

٤- در زمينه‌ی سياست خارجی، تصورات نادرست بزرگان جمهوری اسلامی از توانايی‌‌های خود و رقيبان اصلی منطقه‌ای و جهانی و برخی اظهارات شتاب زده منجر به بی‌اعتمادی منطقه‌ای و بين المللی گرديد و تلاش برای سرنگونی نظام در قالب آشوب‌‌های قومی، درگيری‌‌های امنيتی، جنگ ٨ ساله‌ی عراق عليه ايران، تحريم‌‌های بين المللی، قطع ارتباط ديپلماتيک با برخی کشورها، اقدامات تلافی جويانه‌ی امريکا بعد از اشغال سفارت امريکا در تهران (که برخلاف قوانين پذيرفته شده‌ی بين المللی بود) خود را نشان داد.

از طرفی نيز جمهوری اسلامی با تلاش و اقدام برای ترور مخالفان سر شناس خود در خارج از کشور، ياری رساندن به برخی گروه‌‌های پيکارجو‌ی مسلمان در جوامع مختلف، با عنوان «نهضت‌‌های آزاديبخش » و اتهامات جدی و همراه با برخی قرائن مبنی بر دخالت ايران در بعضی اقدامات تروريستی از قبيل «رستوران ميکونوس» و... و دخالت در اوضاع داخلی افغانستان و لبنان و ارسال سلاح همراه کاروان‌‌های حج به عربستان سعودی، عملا چهره‌ای مهاجم از خود به حکومت‌‌های منطقه و جهانيان نشان می‌داد.

اين رويکرد‌‌ها، عملا به تشنج در روابط بين‌المللی و سياست خارجی کشور می‌انجاميد و خسارت‌‌های جبران ناپذير مادی و معنوی را برای کشور درپی داشت.

در رويکرد آقای خاتمی از مقوله‌ای به عنوان «تشنج زدايی از سياست خارجی" سخن به ميان آمد که اقدامات اوليه‌ی عملی ايشان با واکنش مثبت جهانيان و بخصوص حکومت‌‌های منطقه رو برو شد. نتايج پربار اقتصادی و سياسی اين روش تا آنجا بود که اکنون در مقام نظر، رويکرد اصلاح طلبانه‌ی ايشان به اصلی تغيير ناپذير در سياست خارجی تبديل شده است.

٥- اکنون آن بذرهای کاشته شده در سياست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی در طول ٢٥ سال گذشته به بار نشسته است.

رقيبان خارجی، در منطقه‌ی خاورميانه و در سطح بين‌المللی، پشتوانه‌ی مردمی جمهوری اسلامی را به عنوان مانعی بزرگ برای زياده خواهی‌‌های خويش، به ياری عملکردهای نادرست حاکميت، از سر راه خود برداشته‌‌اند و از تفرقه ‌ای که بين ملت و حاکميت پديد آمده، به نفع سياست‌‌های خويش بهره می‌برند.

دير زمانی است که در مذاکرات رويا رو با اروپا، حکومت ايران در موضع ضعف قرار دارد و مجبور به دادن امتياز شده است و هرروزه عقب‌نشينی می‌کند ولی باز هم شما اين حقيقت را به ملت نمی‌گوييد و همچنان در تبليغات داخلی، به تهديد و تحقير لفظی رقيبان بين المللی می‌پردازيد تا کسی از شکست سياست‌‌های غير علمی شما در سياست خارجی باخبر نشود و بتوانيد به روش گذشته بر ملت حکومت کنيد. اين موضع ضعف، خود را در بسياری موارد و از جمله اختلافات منطقه‌ای در مورد جزاير سه گانه در جنوب و سهم ايران از دريای خزر نيز نشان داده است.

در مذاکرات مربوط به نيروگاه اتمی بوشهر نيز، بارها و بر خلاف موازين حقوقی، مجبور به تجديد نظر در قرار داد با روسيه شده ايد.

٦- از همه مهمتر اين است که موجوديت حکومت با خطر مواجه شده است. در تمام ٢٥ سال گذشته، ايران تا اين حد در موضع ضعف نبوده است که حکومت امريکا با صراحت از «تغيير حکومت در ايران» دم بزند. آيا نقش خود را در پديد آمدن اين وضعيت ک‌تر از ديگران می‌دانيد؟ آيا در نيمه‌ی دوم سال ٧٦ نيز چنين جسارتی در موضع‌گيری دولت مردان آمريکايی وجود داشت؟