ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

قاضی اصفهانی در خرم آباد و در اتاق اعتراف گيري:
به جرمت اعتراف کن!
اعتراف: من پيگير مطالبات
کارگران و زحمتکشان هستم

 
 
 
 

 

سايت برابری اعلام داشت: کارگاه آموزش حقوق زن در خرم آباد با حمله پليس، ضرب وشتم و بازداشت شرکت کنندگان و اعضای کمپين يک ميليون امضا متوقف شد. 25 شرکت کننده اين کارگاه تا نيمی از شب در بازداشت بودند. رضا دولتشاه، بهمن آزادی و خسرو نسيم پور فعالان اجتماعی خرم آباد که مورد ضرب و شتم پليس نيز قرار گرفته بودند همچنان در بازداشت بسر می برند و به رغم پيگری های دوستان و خانواده هايشان هيچ خبری از وضعيت و مکان بازداشت شان اعلام نشده است. جرم آنها برگزاری يک کارگاه آموزشی در خانه ای کوچک و با عده‌ای محدود است. در مورد قوانين نابرابر همچون تعدد زوجات، شهادت، ديه نابرابر و.. يعنی همان مسائلی که برخی از مسئولان کشورمان هم گاه و بيگاه مطرح کرده اند.

پنجشنبه ساعت 6 صبح 21 شهريور ماه منصوره شجاعی، جلوه جواهری، زارا امجديان و نفيسه آزاد از اعضای کمپين يک ميليون امضا برای برگزاری کارگاه حقوق زنان وارد خرم آباد شدند و در منزل ميزبان، (رضا و مهتاب دولتشاه) که از فعالان اجتماعی خرم آباد و علاقه مندان به کمپين يک ميليون امضاست مقدمات برگزاری کارگاه را فراهم کردند.

صبح جمعه کارگاه با کمی تاخير آغاز شد. هنوز بخش معرفی کمپين و شرح تاريخچه جنبش زنان در ايران تمام نشده بود که حدود ساعت 11.40 دقيقه در به شدت کوبيده شد. وقتی بهمن آزادی همسر يکی از شرکت کنندگان در را به روی آنان باز کرد، 10 پليس مسلح با لباس نظامی و شخصی و 3 پليس زن با خشونت وارد خانه شدند و از همان آغاز، به وی حمله کرده و با قنداق تفنگ ولگد او را مورد ضرب وشتم قرار دادند. درميان بهت و حيرت 25 شرکت کننده کارگاه، پليس با خشونت و بی حرمتی به همه زنان ومردان حاضر که به آرامی و جديت به مطالب کارگاه گوش سپرده بودند آنها را به دو اتاق راندند. در يک اتاق به خشن ترين شيوه زنان را برهنه کردند و تمام بدن آنها را مورد بازديد قراردادند و در اتاق ديگر مردان را. علاوه بر اين، تمام وسايل شخصی صاحبخانه و ميهمانان را به هم ريخته و تجسس کردند. همه اين کارها با اهانت و توهين زياد به شرکت کنندگان همراه بود.

پس از يک ساعت توهين و تجسس و ضرب وشتم و ضبط وسايل شخصی، تعداد زيادی دستبند آوردند. ابتدا به دست مردان دستبند زده و آنها را از خانه خارج کردند، با فريادهای اعتراض آميز زارا امجديان و حمايت بقيه اعضای کمپين، زنان از دستبند زدن امتناع کردند. شرکت کنندگان در کارگاه هنگام خروج از منزل درکمال تعجب با جمعيتی رو به رو شدند که پليس به آنان گفته بود که اين افراد به خاطر " راه انداختن بساط لهو و لعب" بازداشت شده اند!

مينی بوس های حامل بازداشت شدگان به سمت کلانتری خرم آباد و بازداشتگاه معتادان و قاچاقچيان به راه افتاد و سرنشينان خود را در آنجا پياده کرد. بی احترامی و هتک حرمت و گاه تهديد به ضرب وشتم و دستبند و...غيره چاشنی اين گرد هم آيی اجباری بود:« مردان را به جای ديگر بردند و ما را که 14 زن بوديم در راهروهای باريک و تاريک کلانتری مدتها بدون تکليف نشاندند. بالاخره حاج آقای قاضی پرونده وارد شد و مواردی را يادآوری کرد از جمله " شما همان زن هايی هستيد که می خواهند به جای يک شوهر 4 شوهر داشته باشند و...يا بيچاره زنان خرم آباد که شما می خواهيد آنهارا آگاه کنيد"

زنان بازداشت شده را در دو سلول 3 متری به زور چپاندند. يکی از دختران جوان مبتلابه آسم حالش به شدت وخيم بود و وقتی درخواست پزشک می شد می گفتند" صبر کنيد. الان کارتان تمام می شود" بالاخره ساعت 3 بعدازظهر عده ای با ميز و صندلی آمدند و راهروهای تاريک وباريک را تبديل به اتاقهای بازجويی کردند. زنان را دوتا دوتا از سلول های تنگ و کوچک صدا کرده و مورد بازجويی قرار می دادند: «آنها مطالبی راجع به بيوگرافی خودمان، کمپين، نحوه آشنايی مان با صاحبخانه سوال می کردند.»

پس از بازجويی، زنان را مجددا با مينی بوس و اين بار با سرهای پايين به محل ديگری بردند:«مرتب تهديد می کردند مبادا بيرون را نگاه کنيد. اگر سرتان را بالا ببريد حتما توسری محکمی می خوريد!!» مکان بعدی مربوط به اداره اطلاعات بود. هر 14 نفر را در اتاقی بزرگ و روشن کنار هم نگهداشتند.«

تا ساعت 4.30 هيچ خبری نشد تا اين که کم کم با اصرار خودمان و به در کوبيدن و صداکردن نگهبان ها، يکی يکی برای بازجويی مجدد رفتيم. پس از بازجويی از همه، به ويژه از زنان خرم آبادی می خواستند که تعهد دهند ديگر در جلسات غير قانونی وبدون مجوز شرکت نکنند، و به اعتراض آنان که اين جلسه اصلا غير قانونی نيست توجه نمی کردند و می گفتند کارشان قانونی است. البته اعلام می کردند که طبق ماده 498 قانون جزا حتی اگر درخانه خودتان بخواهيد جمع شويد بايد مجوز داشته باشيد. و ما هم مرتب متذکر می شديم که اما طبق ماده 27 قانون اساسی حتی در خيابان هم می توان بدون مجوز به برگزاری جلسات مسالمت آميز و بدون حمل اسلحه اقدام کرد.

آخرين سکانس اين برنامه برگزاری شوی اعتراف ... بود «همه زنان را در اتاقی نشاندند و عده ای با دوربين فيلمبرداری وعکاسی داخل اتاق شدند و آقای قاضی که فرد معممی از اهالی اصفهان بود و همچنان معتقدبود که هدف ما اختيار کردن 4 شوهر برای خومان ويک زن برای همسرانمان است، پس از آنکه ما را به عنوان فريب خوردگان کمپين و فريب خوردگان آقای دولتشاه نصيحت کرد، از همه دعوت کرد که به سخنان رضا دولتشاه گوش دهيم. بعد دو مامور رضا دولتشاه را که با چشمان متورم و قرمز و پاهای لرزان شباهتی به آقای دولتشاه که ما روز گذشته با او آشنا شده بوديم نداشت، آوردند. روی صندلی نشست و گفت از اينکه اعضای کمپين را به خانه اش دعوت کرده است و اين مشکلات به وجود آمد عذر می خواهد. اما بازجو (در حالی که تفتيش عقايد امری غير قانونی است)، مرتب پافشاری می کرد که خودت را کامل معرفی کن و بگو که چه کسی هستی و چه طرز فکری داری و....سرانجام رضا با لحن آرام و مهربانش که تنها نشان َآشنای رضا دولتشاه ديروزی بود گفت:« من رضا دولتشاه هستم و پيگير مطالبات صنفی کارگران و زحمتکشان».