ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  سال 78 نوشتم، اما حالا منتشر می کنم!
با دوز و کلک می توان
از نردبام رهبری بالا رفت؟
عباس عبدی
 
 
 
 

 

"انتخاب يا انتصاب" نام مقاله مشروحی است که عباس عبدی در خرداد 1378 نوشته اما در روزهای گذشته در وبلاگ خويش منتشر کرده است. اين مقاله يک مقدمه طولانی با استدلال های مذهبی دارد و يک نتيجه گيری تقريبا سياسی- اجتماعی. ما بخش دوم آن را برای انتشار برگزيده و عنوانی نيز خود برای آن انتخاب کرده ايم.

 

گفته مي‏شود كه ولی‌فقيه اگر عدالت نداشته باشد يا فاقد آن شود خود به خود ساقط مي‏شود؟ مگر عدالت امری قابل اندازه‏گيری مثل وزن و قد و سن است كه كسی فاقد يكی از اينها شد ساقط شود؟ مگر نمي‏توان يك فرد را گروهی عادل و گروهی غيرعادل بدانند؟

اگر كسی در حكومتی كه مدعای ولايت عادله فقيه را دارد، مورد ستم و ظلم قاضی قرار گيرد، و هيچ راهی هم برای احقاق حق خويش پيدا نكند، در اين صورت برمبنای كدام دليل شرعی و عقلی مكلف از اطاعت از چنين حكومتی است؟ چرا بايد شعری بگوييم كه در قافيه آن بمانيم؟

آنان كه مدعي‏اند با احكام ثانويه مي‏توان «انتخاب» را پذيرفت تا مبادا مورد اتهام استبداد قرار بگيريم، قطعاً كمك به دين و اسلام نمي‏كنند، زيرا اين چه دينی است كه در اين زمينه ،احكام اوليه‏اش هميشه بلاموضوع مي‏شود و مجبور است همواره برحسب احكام ثانويه عمل كند؟ احكام ثانويه بر فرض وجود، استثناء هستند، نه قاعده‏ای كه موجب فراموشی احكام اوليه شوند.

مشكل نظريه انتصاب ولی‌فقيه اين است كه به دنبال قدسی كردن و خدايی نمودن حكومت در زمين است، غافل از اين كه اين هدف حتی اگر با انگيزه خيرخواهانه باشد، نتيجه‏ای جز حكومتی كردن امر قدسی و خداوند ندارد. مشكل طرفداران اين نظريه در آن است كه قصد اصلاح حكومت‌ شوندگان از طريق حكومت‌كنندگان را دارند، غافل از اين كه اين نظريه تقريباً متروك است. اين حكومت‌شوندگان هستند كه بايد مواظب انحراف پيدا نكردن حكومت‌كنندگان شوند و نه برعكس. اگر مردمی گمراه هستند، شايسته رهبران گمراه هستند، و حتی اگر پيامبران هم برای رهبری آنان گمارده شوند، آنان تبعيت نمي‏كنند، و اگر مردمی هدايت‌يافته هستند، خود نيز رهبرانی هدايت‌يافته را برمي‏گزينند،
ميان رهبری يك جامعه و فعاليت پزشكی تفاوت‌های بسيار است. پزشك خوب و حاذق را مي‏توان بر بالين فاسقين، جانيان و آدم‏كشان و نيز بر بالين كودكان، محرومان و همچنين بندگان مخلص خدا برد و همه آنها هم به يك ميزان از خلاقت او بهره جويند، و او مظهر هيچ كدام از بيمارانش نيز نباشد، ولی رهبری يك جامعه مظهر و نماد يك ملت است، و بايد منتخب آن مردم باشد، با قرار دادن حتی يك رهبر خوب و با تقوا به قيادت يك ملت نمي‏توان سرنوشت آنان را تغييرداد، كه سرنوشت هر ملتی هنگامی تغيير مي‏كند كه خودشان تغيير كنند. رهبر خوب و با تقوا و عالم و دانشمند، هيچگاه حاضر نمي‏شود از پلكانی غير از آرای مردم به كرسی رهبری تكيه زند، كه اگر چنين كند، همين امر نشان بي‏تقوايی و ناداني‏اش است. البته اين امر بدان معنا نيست كه هر كه از اين نردبان بالا رفت خوب و با تقوا و عالم است، بلكه برعكس چه بسا رهبری حيله‌گر و غدار و ظالم هم باشد، ولی شايسته همان پلكانی است كه از آن بالا رفته است. و رهبر فرهمند و آزاده از پلكان دوز و كلك و ستم بالا نمي‏رود. پس اگر چنين است چه جای بحث كردن درباره «انتخاب» و «انتصاب»؟ كدام رهبر مؤثر و كارآمد و آزاده‏ای است كه بخواهد يا حتی اجازه دهد كه وی مصداق چالش انتصاب يا انتخاب قرار گيرد؟ اگر وی آزاده و مؤمن است، سعی مي‏كند با عرضه خويش به مردمش به قدرت برسد، و راه ديگر را برنمي‏تابد، حتی اگر خود را احق مردم نسبت به اين امر بداند، همچنان كه اميرالمومنين علی (ع) چنان مي‏انديشيد و چنين عمل كرد. و اگر مدعی اين جايگاه فردی شياد و حيله‏گر بود در اين صورت چه نيازی به بحث انتخاب و انتصاب از جانب آزادگان؟

بنابراين اگر مدعای اين مقاله خلاصه شود چنين است كه در مقام رابطه فرد با خدای خويش، طبعاً مسلمان كوشش مي‏كند، بر حسب آنچه كه از اسلام فهميده است فردی را به عنوان راهنما و رهبر خويش مطابق معيارهايی كه خداوند تعيين كرده است برگزيند، ولی حق تعميم پيروی شرعی از اين فرد را به ديگران ندارد. آنجا كه بحث حكومت مطرح مي‏شود راهی جز پذيرش رأی اكثريت وجود ندارد، خواه مطابق واقع؛ آن چنان كه خداوند مي‏خواهد باشد؛ خواه نباشد. اگر مطابق واقع بود كه بود، و اگر هم نبود در شرايط كنونی راه ديگری برای رسيدن به آن جزء از خلال آرای اكثريت وجود ندارد، و هر راه ديگر هم نه تنها ما را به آن واقع موردنظر نمي‏رساند كه دورتر مي‏كند و مفاسد بيشتری بر آن مترتب است.