محسن ميردامادی دبيركل جبهه مشاركت در يك
مصاحبه ديدگاه های مشارکت را درباره مسائل جبهه، کارپايه تشکيلاتی و
ساختارهای ائتلاف مطرح كرد. وی در پاسخ به چند سئوال نظراتی را
نيز در باره انتخابات آينده، نقش خاتمی، سياست خارجی و مسائل
اتمی ايران طرح کرده که بعنوان ديدگاه های حزب يا
جبهه مشارکت آن را از دل آن مصاحبه مشروح بيرون کشيده ايم. اين
بخش ها را می خوانيد:
ميردامادي:
اين برای ما يك الزام عقلانی است كه در انتخابات آينده مجلس و
رياستجمهوری با طيفی گسترده تر از اصلاحطلبان ائتلاف كنيم،
حتی با
كسانی
كه در گذشته اختلافاتی با آنها داشتهايم. اين به معنای رها
كردن
اصول نيست، بلكه نسبی ديدن و دراز مدت ديدن مسائل است.
ادعا نمیكنيم كه در گذشته اشتباه نداشتهايم، اما اينكه گفته
شود در مسائل مجلس ششم تندروی عدهای سبب شد مشكلاتی پيش بيايد،
اين ادعا
ميتواند متقابلا اين جواب را داشبه باشد كه كندروی عدهای سبب
شد در
دوران اصلاحات نتوانيم آنطور كه بايد نتيجه بگيريم. مثلاً در
مجلس ششم
نظر برخی دوستان ما اين بود كه با توجه به اينكه مسئله نظارت
استصوابی و
پی آمدهای آن به قدری مسالهساز، فراگير و به يك مساله عمومی
تبديل
شده، مسئله ايست كه همه اصلاح طلبان در مورد اصلاح آن اتفاق
نظر دارند.
راه حل مناسب اين است كه براساس اصل 58
قانون اساسی اين قانون را از طريق
مراجعه به آرای عمومی
اصلاح كنيم. ولی بخشی از دوستان اصلاحطلب با اين
پيشنهاد مخالف و معتقد بودند باز شدن باب رفراندوم خطرناك است و
میتواند
به رفراندومهای ديگری در مورد ساختار نظام منجر شود،
استدلال ما اين
بود كه اتفاقاً رفراندوم در مورد قوانين معمولی كه در قانون
اساسی پيش
بينی شده است احيای ظرفيت های قانون اساسی و تقويت اين قانون
خواهد بود و
مانع از اين میشود كه رفراندوم در حوزههای فراتر از قانون
مطرح بشود.
حالا ممكن است گفته شود كه بی توجهی يا كندروی در مورد اين
مساله و عدم
استفاده بجا از ظرفيت قانون اساسی كه میتوانست منجر به اصلاح
قانون
انتخابات به صورت منطقی شود، منجر به اقداماتی مثل لوايح
دوگانه و سرنوشت ناکام آنها و عدم
موفقيت های بعدی و انتخابات آنچنانی مجلس هفتم شد.
ما هيچ اطمينانی از اينكه انتخابات مجلس هشتم مانند مجلس هفتم
برگزار
شود يا نشود نداريم و اگر نظری میدهيم صرفا تحليلی است. من
تحليلاً
میگويم كه
انتخابات مجلس هفتم به قدری
بدنام
و حتی برای عوامل آن پرهزينه
بود كه بعيد است كسی ديگر به سمت برگزاری چنان انتخاباتی برود،
همانطور كه
در انتخابات رياست جمهوری نهم طور ديگری عمل كردند.
در انتخابات مجلس هفتم، شركت يا عدم شركت تفاوتی نداشت و نتيجه
انتخابات را تغيير نمیداد، يعنی كانديداها طوری چيده شده بودند
كه از قبل
از انتخابات تركيب مجلس بعدی مشخص بود. طبيعتاً شركت در چنين
انتخاباتی بیمعنا است، مردم هم اگر احساس كنند شركتشان در
انتخابات نتيجهای ندارد،
در انتخابات حضور نمیيابند؛ حتی اگر ما از آنها دعوت كنيم،
كما اينكه
ميزان شركت مردم در آن انتخابات مجلس هفتم كمترين ميزان شركت
در انتخابات مجلس از
ابتدای تشكيل جمهوری اسلامی بود.
در انتخابات مجلس هشتم كليت
كار به همان شكل شوراها خواهد بود و ائتلاف باز هم با محوريت
خاتمی تشكيل
خواهد شد. البته با نقش موثر تر احزاب.
اين واقعيت را بايد بپذيريم كه در شرايط
فعلی آقای
خاتمی
به لحاظ تاثيرگذاری و جلب نظر مردم به نسبت احزاب موقعيت بهتری
دارند، بنابر اين خوب است كه از ايشان به عنوان يك سرمايه
استفاده كنيم.
معتقديم كه اگر امروز در جامعه نظرخواهی شود، آقای
خاتمی جزء مقبول ترين
سياستمداران كشور است و بيشترين تاثير را میتواند بر نظر مردم
داشته
باشد. بنابر اين خوب است كه باز هم ائتلاف با محوريت ايشان شكل
بگيرد.
مطلوب ترين شكل انتخابات اين است كه اصلاحطلبان يك ليست
داشته باشند و
اصولگرايان نيز يك ليست واحد و اين دو با يكديگر رقابت كنند،
البته به
شرطی كه رقابت جوانمردانه باشد و كانديداهای اصلاحطلب حذف
نشوند. در اين
صورت هم مشاركت مردم بيشتر میشود و هم بسياری از چهرههای اصلی
دو جناح
وارد مجلس میشوند و بسياری از
رقابتهای سياسی
به مجلس كه جايگاه طبيعی آن است منتقل میشود. در
اين شرايط ممكن است بتوانيم به سمت سيستم دو حزبی حركت كنيم.
اما در حال حاضر ترديد دارم كه جناح اصولگرا بتواند به ائتلاف
برسد؛ شواهد نشان میدهد كه اين كار برايشان سخت است. در جناح
مقابل
نيروهای نزديك به
رئيسجمهور بطور جدی با
نيروهای سنتی
فاصله دارند. علاوه
بر اين نيروهای نزديك به آقای
قاليباف نيز متفاوت از هر دو اينها هستند و
اخيرا به نظر می رسد تحركات بيشتری پيدا كرده اند.
در كشور ما پيشبينی سياسی خيلی سخت است، چون كارها روی روال
منطقی نيست، برخلاف كشورهای توسعهيافته كه پيشبينی آينده
امكانپذير است. اما
در كل روند فعاليت سياسی اصلاحطلبان را اميدواركننده میدانم.
در
انتخابات مجلس اصلاحطلبان گام بلندتری نسبت به انتخابات
شوراها
برمیدارند. در مورد تركيب مجلس آينده، نيز ترديد دارم كه اگر
يك اقليت
قوی اصلاحطلب شكل بگيرد برای اصلاحطلبان بهتر است تا اينكه
در مجلس
اكثريت داشته باشند. ولی در مجموع شرائط بنحوی است گذر زمان
بسود اصلاح
طلبان است. بخصوص عملكرد دولت طوری است كه موقعيت و جايگاه
اصلاح طلبان را
در
افكار عمومی
بيشتر تقويت ميكند.
حزب فضيلت تركيه مدل مناسبی برای احزاب كشور ما نيست. ما قبل
از اعلام
موجويت حزب در سال 77 بحث های مفصلی در اين موارد داشتيم و جمع
بندی آن
مباحث اين بود كه ما نه میتوانيم حزبی توده ای با پنج شش
ميليون عضو، مثل
حزب فضيلت داشته باشيم و نه مناسب است كه به يك حزب كادركه با
تعداد
اندكی كادر و نيروی حزبی كار میكنند و دنبال گسترش كمی نيستند
عمل كنيم
.
مدلی كه احزاب كشور ما می توانند انتخاب
كنند و روی آن كار كنند احزاب
كشورهای بزرگ اروپائی هستند كه نوعاً احزابی با اعضای زير يك
ميليون نفر
هستند. مثلاً حزب دموكرات مسيحی در آلمان حدود 800هزار و حزب
سوسيالدموكرات كمتر از حدود يك ميليون عضو دارند. در فرانسه
و انگلستان
هم با توجه به جمعيت نسبتها همين حدود است و اينها هيچكدام
حزب تودهای مثل حزب فضيلت نيستند؛ حزبی كه به صورت تودهای با
فعاليتهای اجتماعی و
مذهبی و با دست گذاشتن روی خواست های مذهبی مردم در مقابل دولت
لائيك
تركيه و ايجاد تقابل بين اين دو به موفقيت رسيد. ما مدل حزب
فضيلت را
نمیتوانيم اجرا كنيم چون شرايط جامعه ما و امكانات ما چنين
اجازهای را
به ما نمیدهد.
بحث فراكسيونيزم نيز چند بار در حزب مطرح شده است و مخالفت جدی
با
اين مساله در حزب وجود ندارد. اما مثلاً زمانی پيشنهاد شكلگيری
فراكسيون
جوانان مطرح شد كه با آن مخالفت شد. چون اگر قرار باشد
فراكسيونبندی درون
حزب انجام شكل بگيرد بايد حول يك سری ديدگاههای فكری باشد.
مثلاً بين
كسانی كه به لحاظ اقتصادی ليبرال فكر میكنند و گروه ديگری كه
بيشتر
طرفدار ديدگاه های سوسياليستی هستند. يا در سياست خارجی ممكن
است موضوعات
كلان سياست خارجی پيش بيايد كه نظرات مختلفی را برانگيزد. بحث
ما در حزب
اين بوده كه فراكسيونبندی در چنين حوزههايی به رشد حزب كمك
میكند به
شرط اينكه حول مسائل فكری شكل بگيرد، نه تقسيم بندی های اقشاری.
درباره ارتباط با مجمع روحانيون، دوستان ما در حزب هم با آقای
خاتمی به عنوان رئيس شورای مركزی مجمع روحانيون مبارز و هم با
آقای موسویخوئينیها دبير كل مجمع ارتباطات
قديمی و نزديكی دارند و فكر میكنم اشتراكات فكری وسيعی با هم
داريم و در
انتخابات مجلس و رياست جمهوری همكاری بسيار بيشتری با هم خواهيم
داشت.
فعاليت های اتمی ايران
بحث هستهای را بايد در دو قسمت تحليل كنيم. برخی سعی می كنند
موضع
انتقادی نسبت به سياستهای فعلی را به معنای عدول از حق هستهای
ايران
تفسير و تبليغ كنند. ما مكرر گفته ايم كه نظر ما نفی اين حق
نيست؛ ما
داشتن تكنولوژی صلح آميز هستهای را حق ايران میدانيم و
معتقديم عليرغم
مشكلاتی كه وجود دارد میتوانيم به اين تكنولوژی دست يابيم.
اما راه به
دست آوردن اين تكنولوژی
مسير فعلی
نيست. راه صحيح داشتن نگاه دراز مدت،
رفتار سنجيدهتر و در نظر گرفتن واقعيتهای عرصه بينالملل
است. البته در
نظر گرفتن اين واقعيات راه را طولانیترميكند ولی با هزينه كم
تر و
اطمينان بيشتر مارا به نتيجه می رساند.
ببينيد ما درموضوع هسته ای يك خواسته ای داريم كه همگی می
خواهيم به
صددرصد آن برسيم، برای اين هدف دو مسير را می توانيم طی كنيم.
يكی اينكه
آن خواسته صد در صدی را هدف اوليه قرار بدهيم و همه توان خود و
كشور را
برای آن صرف كنيم و بخواهيم هرچه زودتر به آن برسيم. راه ديگر
اين است كه
ما اين مسير را به مثلا پنج قسمت بيست درصدی تقسيم كنيم و در
هر دوره مثلا
دو ساله يك قسمت را طی كنيم و پس از ده سال به آن هدف صددرصدی
برسيم. به
نظر من ما الان داريم آن مسير اول را ميرويم كه آنطور كه تا
كنون شواهد
نشان داده هم مشكلات زيادی ايجاد كرده و هم بسيار بعيد است به
نتيجه ای كه
ميخواسته ايم برسد. دولت قبلی راه دوم را طی می كرد. به نظر من
اگر ما آن
مسير را ادامه داده بوديم امروز
نيروگاه بوشهر راه افتاده بود و ما 20%
اول را بدست آورده بوديم و امروز می توانستيم در داخل كشور
انرژی هسته ای توليد كنيم و عضوی از كشورهای توليد كننده انرژی
هسته ای باشيم. اگر اين
مسير را می رفتيم گام های بعدی می توانست مواردی شبيه گسترش
نيروگاههای هسته ای وتثبيت موقعيت هسته ای كشور، تكميل
تاسيسات هسته ای داخلی، غنی سازی مشترك با برخی كشورهای ديگر
كه به ما نزديكتر هستند، و نهايتا هم غنی سازی كامل در حد نياز
كشور و مصرف نيروگاههايمان بوسيله خودمان و در داخل
كشور باشد. برخی مخالفين اين سياست فكر می كنند مرحله آخر را
نمی گذاشتند
ما انجام دهيم ولی من فكر می كنم اين مرحله هم كاملا ممكن و
عملی بود، ضمن
اينكه ما قبل از آن به 80% هدف مورد نظر رسيده بوديم و اگر
قرار بود ريسكی بكنيم سر 20% خواسته هايمان ريسك می كرديم نه
همه آن. با طی چنين مسيری همه اين مراحل دست يافتنی و ممكن
بود، ولی در يك دوره طولانی ترمثلا ده
ساله. طبعا شما اگر بخواهيد يك مسير ده ساله را دو ساله برويد
آنهم در يك
شرائط بحرانی و مخاطره آميز بين المللی، دست به ريسك بزرگی زده
ايد كه
می تواند شما را از كل آن 100% محروم كند و علاوه بر آن هزينه
های زيادی هم
برای كشور داشته باشد.
با وجود همه اين مسائل به نظر من امروز هم هنوز راه دوم مسدود
نشده است
هرچند بسيار مشكل تر شده ولی دست نيافتنی نيست، البته چنين
مسيری لوازم
خاص خود را می خواهد كه اولين آن ارائه يك چهره معقول از كشور
در عرصه بين
الملل ميباشد.
به
نظر من آقای
احمدینژاد
با اين شيوه كار كردن اولين رئيسجمهور
يكدورهای خواهد بود، مگر اينكه نگذارند در انتخابات رياست
جمهوری بعدی رقيبی داشته باشد؟ |