عباس عبدی مصاحبه کوتاهی پيرامون اوضاع ايران با راديو صدای
آلمان کرده است. اين مصاحبه را با حذف سئوالات و برخی
ويراستاری های اجتناب ناپذير برای تبديل يک گفتار راديوئی به
نوشتاری اينترنتی می خوانيد:
در شرايط کنونی ايران، امکان وقوع انقلاب مخملين
به آن شکلی که مردم اقدامی بکنند و براثر حمايتهای رسانهای و
نظائر آن
تغييراتی بوجود بيآيد نيست. به اين خاطر که با واکنش
سختی مواجه میشوند. شرايط ايران بيشتر شبيه شرايط اتحاد
جماهيرشوروی قبل
از فروپاشی است. يعنی شايد بيشتر با يک چنين بحرانی مواجه بشود.
من به لحاظ تحليلی معتقدم جامعه ايران فروپاشيده هست، اما
حکومت ايران برداشتش از انقلاب مخملين، به لحاظ يک نوع تشابهی
که ميان
خودش با کشورهای بلوک شرق (سابق) میبيند نگران است. از طرف
ديگر، چون اصلاحات
را شکست خورده و ناکام میداند، فکر میکند تنها راهی که پيش
پای عموم هست
انقلاب مخملين است. به همين دليل است که روی اين قضيه حساس است.
اينکه امکان باصطلاح انقلاب مخملين وجود ندارد يک بحث است، اين
که حکومت چه فکر میکنند، يک
بحث ديگر. آنها در واقع بيشترين خطری را که حس میکنند از يک
زاويه معين
است. در واقع آنها بيان می کنند که پايگاه مردمی داريم، اما
حکومتی که
واقعاً خودش هم معتقد باشد پايگاه مردمی دارد، هيچ وقت از
انقلاب نگرانی ندارد. طبيعی است که
مخالفانش هم دنبال انقلاب نخواهند رفت. اما چون آنها چنين
اعتماد به نفسی را ندارند، و کنه ضميرشان هم به چنين حمايتی
اعتقاد ندارند بنابراين
خودشان را در معرض اين خطر میدانند. شايد آنها فکر کنند که
اصلاحات هم
دنبال اين(براندازی و انقلاب) نيست، اما زمينهها به مرور زمان
منجر به
اين اتفاق خواهد شد. بنابراين تنها الگويی که فعلاً در مقابل
آنها هست که
آنها احساس خطر میکنند، همين الگوی انقلاب مخملين است.
من به لحاظ تحليلی معقتد نيستم که اين اتفاق خواهد افتاد در
ايران بيشتر احتمال فروپاشی
وجود دارد.
کسانی که داعيه دارند بسيار قدرتمند
هستند، از جنس فلز هستند، خوب از شعله يک کبريت خيلی نبايد
نگران باشند که
اين طور واکنش نشان دهند. شايد يک فکر ديگری هم میکنند،
که خيلی هم بیارتباط به نظر من نيست: درست است که – ابراز
نارضائی ها و حوادث مطالباتی اخير درکشور- يک شعله کوچکی است،
اما
چون اطراف اين قضيه را يک مواد کاملاً قابل اشتعال در برگرفته،
بنابراين
هرآن احتمال دارد که همين شعله کوچک
خيلی به سرعت به آن مواد قابل اشتعال
سرايت کند و آثار و عوارض خود را ايجاد کند. برخورد آنها هم از
اين زاويه
است که نسبت به سرنوشت خودشان نگران هستند.
به نظر من در ايران فروپاشی اتفاق افتاده است. الآن جامعه
ايران به لحاظ
اجتماعی فروپاشيده و تنها چسب قدرت آنرا نگه داشته است.
ببينيد، اين صحبتی که
آقای حداد عادل پريروز در مجلس کرد، که
نظم با ترس برقرار می شود،
معنای روشن همان حرفی است که من میزنم. نظم اجتماعی بخش کوچکش
ناشی از ترس است،
و برای يک تعداد افراد خاص و موضوعات خاص است، اما نظم اجتماعی
درونجوش است و
به هرحال متأثر از يک مجموعه عوامل است. جامعهای که نتواند آن
عوامل را
داشته باشد، و فقط براساس ترس و فشار حکومت نظم ظاهری خودش
راحفظ کند،
اين جامعه درواقع فروپاشيده است. در اتحاد جماهير شوروی شايد
در سال
۱۹۸۸
هيچ کس فکر نمیکرد که اين جامعه فوق نظم در سال
۱۹۸۹،
در عرض يک مدت
کوتاهی به
۱۵
جمهوری و دهها جمهوریهای کوچکتر و با آن اوضاع تبديل شود
.منظور
من از فروپاشی اين است که اين جامعه فاقد مؤلفههای اساسی نظم
درونی و خودجوش است. مؤلفه هائی مثل مذهب، خانواده، آموزش،
ارتباطات... اينها هيچکدام کارکردهای اصلیشان را برای حفظ و
بقای يک جامعه
مدرن در ايران انجام نمیدهند.
آينده متصور نيست زيرا اگر فقط مؤلفههای داخلی موثربودند،
شايد میشد مواردی را پيشبينی کرد. جامعه يک جايی به بن
میرسد و
از طريق نيروهای داخلی بالاخره سعی میشود يک تغييراتی در آن
بوجود بيايد،
همانطور که در شوروی همين قضيه رخ داد. تا يک دهه بعدش آثار و
عوارضی هم
دارد تا کم کم روی ريل بيافتد. در مورد خاص ايران متأسفانه
متغير خارجی خيلی تاثيرگذار و
تعيين کننده است. به همين دليل هم
هرآن ممکن است يک
اتفاقی، يک بحرانی رخ دهد. ما دو متغير بسيار مهم داريم، روابط
يا دعوا با
آمريکا و اختلاف با جهان و نيز قيمت و درآمدهای نفتی. اين دو
مسئله هرآن
میتوانند شکل قضيه را تغيير دهند، هم چنان که تا بهحال هم تا
حدی تغيير
دادهاند.
- فضای عمومی جهان برای سرکوب مهيا هست يا نيست؟
ايران الآن در قضيه و بحرانه هسته ای است و همه توجهها به آن
متمرکز است، درعين حال که آن حل شدنی
نيست. ممکن است تا يک يا
دوماه ديگر
قضيه کاملاً برگردد به نقطه قبل و
حتی شديدتر. بنابراين تا اين
فاصله که
حساسيتها روی ايران مجدداً بيشتر نشده، اين فضا برای اين کار
)سرکوب)
فراهم است که اکنون هم اقداماتی از اين دست را انجام می دهند. |