هاشم آغاجری عضو رهبری سازمان مجاهدين انقلاب که در دوران
اصلاحات حکم شبيه فتوای قتل او صادر شده بود، در خانه "عبدالله
مومنی" - سخنگوی بازداشت شده دفتر تحكيم و زير فشار در زندان اوين
- حضور
يافته و طی سخنانی گفت:
متاسفيم که در ايران فرزندان کشور به جرم حق خواهی و
آزاديخواهی به زندان می افکنند. آقايانی که در جعل اتهام و
اتهام سازی يد طولائی دارند هنوز و بعد از گذشت 20 روز از
بازداشت های 18 تير دوم ، اتهامات اين افراد را اعلام نکرده
اند و اين نشان می دهد که پرونده دانشجويان پرونده پاکی است.
اين دوستان را نه به دليل قانون شکنی، بلکه بر اساس يک تحليل
بازداشت کرده اند و تحليلشان همان چيزی است که در
برنامه(اعترافات هاله اسفندياری) "به اسم دموکراسی" ديديد.
آقايان خودشان با صد زبان اعلام می کنند که ضعيف هستند. چه
ضعفی بالاتر از اين که 6 دانشجوی مظلوم را که به آرامی تحصن کرده
اند بازداشت کرده اند.
من احساس شرم و پوچی می کنم که در اين کشور يک فعال کارگری
بنام
اسانلو
را در دولتی که مدعی رفاه است به جرم تلاش برای استيفای حقوق
کارگران می دزدند و بعد از چند روز می گويند که اسانلو در اوين
است. اگر با دموکراسی و آزادی مشکلی داريد کارگران ما نان می
خواهند آنها چه جرمی مرتکب شده اند.
زنان ما را به دليل برابری خواهی و مخالفت با تبعيض جنسيتی
زندانی می کنند و حکم سنگسار اجرا می کنند. آيا اگر پيامبر خدا
دوباره مبعوث می شد در حال حاضر سنگسار را اجرا ميکرد؟
اگر اين رفتارها نشانه ضعف نيست پس نشانه چيست؟ اگر در دهه 60
مدعی بوديد که با صدها هزار چريک مسلح مخفی در خانه های تيمی
رودررو هستيد، امروز که ديگر طرف شما 4 دانشجو و 4 معلم و زن و
کارگر که فعاليت علنی می کنند هستند.
هر کسی که بيشتر بترسد خطرناکتر می شود و اگر احساس کند که از
هر سو به او حمله می کنند حتی ممکن است دست بر ماشه بفشارد .
اگر به صد زبان می گوئيد که از انقلاب مخملی در هراسيد رسما
استبداد و غيردموکراتيک بودن خود را اعلام می کنيد؛ چرا که اين
گونه اتفاقات در کشورهايی با نظام های بسته و غيردموکراتيک می
افتد؛ درحاليکه شما مدعی هستيد که مردمی ترين نظام دنيا هستيد
و امت حزب الله همه پشتيبان شما هستند.
من دعا می کنم که اگر روزی انقلابی در اين کشور اتفاق افتاد
آرام و مخملی باشد، اما با اين رويه آقايان بايد منتظر يک
انقلاب کلنگی
بود چرا که جامعه ما را کينه و نفرت پرکرده است .
من خود را لحظهای بجای تحليلگران حاکمان قرار دادم و سعی کردم
با اندازه همان عقل آنها- البته اگر عقلی در کار باشد-
برخوردهای 18 تير را تحليل کنم اما با هيچ منطقی نتوانستم ان
را توجيه کنم نه منطق قانون، نه دين نه حتی قدرت.
تنها منطقی که اين رفتارها را توجيه می کند همان استراتژی
تهاجمی و يا
سياست طلبکارانه
در برابر دشمن است. حال يک روز اين دشمن آمريکا است و روزی
ديگر عبدالله مومنی و دانشجويان تحکيمی و يک روز زنان و روز
ديگر معلمان.
آقايان بدانيد! اين سياست طلبکارانه، کار دست اين مملکت خواهد
داد و تحليلگرانی مانند حسين شريعتمداری که مدعی بحرين شده است
کشور را به سمت نابودی خواهند برد. طراحان اين سياست يک روز
مانند حسين شريعتمداری فرمان ماشين می برند و يک روز مانند
اقای احمدی نژاد ترمز می برند.
مديرمسئول روزنامه ای ، با همان توجيه استراتژی تهاجمی مدعی
بحرين می شود و اعراب بر ضد ايران تحريک می شوند و دشمن اصلی
خود را نه اسراييل بلکه ايران می بينند و آنوقت وزير خارجه
جمهوری اسلامی لابد در ادامه همين سياست تهاجمی برای دلجويی به
بحرين ميرود. اين تفکر در نهايت خيال امپراتوری اسلامی را در
سر دارد و اگر اين تفکر روزی به بمب اتم برسد فاتحه اين منطقه
از جهان خوانده است. |