برخی اعضای شورای مركزی و
شورای عمومی انجمن اسلامی دانشجويان
دانشگاه تهران وعلوم پزشكی تهران
با محمد خاتمی ديدار کردند. در اين
ديدار خاتمی با اشاره به آخرين 16 آذری که در زمان رياست
جمهوری اش شرکت کرد و جلسه با شعارهای تند به تشنج کشيده شد،
گفت:
16 آذر 83 يكی از روزهای پرافتخار من بود و
هيچگاه آن روز
را فراموش نمیكنم؛ چرا كه از گذشته آرزو
داشتم در اين كشور كسی در طرف
مقابل كسانیكه در قدرتند بايستد و
حرف خود را با پرخاش بيان كند و
هيچگونه تهديدی برای او وجود
نداشته باشد. البته من تحمل آقای احمدینژاد
را هم در آذر 85 تاييد میكنم و به
عقيدهی من اين روش درستی است.
جوانان بايد در انتخابات
شركت كنند؛ چرا كه اگر بدرستی
انديشه و برنامهای اعتقادی داريم، بايد از
حق قانونی خود برای بدست آوردن
ابزار اجرای آنها نيز استفاده كنيم كه
البته اين حضور به شرط تامين زمينه
های آن از سوی مسوولان يعنی عدم اعمال
قيوميت بر مردم و فراهم آمدن
زمينههای آزادی انتخاب و حضورهمه سليقهها و
برنامهها درعرصه است.
مشكلات جدی در دانشگاه بوجود آمده و
مسوولان بايد پیگير
باشند تا نگرانیهای دانشجويان و
مشكلات پيشآمده از بين برود. دانشجويان بايد آزادی داشته
باشند و در زمينههای سياسی فعاليتهای خود را به درستی ايفا
كنند. سياست يعنی اداره تدبير امور جامعه
و سياسیبودن يعنی حساسبودن نسبت
به جامعه وتدبير امور كشور. اگر نسبت به تحليل نادرست در
بخشی از جامعه دانشگاهی آسيبهايی
ايجاد شود، نبايد به جامعه بسط داده
شود. برخوردهای تند میتواند اثرهای
عكس داشته باشد و روش نادرست باعث
میشود اشتباهات بسط پيدا كند. وقتی
محدوديت در ميان تشكلهای دانشجويی ايجاد شود و آنها
كنارهگيری میكنند؛ در واقع نقد اصولی صورت نمیگيرد.
بعضی میخواهند
حركت سالم دانشجو را به آشوب وصل
كنند و جريان دانشجويی را از بين ببرند.
به عقيدهی من در آستانه 18 تير
نبايد چنين برخوردهايی صورت میگرفت؛ چرا
كه آثار منفی در كل جامعه خواهد
داشت.
پرهزينه
كردن فعاليتهای معقول دانشجويان و
جلوگيری از پويايی آنها باعث میشود
برخوردهای جامعه دانشگاهی به
گونهای ديگر ظهور كنند و حركت تند تر و
بينشها راديكالیتر شود.
مگر میتوان جمهوری را پذيرفت اما
جامعهی مدنی را قبول نداشت؟!
جمهوری اسلامی لازمه اش جامعهی مدنی است.
اينكه دموكراسی را در جامعهی
مدنی، در مقابل اسلام قرار میدهند،
يك فاجعه است.
تا می گوييم آزادی می گويند اينها
طرفدار
ولنگاری هستند. در حاليكه ما طرفدار همان
اصل درخشان قانون اساسی هستيم كه
انسان را حاكم بر سرنوشت اجتماعی
خود دانسته است؛ لازمه اين اصل آزادی انديشه و بيان است كه در
سايه آن هم جامعه تحول میيابد و هم جلو
ديكتاتوری را میگيرد.
بايد
دانست چرا دانشجو نقد خود
را با عصبانيت بيان میكند؛ ما بايد
علت اين پرخاش و عصبانيت را بشناسيم و
در صدد رفع آنها باشيم؛ از سوی ديگر
كسانيكه اهل فكر و خواستار آزادی هستند نيز بايد ياد بگيرند كه
نقد با ناسزاگويی با تحريف و با تهمت فرق
دارد.
بسيج عزيزماست؛ اما بسيج
دانشجويی بايد مغزخود را متعلق به
دانشگاه بداند و دانشگاهی و مستقل
بيانديشد. چقدر زيبا بود كه اگر
بسيجمان نيز به بازداشت دانشجويان و پاره
ای برخوردهای نادرست اعتراض میكرد. |