ديدگاه‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  ای کاش
من هم
به احمدی نژاد
رای داده بودم
مسعود بهنود
 
 
 
 

 

انتخاب آقای محمود احمدی نژاد اگر در هنگام خواب و غفلت آقای کروبی اتفاق افتاده باشد چنان که گفته آمده، يا اگر با "بداخلاقی‌های انتخاباتی" همراه بوده باشد چنان که آقای خاتمی گفته، اگر چنان بوده باشد که آقای هاشمی را گله‌مند کرد، يا چنان که سردار ذوالقدر گفت حاصل عملياتی «پيچيده»، يا اگر مطابق نظر آيت الله مصباح يزدی دعاها و ندبه‌های مردم کار خود را کرده باشد، به هر حال به نظرم موهبتی نامنتظر بود. آيتی بود. فرض کنيم که الان آن کس که من به او رای دادم ـ دکتر معين ـ انتخاب شده بود، تصور کنيد چه جامعه شلوغ و گرفتاری داشتيم. از همه می‌گذرم، مگر آقای جواد لاريجانی جرات داشت اين حرف‌ها را بزند و روزنامه‌ها همه چاپ کنند؟ وزيران می‌توانستند به صفت‌های تفضيلی برای شرح کارهای خود نزديک شوند؟ چه رسد به صفت‌های عالی، آن هم هر روز.

گرچه دانشجويان امروزه روز هم به بندند، اما اين کجا و هجده تير کجا. گيرم چند روشنفکر- با رئيس جمهوری نشدن دکتر معين ـ يا حتی روشنفکرنما ـ و عده‌ای از نسوان احساس بهتری از زندگی پيدا می‌کردند؛ اما کجا چنين نشاطی برپا بود که امروز هست؟ از خود می‌توان پرسيد دکتر معين به اين شوخی و شيرينی سخن می‌گويد که آقای احمدی نژاد؟

ممکن بود به دانشجويان که شکايت از ستاره‌هايشان می‌کنند، به اين شيرينی بگويد سروان شده‌ای چه عيبی دارد؟ ـ نقل به مضمون. آيا ممکن بود که کسی مانند آقای هاشمی که روزهای انتخابات هم برای گرفتن رای به استان‌ها سفر نکرد، هيات دولت را بردارد به سفرهای استانی برود، هر روز در يک گوشه کشور باشد و يا طرف ديگر دنيا؟

آقای لاريجانی مگر نبود که در جريان انتخابات رياست جمهوری يک بار، به اصرار مشاوران و همفکران به ميان بختياری‌ها رفت و کلاهی هم بر سر گذاشت اما راضی نبود عکسش چاپ شود و بعد هم حرف برادر شنيد که می‌گفت مدير بهتر است چند ساعت فکر کند.

کدام يک از نامزدها جرات داشتند سالی يک بار به آمريکا بروند؟ کدامشان ـ مگر آقای کروبی که گاه گاه از اين کارها می کند ـ جرات داشت صاف نامه بنويسد برای خود شيطان بزرگ؟ آن هم شيطان بزرگی مانند جورج بوش که پدرش و پدرجدش هم شيطان بوده‌اند نه کسی مانند کارتر و کلينتون که از دست آمريکايی‌ها در رفت و به کاخ سفيدشان راه دادند. کدام يک از نامزدهای انتخابات رياست جمهوری می‌توانستند و اصلاً در مخيله‌شان جا می‌گرفت که ملوانان انگليسی را که همگان به آنها متجاوز می‌گفتند و بعضی‌ها جاسوس و مستحق اعدام، بياورد در رياست جمهوری و با همگی دست بدهد و بعد هم بدرقه‌شان کند با برخورد حسنه و اصلاً هم متهم نشود؟ اصلاً محتمل نبود که ملوانان اسير جنگی را دستگير کنندگان به خواست رئيس جمهور به چنين جايی بفرستند.

خلاصه می‌کنم و می‌پرسم، تجسم کنيد که اگر دکتر معين انتخاب شده بود مشاورش می‌شد کسی مانند دکتر خانيکی، که اصلاً به اندازه آقای کلهر مفرح و شيرين نيست. اصولاً به جمع مشاوران و معاونان آقای احمدی نژاد نگاه کنيد .بنا به نوشته جناب کلهر ـ در نامه به رئيس مجلس ـ و تجسم کنيد آنها را که هر کدام از سويی در شهر نان سنگکی و پاکت ميوه‌ای خريده‌اند تا به بقيه مشاوران ثابت کنند که گرانی و تورم حرف غلطی است. کجا چنين هنری داشتند مشاوران نامزدهای ديگر. از کجا چنين شور و حالی در آنها بود؟

من هر گاه به ماجرای سهميه بندی بنزين فکر می‌کنم، اين بار ديگر از کارشناسان گلايه دارم که چرا نمی‌گويند که انجام چنين کاری ـ آن هم به همت وزارت کشور نه وزارت نفت يا بازرگانی ـ کاری بزرگ بود که شايد مقدمه نجات جامعه از دست يارانه‌هايی باشد که ما را معتاد به درآمد نفتی کرده است.

می‌دانيد اگر هر کدام از نامزدهای ديگر انتخاب شده بودند و همين کار را بنا به توصيه عقل يا از سر اضطرار انجام می‌دادند، چند بشکه اشک برای مسافرکش‌ها و مردم بدبخت و فقير ريخته می‌شد که حالا با گرانی و تورم چه کنند؟.

سوم اينکه به نظرم اگر آقای هاشمی يا دکتر معين، آقای قاليباف يا کروبی، آقای مهرعليزاده يا آقای لاريجانی انتخاب می‌شدند مملکت کمابيش بر همان روالی می‌گشت که عده‌ای می گويند در همه چهل سال گذشته يعنی از نيمه‌های دهه چهل که قيمت نفت تکانکی خورد و ما ملت ايران هوس تجديد عظمت باستان به سرمان افتاد، اداره شده بود. پول نفتی می‌رسيد و سازمان برنامه‌ای بود که سعی می کرد دولتی‌ها هماهنگ خرج کنند، يک مرتبه هر استان شروع نکند به ساختن جاده‌هايی که به استان مجاور وصل شود. چنان سيستم‌های آبياری طراحی نکنند که دو کيلومتر آن طرف‌تر همه زمين‌های زراعی از بی‌آبی له‌له بزند و اين طرف مردم با قايق به مزارعشان بروند. چنان نباشد که يک استان از خارج سيب زمينی وارد کند و استان ديگر در پی چاره بوی گند سيب‌زمينی‌های گنديده‌اش باشد. روندی که از مشروطيت آغاز شده، با پست و بلندی راه و رهروان خود را به سال 1384 شمسی رساند. کم کمک ايران اسلامی داشت الگويی می‌شد برای منطقه، با همه انتقادها که جهانيان می‌کردند، اما داشت نمونه‌ای مي شد از مديريت شهری، شوراها، آشنا شدن مردم به حقوق خود، ادبيات، سينما و... خلاصه... همين که کشور بر يک روال می‌گشت و درش استقراری پيدا شده بود. دنيا به ترس افتاد. تنها انتخاب آقای احمدی نژاد می‌توانست به اين دور تسلسل پايان دهد. مگر نه هر بيست و پنج سال قرارمان با تاريخ همين است؟

...

همين حادثه باعث شد تا جامعه کمی به عراق، به فلسطين، به لبنان، حتی به ترکيه نگاه کند. به همسايه نگاه کند، به کوچه نگاه کند، به خيابان نگاه کند، و اگر فرصتی شد به خود هم نگاهی بيندازد. آن گاه آرزوهای بلند.

بنابر اينهاست که لازم می‌دانم پشيمانی خود را از اينکه به آقای احمدی‌نژاد رای ندادم اعلام دارم و از آنجايی که احساسم اين است که هنوز کار مهمی که اين دولت بايد انجام می‌داد صورت نپذيرفته است، دو سال ديگر اگر بودم جبران مافات می‌کنم و به دکتر محمود احمدی نژاد رای می‌دهم. (اين نوشته خلاصه شده است.)