اين روزها جنگ رسانه ای ميان صدا و سيمای
جمهوری اسلامی و رسانه های فارسی زبان خارج کشور اعم از سايت
ها و تلويزيون ها به وضوح شديدتر شده است. صدا و سيمای از تمام
ظرفيت های خودش استفاده می کند تا
رفتار و اعمال مسئولين را برای مردم
داخل که بيشتر به رسانه های خارج کشور گوش
و چشم سپرده اند توجيه کند . مخصوصا
پس از شکستی که در جمع آوری ماهواره ها متحمل شدند. در
مسئله جمع آوری ماهواره ها که البته
هنوز هم ادامه دارد، يک موضوعی که خود نيروی انتظامی هم اعتراف
کرد اين بود که با گذشت 48 ساعت از جمع
آوری ماهواره يک خانه يا يک مجتمع،
ماهواره های جديد بالای بام ها می رود که اين
موضوع ضربه بزرگی به نيروی انتظامی
و پروژه ای که دنبال می شد، يعنی ايجاد خلاء خبری وارد آورد.
برای همين صدا و سيما پس از شکست اين طرح به سمت توجيه
اعمال تند و خشن دولت رفت. اگر شما
از صبح بيننده صدا و سيما باشيد می بينيد و می شنويد
که اين رسانه در حال توجيه مبارزه
با دموکراسی، حقوق بشر، نوع
رفتار نيروی انتظامی با زنان، نفی
حقوقی که زنان خواهان آن هستند، ماست مالی اقتصاد خراب، و حتی
ترافيک فلج و ... است. در اين ميان اخبار 20:30 و مجريان
چاپلوس آن هم که از تاکتيک نصف
راست و نصف دروغ استفاده می کند،
نقش اول را دارد. جالب است که وقتی می خواهند خودشان را توجيه
کنند از غرب کد می آورند!
شکست ديگر
در بحث نوع پوشش دختران و زنان خودش
را نشان ميدهد. اگر کار تمام شده بود چه نيازی به اين همه بحث
درباره نوع پوشش بود؟ راستش را بخواهيد، دوباره مانتوهای تنگ
قديمی را دختران و زنان از صندوق ها و کمدهای لباس درآورده
اند. اگر هم کمی بلند و گشادش کرده باشند، بهرحال آنجور نمی
پوشند که آقايان دلشان می خواهد .
خيلی ترسيده اند. مردم و زنان را نمی گويم،
خود آقايان را می گويم.
آنقدر احساس ترس دارند که حتی کوچکترين
تفريح جوانان در خيابان ها، يعنی دور زدن در خيابان با ماشين
را هم تحمل نمی کنند و ايست های
بازرسی را از هر زمان ديگری بيشتر کرده اند تا جوانان
را بترساند و به خانه ها برگردانند.
اين روزها وقتی شما اخبار ايران را می
خوانيد و می شنويد همه اش خبر از ربودن و دستگيری و اعدام و
زندان است. بنظر مردم تمام اين طرح
های جمع آوری ماهواره ها و مبارزه
با بدحجابی و ارتقای امنيت اجتماعی و سهميه بندی بنزين و
انقلاب های مخملی و دستگيری فعالين سياسی همه و همه با هم
مرتبط هستند و
آقايان نتوانستند آنطور که می خواستند
پيروز ميدان شوند. امروز اگر به پارک برويد و با جوانی که در
پارک بلال
فروشی می کند هم صحبت کنيد حتی او هم از
خبرها بی خبر نيست و همينهائی را می گويد که من نوشتم! راستی،
شايد همين روزها من هم مجبور شدم يک بساط بلال کباب کنی در يکی
از پارک ها پهن کنم. بالاخره خرج زندگی از يکجائی بايد در
بيآد. |