ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

گفتگو با بهزاد نبوی
از بالا توصيه شده
وضع دولتی ها خراب است
به اصلاح طلبان حمله کنيد!
 

 
 
 
 

 

روزنامه اعتماد متن مصاحبه ای را با بهزاد نبوی نايب رئيس مجلس ششم، عضو کابينه ميرحسين موسوی و عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب انجام داده است.

اين مصاحبه را که پيرامون اصلاحات، نقش مجلس ششم و سمت گيری دولت احمدی نژاد است تا آنجا که به اصل مطلب لطمه ای وارد نيآيد خلاصه کرده ايم که می خوانيد:

.....
من به عنوان مدافع مجلس ششم حرف می زنم و معتقدم همه اصلاح طلبان بايد از مجلس ششم دفاع کنند، اما متاسفانه برخی از اصلاح طلبان نيز به عللی که ذکر آن را ضروری نمی دانم به مجلس ششم حمله می کنند. اصولاً وقتی می گوئيم مجلسی موفق يا ناموفق بوده يعنی چه؟ ما چرا از دوره پنجم و ششم مجلس مشروطه به نيکی ياد می کنيم؟ چرا از مرحوم مدرس و مرحوم مصدق که در آن دو مجلس بودند به نيکی ياد می کنيم؟ مگر آنها توانستند جز چند سخنرانی روشنگرانه، اقدام عملی و اجرايی داشته باشند؟ اما تاريخ از مدرس و مصدق به نيکی ياد می کند فقط به خاطر افشاگری ها و روشنگری ها و موضع گيری هايی که در مجلس پنجم و ششم مشروطه داشتند. حالا فرض کنيد مجلس ششم جمهوری اسلامی هيچ کاری جز روشنگری برای ميليون ها ايرانی، از طريق سخنرانی های قبل از دستور، نامه ها و بيانيه ها نکرده باشد، مگر اينها کمتر از ديدگاه های مدرس و مصدق است؟ تحصن تاريخی نمايندگان دوره ششم با هدف روشنگری کار کمی نبود. اگر فرض کنيم مجلس ششم هيچ کاری جز اين روشنگری ها نکرده باشد، کار تاريخی و مهمی کرده است. يکی از کارهای مهم دولت اصلاحات روشنگری بود. اين روشنگری ها است که امروز حتی مخالفان اصلاحات، علناً جرأت مخالفت با مفاهيمی نظير مردم سالاری، آزادی، حاکميت قانون و عدم وجود هيچ نهاد فراقانونی يا فوق قانونی را ندارند. مخالفان اصلاحات نيک می دانند ايران امروز اين حرف ها را ديگر نمی پذيرد. البته جهان امروز متحول شده است. برگرديم به اصل مطلب، به هر حال مجلس ششم در زمينه روشنگری موفق بوده است. هر مجلس دو وظيفه ديگر نيز دارد. نظارت بر قوای ديگر و قانونگذاری. در خصوص نظارت بر قوا، مجلس ششم مشکلی نداشته است، اما از نظر وضع قوانين، من در صحبت های قبلی نيز بعضاً گفته ام به مجلس ششم اجازه داده نشده که حتی يک قانون اصلاح طلبانه را تصويب و به دولت ابلاغ کند. بعضی ها «لا اله» اين سخن را گرفته و «الا الله» آن را کنار گذاشته و از قول من مطرح کرده اند که مجلس ششم نتوانسته حتی يک قانون هم تصويب کند. واقعيت اين است که مجلس ششم ده ها قانون مهم برای کشور به تصويب رساند که در هر حال به شکلی از سد شورای نگهبان عبور کرد. برنامه چهارم توسعه، جلب و حمايت سرمايه های خارجی، اصلاح مقررات مالی دولت تک نرخی کردن ارز، تأسيس وزارت رفاه، اصلاح قوانين وزارتخانه های ارتباطات و علوم، تحقيقات و فناوری، هيات های منصفه و... از جمله قوانين مهمی بود که در مجلس ششم به تصويب رسيد و نهايتاً مورد تاييد شورای نگهبان هم قرار گرفت. اصلاح قانون انتخابات و مطبوعات، اصلاح قانون نظام وظيفه، نوشتن اولين قانون برای تعريف جرم سياسی و چگونگی برخورد با آن، اصلاح قانون شوراها و بسياری طرح ها و لوايح ديگر نيز تلاش های مجلس ششم در جهت تحقق شعارهای اصلاحی بود که به سد شورای نگهبان برخورد کرد. متاسفانه در قبال مجلس ششم به عنوان يک حزب سياسی عمل می شد نه به عنوان يک جريان حافظ شرع و قانون اساسی. بر فرض اينکه اصلاح طلبان موفق نشده باشند در مجلس ششم کار انجام دهند آيا تا ابد بايد خودشان کرکره را پايين بکشند و حرکت اصلاحی را تعطيل کنند؟ آنها از گذشته خود تجربه گرفته اند و با آمادگی بيشتر وارد شده اند و سعی می کنند که اگر اشتباهی در گذشته صورت گرفته و البته هم اشتباهاتی داشته اند، وارد مجلس هشتم بشوند و با اشتباهات کمتری کار کنند. چه کسی می گويد که اگر کسی يک بار شکست خورد ديگر نبايد حرکت کند؟ اگر اين طور باشد امام(ره) که در 15 خرداد قيام مردمش با شکست مواجه شد، نبايد در 57 رهبری نهضت جديدی را به دست می گرفت. اگر استدلال اين باشد که پس از شکست ديگر نبايد سر بلند کرد و وارد صحنه شد، به مخالفان اصلاحات خدمت خوبی کرده ايم،همانطور که قبلاً عرض شد، در دوره ششم مجلس، بنا بر اين گذاشته شد حتی يک طرح و لايحه اصلاح طلبانه در مجلس تبديل به قانون نشود، مع الوصف قانون هيات منصفه از دست شان در رفت. در مجلس بعدی هم ممکن است از ميان ده ها طرح و لايحه، چند تای آن از سد شورای نگهبان بگذرد که جای شکر دارد. حتی اگر در مجلسی اکثريت نمايندگان اصلاح طلب باشند، حداقل قوانين محدودکننده آزادی ها و... تصويب نمی کنند.

مخالفان اصلاحات در دوره خاتمی روی رفاه اقتصادی، که لابد حالا خيلی خوب توانستند فراهم کنند، مانور می دادند. هر چه هم که خاتمی شعار توسعه سياسی، آزادی، مردم سالاری و... را می داد، می گفتند نه، اصلاحات يعنی رفاه و بهبود معيشت مردم و شما در تحقق آن توفيق پيدا نکرديد. ضمن اينکه توفيق خاتمی در مسائل اقتصادی خيلی بيشتر از اين آقايان بود و امروز کاملاً روشن شده است.

انقلاب اسلامي(57) يک حرکت رو به جلو بود. شعارهای انقلاب؛ استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. درست است ما اصلاح طلب ها به نقض آزادی ها و نقض حقوق شهروندی، اعتراض و انتقاد داريم، صحيح است که به تلاشی که در جهت انهدام جمهوريت و نظام مردم سالار ما می شود اعتراض و انتقاد داريم ولی آنچه که در پی اين شعارها بعد از پيروزی انقلاب به دست آمده به هيچ وجه قابل مقايسه با قبل از پيروزی انقلاب اسلامی نيست. در تمام ادوار مجلس بعد از 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 57 فقط در دوره بيستم مجلس مشروطه، تحت فشار خارجی، يعنی جان اف کندی که در امريکا رئيس جمهور شده بود، رژيم ايران مجبور شد آزادی هايی به مردم بدهد. آن آزادی ها چه بود؟ در تمام مجلس بيستم يک نماينده از کاشان اجازه پيدا کرده بود تا از ميان غيرخودی ها و غيرليست ساواک که از مرکز ابلاغ می شد و آنها مجبور به رعايتش بودند وارد مجلس بيستم شود. آن هم مرحوم الهيار صالح يکی از هواداران مرحوم مصدق بود. آن مجلس نيز بعد از 4 ماه منحل شد. می خواهم بگويم با وجود تمام رد صلاحيت هايی که شورای نگهبان می کند هنوز حتی دوره هفتم مجلس جمهوری اسلامی قابل مقايسه با آن زمان نيست. البته خدا نکند اينها پيشرفت کنند و به آن مرحله برسند، اما فعلاً به آن مرحله نرسيده اند و شايد هم نتوانسته اند برسند. اقتدارگرايان عشق و علاقه شان اين است که از اين نظر برسند به دوره يی که حتی يک پرنده غيرخودی هم در مجلس پر نزند. به هر حال انقلاب ما صرف نظر از افت و خيز هايی که داشته است در جهت تحقق اهداف استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بسيار موفق بوده است. ممکن است امروز بعضی ها شعار استقلال را قبول نداشته و بگويند در جهانی که همه کشورها با هم ارتباط دائمی و لحظه به لحظه دارند، استقلال يعنی چه؟ ولی ما معتقديم هنوز هم استقلال معنا دارد، اما اين بحث ديگر ربطی به روند رو به جلو يا عقب بودن انقلاب ندارد. ملت ما شعار استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را داده است. اگر امروز آن شعارها را قبول ندارد اين يک بحث ديگر است. ضمن اينکه قبول هم دارد. جنبش اصلاحی تلاشی بود برای تثبيت و نهادينه کردن همين شعارهای آزادی و جمهوری اسلامی. يعنی آزادی و مردم سالاری. بنابراين شعارهای اول انقلاب هنوز هم معتبر و مورد تاييد قاطبه مردم است و شعارهای اصلاحی همان ها است. حاکميت قانون، محدود و پاسخگو شدن مسوولان، تثبيت و نهادينه شدن آزادی و مردم سالاری که امروز حافظ استقلال هم است.

نهايتاً به نظر من حرکت انقلاب يک حرکت رو به جلو بوده است و جنبش اصلاحی نيز در جهت تکميل آن آغاز شده و به ياری خدا پيروز خواهد شد.

 - آن طور که شايع است مردم ايران غيرقابل پيش بينی هستند؟

 افراد مايوس و غيرمعتقد به شعور مردم اين تصور را دارند. اصلاً اين طور نيست که مردم ما غيرقابل پيش بينی باشند. مردم ما در طول تاريخ از حکومتگران شان، از مجلس شان و دولت شان می خواسته اند که به آنها احترام بگذارند و حقوق شان را محترم بشمارند و خواسته های شان را تحقق بخشند. هر حکومتی که بتواند به مردم احترام بگذارد، حقوق شان را به رسميت بشناسد و خواسته های شان را تامين کند، مورد حمايت مردم خواهد بود. اينکه می بينيد مردم ما امروز به يک جريانی رای می دهند و فردا رای نمی دهند، حتماً دليل دارد. ممکن است شما شعارها و وعده هايی بدهيد، اما وقتی به پيروزی رسيديد کارهای ديگری بکنيد. مردم احساس می کنند شما با آنها صداقت نداريد. ممکن است مردم به صداقت شما اطمينان داشته باشند، ولی احساس کنند شما در تحقق شعارهايی که داده ايد، ناتوان هستيد و مايوس شوند. وقتی مردم مايوس شوند اولين عکس العمل شان نيامدن به پای صندوق های رای است و وقتی رای ندادند، شما تصور می کنيد از شما برگشته اند و به ديگری روی آورده اند. آيا شما فکر می کنيد عدم شرکت مردم در انتخابات دور دوم شورای شهر و روستا به معنای اين بود که به مخالفان اصلاحات رای دادند؟ نفر اول تهران در اين انتخابات 150 هزار رای آورد. در شهری که 2/4 ميليون نفر واجد شرايط رای دادن داشت. اين نشان می دهد که مردم پای صندوق های رای نرفتند. تازه آن 150 هزار رای هم، به چهره های شناخته شده بود و نفرات غيرشناخته شده زير 90 هزار رای کسب کردند. يعنی جريان مخالف اصلاحات، در تهران به اين بزرگی، با 90 هزار رای در شورای دوم پيروز شد. در انتخابات مجلس هفتم، نفر سی و چهارم مجلس ششم (حداد عادل) رای اول را در تهران کسب کرد. اين نشان می دهد که اين طور نيست که مردم ما هر روز يک نظر داشته باشند. در مورد حرکت اصلاحی، مردم رويگردان نشده بلکه نااميد شدند و در اين نااميدی، جناح مقابل بسيار موثر بود. تا دو سه ماه بعد از اينکه اصلاحات پيروز شد، جريان مخالف اصلاحات در شوک بود. پس از اين مرحله، تمام تلاشش را کرد تا به مردم ثابت کند که رای آنها هيچ خاصيتی نداشته است و رای آنها نمی تواند هيچ تغييری در سرنوشت کشور و خودشان ايجاد کند. يأس مردم به گونه يی شد که در انتخابات دور دوم به هر کسی می گفتيم به پای صندوق ها برويد می گفتند چه فايده يی دارد؟ چند انتخابات شرکت کرديم و نتيجه اش چه شد؟ به خاطر دارم در روز 28 مرداد 32 مردم چند نفر، چند نفر در خيابان ها، دور هم جمع شده بودند. من در آن زمان 11 ساله بودم و خوب گوش می دادم به صحبت های مردم. بسياری می گفتند مردم از اين زنده باد، مرده بادها خسته شده اند و بدون توجه به محاصره نفتی کشور، از گرانی قيمت کبريت شکايت داشتند. توده مردم معمولاً به نتيجه کار توجه دارند و نه هدف و ضمناً حوصله نتايج درازمدت را هم ندارند و دوست دارند کار زود به نتيجه برسد. حرکت اصلاحی هم يک حرکت قانونی، مسالمت آميز و تدريجی است. مردم، خصوصاً نسل جوان ما طاقت و صبر تداوم اين حرکت را ندارند، ضمن اينکه معتقدم هنوز هم به شعارها و حرکت اصلاحی اعتقاد دارند. اگر در دوره يی رای ندادند عده يی نااميد بودند و عده يی فکر می کردند که رای ندهند تا مشروعيت مخالفان اصلاحات کم و بلکه فرجی حاصل شود، که اين تصورات غلط بود. باز هم ايران به دست مردم ايران اصلاح خواهد شد و هيچ نيرويی از بيرون نمی تواند تغيير در کشور ايجاد کند جز خود مردم .

 - مذاکره با امريکا را چگونه می بينيد؟

 من مذاکره با امريکا را مثبت ارزيابی می کنم اما معتقدم ما در موقعيت بهتری می توانستيم اين مذاکره را انجام دهيم. به هر حال چون فکر می کنم انجام ديرتر اين مذاکره نتايج بدتر خواهد داشت، لذا امروز را بهتر از فردا می دانم و اميدوارم به نتيجه برسد، اما چون اين مذاکرات علنی نشده و در معرض افکار عمومی قرار نمی گيرد (ضمن اينکه معتقد نيستم که الزاماً مذاکرات ديپلماتيک هميشه بايد علنی باشد) و اطلاعات من کم است نمی دانم اين مذاکرات به چه نتيجه يی می رسد. بايد صبر کرد.

به هر حال شعار ما هميشه عادی سازی روابط با همه دولت های جهان از جمله امريکا و تنش زدايی در سياست خارجی و صلح و گفت وگوی تمدن ها بوده است. لازم نيست ما با امريکا يا روابط برادرانه داشته باشيم يا بجنگيم. بين اين دو، حالات بسيار زيادی وجود دارد که می تواند يکی از آنها انتخاب شود.

 - اگر آقای احمدی نژاد از شما برای وزارت صنايع دعوت کند می پذيريد؟

 اين فرض شما، يک فرض محال است. اين تفکر، به من به عنوان کارشناس عالی نهاد رياست جمهوری و کارمند رسمی آن نهاد، اجازه نمی دهد به عنوان يک کارشناس کار کنم. اين تفکر حتی متحدين سابق خودش را از صحنه خارج و مساله دارشان می کند تا طرفداران ويژه خود را به جای آنها بگمارد. اين تفکر برای اينکه حتی قاليباف شهردار تهران نشود (که به قول خودشان در طيف اصولگرايان قرار دارد) خودشان را به آب و آتش زدند. اگر يک روزی از منً نوعی برای همکاری دعوت کند اين نشانه يک تحول فکری عظيم است و اگر اين اتفاق بيفتد قطعاً در آن صورت بايد ديدگاه های خودمان را بازنگری کنيم و بفهميم که چه اتفاقی افتاده است و آن موقع تصميم بگيريم. در انتخابات شورای سوم گفته شد که احتمال دارد نظر سران اين جريان تغيير کرده باشد و از جريان حاکم کنونی به يک جريان معتدل تری روی آورده باشد. آن زمان هم معتقد بودم اگر چنين اتفاقی رخ داده باشد، يک پيروزی بزرگ خواهد بود برای اصلاح طلبان.

 گفتمان اصلاحی روز به روز در ايران و جهان قدرت بيشتری پيدا می کند و بر هواداران آن افزوده می شود. دير يا زود همه مجبور هستند به اين سيری که جهان طی می کند يعنی آزادی و مردم سالاری تن بدهند. از شکست اصلاحات سخن گفته می شود. اگر منظور از شکست نسبی، عدم راهيابی به مجلس هفتم و عدم پيروزی در انتخابات رياست جمهوری نهم باشد، در اين حوادث عامل بيرونی نقش تعيين کننده را داشته است نه عامل درونی. همه می دانند در انتخابات مجلس هفتم رئيس جمهور و رئيس مجلس وقت اعلام کردند که تکليف 190 کرسی پيش از انتخابات معلوم شده است. آيا اين مربوط به اصلاح طلب ها بود؟ آيا دخالت نهادهای غيرمسوول به صورت يک حزب در انتخابات دوره نهم رياست جمهوری که کل طيف اصلاح طلب ها و آقايان رفسنجانی، کروبی و خاتمی به آن شديداً اعتراض کردند، معلول اشتباهات اصلاح طلبان بود؟ اينها مربوط به عامل بيرونی است يا درونی؟

در اين قبيل موارد که نامش را شکست نسبی می گذارند معمولاً نهضت ها دچار خودزنی می شوند و قدرت طلبان و فرصت طلبان هم تلاش می کنند با متهم کردن اين و آن، از يک طرف نهضت را دچار تشتت و تفرقه کنند و از طرفی آدرس غلط بدهند. يعنی همه به جای اينکه به دنبال علت اصلی شکست بگردند (اگر شکستی وجود داشته باشد)، بر سر و مغز هم بزنند و دچار تفرقه در درون شوند که بعضاً ممکن است اين اقدامات به دست افرادی در درون خود نهضت صورت گيرد. اصلاحات هم از تندروی و هم از کندروی ضربه خورده است و می بايست در درون جبهه اصلاحات و با مکانيسم های صحيحی که موجب تفرقه نشود، مورد بررسی قرار گيرد. طرح علنی مسائل درونی جبهه اصلاحات صرفاً به سود مخالفان اصلاحات و دادن چراغ سبز به آنها و به تفرقه درون جبهه منتهی خواهد شد و ما از اين اقدام ابا داريم. اينکه می بينيد ما سکوت می کنيم در قبال اين بحث ها ، به همين دليل است و معتقديم کار صحيحی نيست. اگر نقدی وجود دارد بايد در درون خود جبهه اصلاحات با سعه صدر مطرح کنيم تا خود اين نقدها باعث تشتت و تفرقه نشود. حتی ممکن است بعضی ها ظرفيت نقد شدن در درون يک جمع محدود کوچک را هم نداشته باشند و طبعاً بايد از آن هم چشم پوشيد. اين چه کاری است که ما بکنيم تا باعث تشتت در جبهه اصلاحات شود.

جبهه اصلاحات خود را آماده نکرده بود که در دوم خرداد 76 به پيروزی برسد و از پيش برنامه ريزی در اين زمينه نکرده بود. طبيعی است که در آن، نابسامانی و بلبشو و اختلاف به وجود آيد. من يک سوال دارم، مگر در جناح مخالف اصلاحات، بلبشو ملاحظه نمی شود؟ اين بلبشو اگر بيشتر از دوره اصلاحات نباشد، کمتر نيست. بنابراين اين خاص ما نيست، البته لازم به توضيح است که اخيراً گويا به جناح مقابل توصيه شده است که عليه هم صحبت نکنند و بيشتر عليه اصلاح طلب ها صحبت کنند. بعد از انتخابات دور سوم شوراها نگرانی هايی به وجود آمد. تا آن زمان می خواستند تظاهر به دموکراسی در بين نيروهای خودی داشته باشند. با مشاهده نتايج انتخابات و احيا شدن اصلاح طلبان ، به اين نتيجه رسيدند که وضع خطرناک است و به طيف مقابل اصلاحات توصيه شده که به هم انتقاد و حمله نکنند، تلاش هايی برای همگرايی آغاز شده است و سعی می کنند که همه حملات متوجه اصلاح طلبان و نيروهای مستقل خارج از طيف باشد. به هر حال به اعتقاد من اين هم پايدار نخواهد ماند.

- اوضاع اقتصادی کشور را چگونه می بينيد؟

 اولاً مشکل، همين آوردن نفت بر سر سفره مردم و همين ولخرجی هاست. شما فکر نکنيد ولخرجی عامل سعادت يک ملت است. می بينيد در اين دو سال در سفرهای استانی چه اقداماتی که نشد، چه تلاش هايی که نشد برای کسب و جلب رای و نظر مردم. سازمان مديريت و برنامه ريزی کشور منحل شد تا هيچ دستگاهی نباشد مانع اين ولخرجی ها شود.

ممکن است که مردم هم در کوتاه مدت اين شعارها را دوست داشته باشند. زمانی که نفت ملی شد شاه و دربار و هيات حاکمه انگليسی شروع به تبليغ در شهرها و روستاها و در ميان مردم کردند که نفت ملی شده و از اين به بعد هر روز يک بشکه نفت در منزل تان می آورند. مردم هم خوش شان می آمد. اينکه مردم احساس کنند که هر بشکه نفت را 70 دلار می فروشند و فوری هر روز به هر کدام شان 7 دلار می دهند خيلی خوش شان می آيد و چرا اصلاً بدشان بيايد؟ ولی دولت پاسخگو و مسوول، دولتی است که با سرمايه گذاری گسترده داخلی و خارجی، خصوصی و دولتی، در ميان مدت بتواند آن رفاه و آسايش دلخواه مردم را فراهم کند نه با تقسيم پول نفتی که بايد صرف سرمايه گذاری شود. هيچ اکسيری در هيچ جای دنيا برای رفاه يک ملت جز سرمايه گذاری اختراع نشده است. هر جای دنيا اگر يک ملتی به رفاه و پيشرفت رسيده، در نتيجه سرمايه گذاری های مستمر و گسترده ميان مدت و بلندمدت بوده است و نتيجه آن در ميان مدت هم ظاهر می شود. معلوم است که سرمايه گذاری، يک شبه جواب نمی دهد. وقتی هزاران هزار ميليارد تومان در جامعه ريخته شود اثر تورمی اين پول بالاخره يک جايی ظاهر می شود. حالا مرتب به دنبال جاسوسان خارجی، عوامل بيگانه، اصلاح طلبانی که عامل گرانی، کمبود و مشکلات هستند می گرديم. بايد گفت عامل کمبودها و گرانی ها سياست های خودتان است. من معتقدم تنها راه رفاه مردم و ايجاد اشتغال در يک کشور، افزايش و توليد ملی از طريق سرمايه گذاری گسترده و جهشی است و افزايش بسيار زياد قيمت نفت می توانست فرصت مناسبی در اين جهت باشد، که متاسفانه بيش از 100 ميليارد دلار آن طی اين دو سال هزينه شد.