يک قاضی برای صدور حکم ميان دو متهم قرعه کشی کرد که خبر آن را
به نقل از خبرگزاری ايسنا می خوانيد. اما فاجعه به همينجا
خاتمه نمی يابد و در گزارشی که خبرگزاری ايسنا منتشر کرده
ابعاد ديگری از فاجعه قضائی و از آن دردانگيز تر، فاجعه
بازجوئی از متهمين و اعتراف گيری بر ملا شده و مشخص می شود که
اعتراف گيری از سطح سياسی به عمق جنائی نيز راه يافته و کسی
خبر ندارد.
قضيه اين است که در جريان بازجوئی از دو متهم که اتهام اوليه
شان شرکت در تظاهرات کوی دانشگاه بوده، دروغ يا
راست، يک داستان جنائی فاش و آشکار می شود که يکی از دو متهم
دستگير می شود. يعنی يکی از دو متهم تظاهرات کوی دانشگاه،
سالها پيش عمو و زن عموی خود را کشته است! البته او زير
بازجوئی سياسی چنين اعترافی می کند.
ماجرا به اينجا ختم نمی شود و تازه معلوم می شود که در ارتباط
با اين قتل، پيش تر متهمی که از سوی پليس دستگير شده بوده زير
فشار اعتراف به قتل کرده است!
در آن زمان اداره اگاهی به فردی که از مقتولين طلبکار بوده
مظنون می شود و او را دستگير می کند. اين فرد زير فشار
بازجويان به قتل اعتراف کرده وحتی صحنه قتل نکرده را باز سازی
می کند. حال بموجب اعتراف دانشجوئی که سروش نام دارد و دست به
اعتراف در زير باجوئی زده معلوم شده که آن فرد بی گناه بوده و
زير فشاربازجويان قتل را به گردن گرفته و حتی صحنه قتل را
بازسازی کرده است!
با خواندن متن خبر دقيق تر متوجه می شويد که چه می خواهم
بگويم. می خواهم بگويم فاجعه اعتراف گيری در زير بازجوئی عملا
به عادی ترين شيوه در بازجوئی ها و تشکيل پرونده ها- حتی
جنائی- تبديل شده است و بازجويان قضائی نيز ديگر زحمت تحقيق و
جمع آوری مدرک به خود نمی دهند و از همان راهی می روند و به
همان شيوه هائی برای تشکيل پرونده ها متوسل می شوند که
بازجوهای سياسی در زندان ها و بازداشتگاه های امنيتی متوسل می
شوند. فاجعه اينست!
بخوانيد:
قرعهكشی برای مجازات
روز 18 تيرماه سال 82 پسر دانشجويی بنام سروش، در جريان
تظاهرات
كوی دانشگاه بازداشت شد و از سوی پليس امنيت پايتخت تحت
بازجويی قرار گرفت.
سروش، پس از 20 روز بازداشت ناچار به اعترافات هولناكی شد و
ادعا كرد که همراه يكی از دوستانش بنام نادر، راننده خودرو
آژانسی را حوالی شهريار به قتل رساندهاند!
او گفت:«روز 14 بهمنماه سال 81 من و نادر به بهانه رفتن به
باغمان در
شهريار آژانس كرايه كرديم، در مسير هر دو وسوسه شديم تا خودرو
را بدزديم، من در
صندلی جلو نشسته بودم. نادر، كمربندش را از پشت سر دور گردن
راننده كه كريم نام
داشت انداخت و او را خفه كرد. سپس با انداختن جسد به بيرون از
خودرو، گريختيم.»
با اين اعترافات، پليس امنيتی، نادر را دستگير كرد و از او
شنيد که سروش قاتل
اصلی است و او در مسير رباط كريم كمربند را دور گردن راننده
گره زده و او را خفه
كرده است.
پليس آنها را با هم روبرو کرد، هر دو يكديگر را متهم كردند و
سپس نادر، پرده از
يك جنايت فاميلی برداشت. مطابق اين اعتراف جديد سروش، عمو و
زنعمويش را به قتل رسانده بود!
پليس اينبار به بررسی پروندههای بايگانی پرداخت و پی برد روز
23
اسفندماه سال 80 پس از اينكه عمو و زنعموی سروش، بنامهای
ميرزا ابوالقاسم و
مهيندخت به قتل رسيدهاند، مردی از بستگانشان به خاطر
اختلافات مالی كه با
قربانيان داشت به اتهام اين جنايت بازداشت شده بود. وی در
بازجوئی ناچار به اعتراف شد و حتی صحنه قتل را بازسازی کرد.
چند ماه پيش از بازداشت سروش، مظنون
پرونده قتل فاميلی، يعنی همان که صحنه قتل را بازسازی
کرده بود و كامبيز نام دارد، تبرئه شد.
«سروش» بازجويی شد و اينبار به قتل عمو و زنعمويش اعتراف كرد
و گفت:« روز حادثه به همراه يكی از دوستانم به نام امير، به
خانه عمويم رفتم، خيلی عادی برخورد كرديم. وقتی زنعمويم به
آشپزخانه رفت به دنبالش رفتم و او را خفه كردم. وقتی
عمويم با شنيدن سر و صدای زنش به آشپزخانه آمد، او را نيز خفه
كردم و با
همدستی دوستم، اجسادشان را داخل وان پر از آب حمام انداختيم تا
شانسی برای زنده
ماندن نداشته باشند. سپس با سرقت گاوصندوق و جواهرات خانه
گريختيم.
پس از 6 سال، بالاخره قاضی به دليل مشخص نبودن قاتل اصلی
راننده آژانس و
اصرار بر بیگناهی سروش و نادر، حكم به پرداخت ديه از
بيتالمال و
زندان برای آنان صادر كرد كه اين رای از سوی قضات ديوان نقض
شده و به شعبه هم ارز
ارجاع داده شد.
قرعهكشی عجيب
روز سهشنبه 29 خردادماه سال جاری، قاضی شعبه 1156 دادگاه
جزايی و عمومی تهران
برای روشن ساختن سرنوشت اين پرونده به ابتكار عجيبی دست زد و
برای تعيين مجازات دو
متهم بين آنان قرعهكشی كرد. به اين ترتيب، «سروش» به 5 سال
زندان و نادر، به
پرداخت ديه محكوم شد.
البته پرونده قتل عمو و زنعموی «سروش» هنوز در حال
بررسی است. |