مصطفی تاجزاده عضو شورای مركزی جبهه مشاركت نيز در برنامه
"10 سال پس از دوم خرداد" گفت:
عدهای معتقدند دوم خرداد پرانتز انحرافی بود كه در مسير
حركت ملت ايران باز شده بود و سوءتفاهمی بود كه ايجاد شد و با
سال 84 بسته شد و به تاريخ پيوست و چه خوب شد كه پيوست.
عدهای ديگر دوم خرداد را جنبشی میدانند كه ملت ايران آن را
خلق كرد و معتقدند اين جنبش در موقع خودش خوب بود اما تمام شد
و بزرگداشت آن متعلق به گذشته است.
ديدگاه ديگری نيز وجود دارد كه دوم خرداد را يك حركت بزرگ ملی
میداند و معتقد است ما امروز بيش از گذشته به گفتمان حاكم بر
اين جنبش نياز داشته و داريم.
در برابر راهبرد اصلاحات، سه راهبرد ديگر در جامعه وجود داشت؛
راهبرد اول انفعال, تعلل و با سكوت برگزار كردن امور بود تا
اينكه يك اتفاقی در جامعه رخ دهد. گفتمان دوم، در پی انفجار و
انقلاب است و گفتمان سوم، گفتمانی است كه دخالت خارجی را لازم
میداند. اصلاحات با اين سه راهبرد رقيب، رقابت میكند و
هنوز هم راه نجات ايران را حركت اصلاحی كه در سال 76 آغاز شد،
میداند.
اصلاحات كمهزينهترين راه برای حفظ استقلال, تماميت ارضی
كشور, توسعه علمی و فنی و اقتصادی و حفظ منافع ملی كشور است.
شايد دو سال بعد از گذشت يكدست شدن حاكميت در ايران، بتوان
راهبردهای رقيب اصلاحات را به خوبی نقد كرد. كسانی كه به دخالت
خارجی اميد بسته بودند، امروز با مشاهده وضعيت عراق و
افغانستان به لحاظ ناامني, بیثباتي, جنگ فرقهای و سطح رفاه
عمومي, میتوانند آينده دو كشور را ببينند. متاسفانه هيچ
چشمانداز روشنی برای اين دو كشور ديده نمیشود. با خروج
آمريكايیها، عراق به سمت تجزيه و جنگ داخلی خواهد رفت و با
تداوم حضورشان نيز مسائلی كه امروز در عراق شاهديم، روز به روز
گسترش خواهد يافت. كسانی كه فكر میكردند در منطقه تنها از
طريق قدرت خارجی میتوان به دموكراسی و حقوق بشر دست يافت،
ديدند كه اين سرابی بيش نبود.
جنبش اصلاحات مفتخر است قبل از اينكه آمريكايیها به اين فكر
بيفتند كه دموكراسی و حقوق بشر راه نجات كشورهای منطقه است و
با اين كار اهداف خود را دنبال كنند، شعار دفاع از حقوق
شهروندی و دموكراسی را در منطقه طرح و با اقبال عمومی مواجه
شد.
كسانی كه راهبرد انفعال را در پيش میگرفتند و میگفتند
بگذاريد حكومت يكدست شود تا تكليف همه مشخص شود، امروز
میتوانند دوران اصلاحات را با دوران فعلی مقايسه كنند و
ببينندآيا الگوی توزيع قدرت میتواند موجب امنيت, عزت و
سربلندی شود يا يكدستی قدرت.
در ايران هر زمان كه حاكميت يكدست شده، فضا به لحاظ سياسی بسته
و جامعه به سمت تكصدايی سوق يافته است و اين سرنوشت ايران در
هر زمانی است كه قدرت متمركز و عمودی شده است و هيچ استثنايی
در اين زمينه وجود ندارد.
در حاكميت يكدست به لحاظ اقتصادی شاهد افزايش فساد اقتصادی، به
لحاظ فرهنگی شاهد تحجر و سطحینگری و به لحاظ خارجی هم شاهد
ماجراجويی هستيم.
دو سال پيش قرار بود حاكميت يكدست شود تا فقر و فساد و تبعيض
از ايران رخت بربندد اما امروز میبينيم كه اين شعار از
ادبيات اقتدارگرايان حذف شده است. انگار ديگر فقر و فساد و
تبعيض وجود ندارد، در حالی كه در دوران اصلاحات به همين بهانه
بر دولت میتاختند. امروز با گذشت دو سال از حاكميت يكدست،
امكان مقايسه و صداقت كسانی كه اين شعارها را سر میدادند،
روشن شده است.
حاكميت يكدست در گذشته نيز وجود داشت اما هيچگاه تصميمات به
اندازه امروز دارای ابهام نبود. امروز قدرت متمركز شده است اما
تكليف امور مشخص نيست. ما نمیدانيم انتخابات مجلس نهم امسال
برگزار میشود يا نه و اين در نظامی صورت میگيرد كه دو ماه
بعد از پيروزی انقلاب اسلامی، رفراندوم برگزار كرد و همه احزاب
و گروهها با برگزاری انتخابات به خوبی آشنا هستند. امروز
تكليف بنزين و نرخ سود بانكها معلوم نيست.
در گذشته قدرت كه متمركز میشد و استبداد عريان بر كشور حاكم
میشد، از يك نقطه تصميمات صادر و همه موظف به رعايت آن
میشدند اما امروز علیرغم اينكه قدرت متمركز شده است،
شاهديم نهادها دارند از خاصيت میافتند؛ مجلسی كه بايد در راس
امور باشد، در زمان صدور قطعنامه اول عليه ايران دستور كارش
بررسی ساعت كار بانكها بود كه آيا ساعت 5/7 باشد يا 9 و در
زمان صدور قطعنامه دوم نيز دستور كار پارلمان اين بود كه در
فروردين ماه ساعتها را يك ساعت جلو بياوريم يا نه. هر چند از
مجلسی كه تكليف كرسیهای آن قبل از انتخابات مشخص میشود،
بيش از اين نمیتوان انتظار داشت.
اتفاق جديدی كه دارد در كشور ما میافتد، اين است كه كسانی در
جامعه به يكدست شدن جامعه قانع نبوده و يك گام جلوتر
گذاشتهاند. آنها امروز به دنبال
جامعه پادگانی
هستند كه همه يك جور لباس بپوشند، يك جور آرايش كنند و يك جور
رفتار كنند. ديگر كار ما از اينكه مردم «چه بايد نكنند»، گذشته
و به اينكه «چه بايد بكنند» رسيده است. ديگر به روزنامهها
گفته نمیشود «چه نبايد بنويسند» دوباره دارد تفكر سعيد امامی
احيا میشود كه مطبوعات «چه بايد بنويسند».
اگر جامعه هوشيار نباشد، دستاوردهای اصلاحات در معرض آسيب قرار
خواهد گرفت. اگر هوشيار نباشيم اين موج گسترش میيابد و اين
به ضرر ملت ايران است چرا كه زمينه اصلاحطلبی را در كشور
كاهش و نااميدی را افزايش خواهد داد.
در گذشته رييس دولت اصلاحات را متهم میكردند كه فقط حرف
میزند اما عمل نمیكند. امروز نهتنها از «عملدرمانی"
هيچ خبری نيست بلكه «گفتار مشكلافزايی" حاكم است. يعنی هر
سخنرانی برای ايران يك مشكل ايجاد میكند. كسانی كه با شعار
«آوردن نفت بر سر سفرههای مردم» بر سر كار آمدهاند، امروز
معيشت و امور اقتصادی از يادشان رفته و نهتنها بنزين را گران
بلكه آن را سهميهبندی هم میكنند. آنها كه در دوران
انتخابات شعار اقتصادی را سر دادند، فراموش كردهاند كه
تكيهشان حل معيشت مردم بوده است. اميدواريم اين كار به اين
دليل نباشد كه به اين نتيجه رسيدهاند توان حل مشكلات را
ندارند و بايد با بحران سياسی امور را بگذرانند.
تمام شعارهايی كه اصلاحات زمينه طرح آن را فراهم كرد، امروز
بيش از گذشته پاسخگوی نيازهای ماست.
وحدت ملی بدون تحقق «ايران برای همه ايرانيان» سراب است و وجود
خارجی ندارد. وحدت با تامين حقوق آحاد شهروندان ممكن خواهد
بود، در غير اين صورت اسم مستعاری است برای اينكه همه به هر
آنچه حاكميت میگويد، گوش كنند. امروز شعار نجاتبخش «تبديل
معاند به مخالف و مخالف به موافق» است. دولت نهم به تبديل
مخالف به موافق معتقد نيست و حتی گاهی عكس آن هم عمل میكند
چرا كه برخورد با منتقد سياسی كه به استقلال و منافع ملی معتقد
است، دشوارتر از كسی است كه با حركت تند سياسی، زمينه سركوب
خود را فراهم میكند.
ما در دوران اصلاحات در عرصه سياسی سه دستاورد داشتيم. در اين
دوران رفتار نهادهای حكومتی تغيير پيدا كرد و بسياری از آنها
اصلاح شد. مجلس و قوه مقننه مدافع حقوق ملت شدند و اين مساله
چيزی است كه در كشورهای رو به رشد كمتر ديده میشود.
نهادهای انتصابی مجبور شدند برای به دست آوردن دل ملت، رفتار
خود را تغيير دهند و ما میتوانيم عمق نفوذ رفتارهای
اصلاحطلبی را در نوع شعارهای مطرحشده از سوی كانديداهای
دوره نهم رياستجمهوری مشاهده كنيم.
وزارت اطلاعاتی كه يك غده سرطانی در آن حضور داشت و با دست باز
در آن عمل میكرد، در دوران اصلاحات افشا شد و مجبور شد برای
يك نسل روشهای خشن خود را كنار بگذارد. وزارت كشور مدافع
انتخابات آزاد و پاسدار آرای مردم شد و وزارت علوم به مدافع
حقوق اساتيد و دانشجويان تبديل شد، نه اينكه در آن دوران
مشكلاتی نباشد اما جهتگيریهای كلان به سمت بهبود وضعيت
بود.
امروز شش ماه از برگزاری انتخابات شوراها میگذرد، هنوز ما
نمیدانيم كه هر كانديدا در هر صندوق چند تا رای آورده است
بهگونهای كه احساس میشود ميزان آرای كانديداها در هر
صندوق جزو اسرار نظام شده است كه نگاه خوشبينانه به آن
بیكفايتی و نگاه بدبينانه به آن، دست بردن در آرای ملت است.
هر زمان كه از حقوق شهروندان دفاع میشود، شاهديم كه مردم با
اعتماد به نفس بيشتری وارد عرصه سياسی و اجتماعی میشوند.
تلاش برای مشاركت مردم، حاكميت قانون و آرای مردم و برگزاری
انتخابات آزاد از جمله اقداماتی بود كه در اين دوران صورت
گرفت.
اگر اين جامعه بخواهد وحدت خود را حفظ، منافع ملی را تامين و
به توسعه همهجانبه در عرصه اقتصادي, فني, علمی، اجتماعی و
سياسی برسد، هيچ راهی وجود ندارد مگر آنكه به ملت برگشته، به
آرای آنها تمكين كرده و حقوق آنها را به رسميت بشناسد و شعار
خود را «ميزان رای ملت است» به معنای واقعی قرار دهد.
در كشور ما دو جناح سياسی با گرايشهای مختلفی وجود دارد؛ در
جناح اصلاحطلبان شاهد حضور «ليبرال دموكراتها» و «سوسيال
دموكراتها» هستيم اما چون هر دوی اينها خطر استبداد و
تمركز قدرت را میبينند، به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد با
يكديگر ائتلاف كنند. در جناح مقابل شاهد دو تفكر «ليبرال
ديكتاتور» و «سوسيال ديكتاتور» هستيم كه هر دو
معتقد به بسته شدن فضا هستند اما برخی به دنبال نظام آزاد
اقتصادی و برخی نيز شامل اقتدارگرايان میشوند كه به دنبال
اقتصاد دولتی و سوسياليستی هستند.
منطقیترين كار اين است كه احزاب برای پيروزی در انتخابات با
يكديگر ائتلاف كنند. سياستی كه مجموع اصلاحطلبان بعد از
انتخابات رياستجمهوری اتخاذ كردهاند و جبهه مشاركت نيز آن
را با مواضع روشنی مطرح كرد، اين بود كه بايد برای شكلگيری
ائتلاف، انتظارات خود را به حداقل برسانيم.
ائتلاف صد درصدی در انتخابات شوراها فارغ از نتيجهای كه
داشت، يك گام رو به جلو بود. ما نگران رفتار رقيب در انتخابات
آينده مبنی بر اينكه با يكديگر ائتلاف بكنند يا نه، نيستيم. ما
نگران برگزاری انتخابات آزاد هستيم. اگر در گذشته دغدغه ما
«كودتای پارلمانی" و روشن شدن تكليف كرسیهای مجلس قبل از
انتخابات بوديم، امروز با يكدستی موجود، نگران برگزاری
انتخابات سالم هستيم.
ما در انتخابات مجلس هفتم به دليل اينكه نتيجه انتخابات از قبل
مشخص بود، شركت نكرديم و در انتخابات رياستجمهوری نهم نيز
مهمترين انتقادی كه به ما شد، اين بود كه اگر با تعدد نامزدها
وارد عرصه نمیشديم، میتوانستيم پيروز انتخابات باشيم.
اصلاحطلبان دارای ديدگاههای متفاوت بوده و اهل فكر, نقد و
تحليل هستند و تعداد مشخصی از آنها به نقد هاشمی پرداختند و
هنوز هم حركت خود را قابل دفاع میدانند. ما موافق اين نقدها
نبوديم و هنوز هم نيستيم چرا كه مشكل اصلی كشور را تمركز قوا
میدانيم و معتقديم اين تمركز سم مهلكی است كه میتواند همه
دستگاهها را آسيبپذير كند. اين بیانصافی است كه بگوييم
شكست اصلاحطلبان به دليل نقد هاشمی بوده است.
وقتی اصلاحات پيروز شد، خيلیها سعی میكردند در صندوقها
دست ببرند اما ميزان مشاركت مردم و اختلاف آرای خاتمی با رقيبش
اين امكان را از آنها گرفت. اگر اختلاف آرا كم باشد، میتوان
با دستكاری چند صندوق، آرا را تغيير داد اما حضور گسترده
مردم مانع از هرگونه دستكاری در نتايج انتخابات خواهد شد.
مثلث خاتمی، كروبی و هاشمی میتواند با مذاكره و ديدار با
مسوولان، سلامت انتخابات را تضمين كند. ما موقعی در انتخابات
شركت میكنيم كه حداقلهای سلامت انتخابات تضمين شده باشد
وگرنه شركت در انتخاباتی كه نتيجه آن از قبل مشخص شده باشد،
تنها به نفع اقتدارگران و به ضرر نظام خواهد بود. |