جهان و ايران

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 
مقاله تحليلی دکتر"ولی نصر" در نشريه "مسائل خارجی" – ترجمه پيک نت
بازی بزرگ رهبران ج. ا
 با برگ سبز "شيعه"

نظارت بر موسسات مذهبی عراقی که در تهران و قم تاسيس شد، از اوايل دهه ی 1980، به يمن نقشی که در جذب شيعيان لبنان به ايران و دور کردنشان از نجف بازی کردند، از نفوذ فراوانی در ايران برخوردار شدند. بسياری از روحانيون ارشد و دانش آموختگان حوزه های شيعی عراقی در ايران به حاکميت سياسی راه يافته اند. بسياری از قضات دستگاه قضايی ايران عراقی هستند و بويژه به خامنه ای بسيار نزديک. نيز، روحانيون عراقی که پس از سال 2003 به زادگاهشان بازگشتند و اداره ی مساجد و حوزه های دينی جنوب عراق را بدست گرفتند، نقش کليدی در نزديکی قم و نجف دارند. آيت الله تسخيری که مشاور ارشد مذهبی رهبر جمهوری اسلامی است، درحاليکه خود عراقی است، اما درايران مستقر است و نقش پل ارتباط بين روحانيون شيعه ايران و عراق را برعهده دارد. پايگاه اينترنتی عامه پسند آيت الله سيستاني از قم اداره و بخش بزرگی از ماليات مذهبی گردآوری شده بوسيله ی نمايندگان او، در ايران نگهداری می شود. ايرانيانی که آيت الله سيستانی را مرجع تقليد خويش می دانند بسيار بيش از سالهای پيش از 2003 است و امروز بسياری افراد، خمس و ذکات مذهبی شان را به او می پردازند.

زائران ايرانی که گله وار به هتل ها و بازار های نجف و کربلا هجوم می آورند، سرمايه گذاری در املاک و مستغلات، فعاليت های ساختمانی و توريسم را نيز با خود به همراه می آورند. در جنوب عراق، همه جا کالا های ايرانی به چشم می خورد. شهر مرزی مهران يکی از گلوگاههای گرهی ورود کالا به عراق است و بيش از يک ميليارد دلار کالا، از اين نقطه ميان دو کشور رد و بدل می شود. پيوندهای تجاری چنين گسترده، در ميان ايرانيها و بويژه بازاريان، يعنی هواداران سنتی رهبری محافظه کار تهران، تمايل به برقراری ثبات در عراق را سبب می شود.

 
 
 
 
 

 

 

 دکتر "ولی نصر" که فرزند 46 ساله دکتر حسين نصر اسلام شناس ايرانی مقيم امريکاست. دکتر حسين نصر رئيس بنياد فلسفه در زمان شاه و از جمله اسلام شناسانی است که بسياری از روحانيون حاکم کنونی در جمهوری اسلامی از شاگردان علوم مذهبی او بوده اند. ولی نصر نيز اکنون استاد دانشگاه علوم دريايی در آمريكا و عضو شورای روابط خارجی آمريكاست. او نويسنده كتاب های "دموكراسی در ايران" -"طغيان شيعه"-"كشتی بزرگ اسلام"  و از مشاوران جورج بوش است. ولی نصر در شماره ی اوت- جولای سال 2006 نشريه "مسائل خارجی" که در امريکا منتشر می شود مقاله ای منتشر کرده است که بعنوان نگاهی متفاوت به مناسبات ايران و عراق و موقعيت شيعيان از يکسو و ارتباط رهبران جمهوری اسلامی با آنها از سوی ديگر خواندنی است. اين مقاله را که يکی از همکاران پيک نت به فارسی برگردانده، به دو بخش تقسيم کرده ايم که در شماره امروز و فردای پيک نت می خوانيد:

 

جنگ در عراق عميقا چهره ی خاورميانه را دگرگون ساخته است، هر چند، نه آنگونه که واشنگتن انتظارش را داشت. در سال 2003، آنگاه که ايالات متحده صدام حسين را از مسند قدرت به زير می کشيد، تصورش اين بود که تغيير رژيم عراق به پايه ريزی دموکراسی در اين کشور به طور خاص و آنگاه خاورميانه به طور عام، کمک می کند. دولت بوش سياست را رابطه ی ميان فرد و دولت می پنداشت، حال آنکه مردم خاورميانه آن را توازن قدرت ميان گروههای مختلف اجتماعی نيز می دانند. بنابراين، سرنگونی صدام حسين به جای آنکه مجالی برای پيدايش ليبرال دموکراسی در عراق شود، از نقطه نظر بسياری از عراقی ها فرصتی برای رفع توزيع ناعادلانه ی قدرت در ميان گروههای بارز اجتماعی شد. دولت بوش با به قدرت رساندن اکثريت شيعه ی عراق، آغازگر احياگری شيعی در پهنه يی گسترده شد. چنانکه باعث بر هم خوردن موازنه ی فرقه يی خاورميانه در خلال سالهای آينده خواهد گرديد.

چيزی به نام پان- شيعيسم يا حتی رهبری واحد شيعی وجود ندارد. ولی بجای آن، شيعيان از نگرش مذهبی يکپارچه يی برخوردارند؛ آنها از سده ی هفتم ميلادی که پس از اختلاف با سنيان بر سر جانشينی پيامبر اسلام راه ديگری برگزيدند، تلقی خويش را از احکام و فقه اسلامی پرورانده اند. چنانکه امروز، جمعيت ناب شيعيان، آنان را بالقوه قدرتمند ساخته است. 90% جمعيت ايران، حدود 70% از مردمان نواحی خليج فارس و تقريبا 50% جمعيت پراکنده از لبنان تا پاکستان که در مجموع بالغ بر 140 ميليون نفر است، را شيعيان تشکيل داده اند. بسياری از ايشان که ساليان متمادی به حاشيه ی قدرت رانده شده بودند هم اکنون برای حقوق بيشتر و بهره مندی از نفوذ سياسی، اعتراض و هياهو به پا می کنند. رويدادهای اخير در عراق شيعيان عربستان را نيز که 10% جمعيت اين کشور هستند، به جنب و جوش انداخته است، چنانکه در جريان انتخابات سال 2005 شورای شهر عربستان، حضور مردم در نواحی شيعه نشين دوبرابر بيشتر از ديگر نقاط بود. حسن الصفار، رهبر شيعيان سعودی، آنان را تشويق به رای دادن می کرد. استدلال او الگوی عراق بود و اين امر که شيعيان عربستان نيز از مشارکت در انتخابات سود خواهند برد. شعار "هر فرد، يک رای" که شيعيان عراق را برانگيخت، اکنون در ديگر نقاط نيز ورد زبانها شده است. شيعيان لبنان (45 درصد جمعيت اين کشور) همين فرمول را پيشنهاد داده اند، نيز شيعيان بحرين (75 درصد جمعيت اين کشور) آراء خويش را در انتخابات پارلمانی بکار خواهند بست.

 

افزون بر اين، آزاد سازی عراق پيوندهای فرهنگی، اقتصادی و سياسی جديدی را ميان گروههای شيعه ی خاورميانه پديد آورده است. از سال 2003 صدها هزار زائر از لبنان تا پاکستان به زيارت نجف و ديگر شهر های مقدس شيعه در عراق رفته اند و اينگونه، شبکه های چند مليتی حوزه های علوم دينی، مساجد و روحانيون پديد آورده اند که عراق را به همه ی ديگر محافل شيعی و از آن ميان ايران که مهمترينشان است، پيوند می دهد. برای نمونه تصاوير آيت الله علی خامنه ای، رهبر ايران، و روحانی لبنانی محمد حسين فضل الله (که اغلب از او به عنوان رهبر معنوی حزب الله نام برده می شود) در بحرين همه جا ديده ميشود. هم اکنون نمودهای آشکار پارسامنشی و تقوای شيعی در بحرين رو به تزايد است و روحانيون پيشتر محتاط و محافظه کار، با عبا و عمامه خودنمايی می کنند. خاورميانه يی که از بوته ی آزمايش جنگ عراق بيرون می آيد قطعا خصلتی بيشتر شيعه خواهد داشت تا دموکراتيک.


چنين خاورميانه يی، احتمالاً بسی مشکل آفرين خواهد بود. همچنانکه به قدرت رسيدن شيعيان در عراق برای آنها سوسوی روشنايی اميدبخش بوده، ولی از ديگر سو نگرانی سنيان منطقه را نيز به همراه داشته است. پاکسازی بعثی ها که اهم موانع پيش روی شيعيان در راه رسيدن به قدرت را برطرف ساخته، عامل اساسی شورش سنيان عراق گرديده است؛ واکنش سنی ها از مرزهای عراق بس فراتر رفته و از سوريه تا پاکستان را دربر گرفته است و اين خود شبح جنگ قدرتی فراگيرتر ميان دو گروه شيعه و سنی را که تهديدی برای ثبات کل منطقه خواهد بود، می نماياند. ملک عبدالله، پادشاه اردن، بر شکل گيری "هلال شيعی" نوينی از بيروت تا تهران که از ميان خاورميانه ی سنی نشين می گذرد، هشدار داد.


جلوگيری از منازعات فرقه يی مستلزم برآوردن خواست های شيعيان و همزمان آرام کردن خشم و کينه ی سنی ها و کاهش نگرانی شان در عراق و منطقه است. اين موازنه ی ظريف، نقشی اساسی در سياستهای خاورميانه يی چند دهه ی آينده خواهد داشت و به باز تعريف روابط منطقه با ايالات متحده می انجامد. هر آنچه ايالات متحده در عراق می کارد، در بحرين، لبنان، عربستان سعودی و ديگر نقاط خليج فارس می درود.

 

اما هنوز احياگری شيعی نبايد مايه ی نگرانی ايالات متحده شود، هرچند که اين امر متحدان آمريکا در خاورميانه را به غرولند کردن واداشته است. با نگاهی واقع بينانه، اين مساله برای واشنگتن، فرصتی برای پيگيری منافعش در منطقه می دهد. پيوند با شيعيان در منطقه، می تواند مرهمی بر زخمهای ناشی از حضور واشنگتن در عراق باشد و موفقيت در اين مساله مستلزم همکاری با ايران است. ايران پرجمعيت ترين کشور شيعه و قدرتی رو به رشد در منطقه با شبکه يی گسترده و پيچيده از نفوذ در ميان شيعيان خاورميانه و بويژه عراق است. رابطه ی امروزين ايران و ايالات متحده، بر مساله ی اتمی و ادبيات پرخاشگرانه ی حکومت ايران استوار است. اما اين مساله بايد با بهای ناشی از ناکاميهای جنگ در عراق مقايسه شود، و اثرات بی واسطه ی ايران بر آينده ی سياسی شيعيان و خاورميانه را از نظر دور نداشت.

 

کانالهای نفوذ ايران

 

ايران از سال 2003، بطور رسمی نقشی سازنده در عراق داشته است، و نخستين کشور خاورميانه يی بود که هياتی رسمی برای مذاکره با شورای حکومتی عراق، به اين کشور فرستاد. اين امر به نشانه ی به رسميت شناختن حکومت برآمده از خواست ايالات متحده در عراق بود. ايران حمايت مالی و معنوی خويش را از عراق بيشتر و برای شرکت در روند بازسازی زيرساخت انرژی و برق اين کشور ابراز تمايل کرد. پس از آنکه در آوريل 2005، دولت موقت شيعه به نخست وزيری ابراهيم الجعفری در بغداد به قدرت رسيد، هياتی بلند پايه از عراق به تهران آمد و با ايران به توافق هايی در زمينه ی همکاريهای امنيتی دست يافت، کمک يک ميليارد دلاری ايران به عراق، صدور برق به اين کشور و مبادله ی نفت خام عراق با فرآورده های نفتی پالايش شده، از ديگر تفاهم های ميان دو کشور بود

نفوذ غير رسمی ايران در عراق از اين نيز فراتر می رود. در سه سال گذشته، ايران شبکه يی کارآمد از متحدان و وابستگان که در بر گيرنده ی طيف متنوعی از جاسوسان، شبه نظاميان مسلح، و گروه های تبهکاری تا سياستمداران احزاب شيعه است، پديد آورده است. بسياری از رهبران احزاب شيعه ی شناخته شده مانند مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، حزب الدعوة (از آن ميان سخنگويان برجسته ی حزب، ابراهيم الجعفری، نخست وزير پيشين، و نوری المالکی، نخست وزير کنونی) پيش از بازگشت به عراق در سال 2003، سالهای متمادی در تبعيد ايران به سر برده اند. (حتی شبه نظاميان وابسته به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و سپاه بدر، از جانب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران آموزش ديده اند.) ايران روابط خويش را با مقتدی صدر، که چندی گفتار کين ورزانه ی ضد ايرانيش، آتش احساسات مردم را برافروخت، همچنين دسته هايی از گروه صدر، همچون حزب فضيلت در بصره گسترش داد. نيز، سپاه پاسداران ايران به جيش المهدی تحت رهبری مقتدی الصدر بهنگام رويارويی سال 2004 در نجف با نيروهای آمريکايی ياری رساند و از آن هنگام به کادرهای های سياسی و نظامی صدر آموزش می دهد. در هنگامه ی انتخابات نيز، ايران به احزاب شيعه ی عراق کمکهای مالی کرد، شبکه ی ماهواره يی خود را با نام "العالم" برای پشتيبانی از آنها بکار گرفت و در اين راستا، ميانجيگری جلب رضايت کردها را عهده دار شد. احزاب شيعه ی عراق برای جلب آراء مردم به شبکه های گسترده ی سياسی – اجتماعی خود در جنوب عراق که بيشتر با کمک مالی و پشتيبانی معنوی ايران پايه ريزی شده بود، تکيه کردند.

روابط و پيوندهايی اينچنين گسترده و فراگير، همچنانکه مايه ی ناخرسندی ايالات متحده شده، به مساله يی خارج از حوزه ی کنترلش نيز بدل گرديده است. واشنگتن مدعی است که ايران از شورشيان، باندهای تبهکاری و شبه نظاميان در عراق حمايت می کند، نيز تهران را به برانگيختن احساسات ضد آمريکايی و کمک نظامی به شورشيان و مسلح کردنشان متهم می کند. واشنگتن، از آن رو که درک درستی از پيچيدگی مناسبات ميان دو کشور ايران و عراق و بويژه پيامدهای جنگ ميان دو کشور در دهه 1980 ندارد، نتوانسته است مانع نفوذ ايران در عراق شود. ايالات متحده چنين استدلال می کند که برای نمونه، در خلال جنگ خشونت بار هشت ساله - که به نابودی يک ميليون نفر انجاميد - ارتش عمدتا شيعه ی عراق در برابر تعرض ايرانيان به داخل مرزهای عراق، بويژه به هنگام محاصره ی شهر شيعه نشين بصره در 1982، مقاومت کرد.

اما آنگونه که طراحان آمريکايی انتظار می کشيدند، جنگ ايران و عراق، گسست شيعيان دو کشور را سبب نشد، آن جنگ در برابر خاطره ی برنامه های ضد شيعی آن کشور در پی قيام ناکام سال 1991، رنگ می بازد. امروز، نگرانی شيعيان عراق از تسلط سنی ها، بسی بيش از نفوذ تهران در بغداد است.

افزون بر پيوندهای سياسی و نظامی، ارتباطات ديگری نيز ميان ايران و عراق وجود دارد که بر پايه ی چندين موج مهاجرت شيعيان شکل يافته است. در اوايل دهه ی 1970، صدام در راستای سياست عربی کردن عراق، دهها هزار شيعه ی عراقی ايرانی الاصل را اخراج کرد که بعدها در دوبی، کويت، لبنان، سوريه و بيش از همه در ايران سکنی گزيدند. برخی از آوارگان و پناهندگان عراقی که در ايران ماندند در شمار روحانيون برجسته درآمدند يا به مقام فرماندهی ارشد سپاه پاسداران دست يافتند. نمونه يی از اين دست، آيت الله محمدعلی تسخيری است که از مشاوران ارشد خامنه ای و از برجستگان مدرسه پرنفوذ حقانی قم، شهر پرورنده ی برجستگان امنيتی و روحانيون محافظه کار ايران است. در سال 2004، آيت الله تسخيری برای نظارت بر کار "موسسه اهل البيت" خود سفری کوتاه به نجف داشت. اين موسسه دهها ميليون دلار در پروژه های ساختمانی و خدمات درمانی در جنوب عراق سرمايه گذاری کرده است و مروج گسترش روابط فرهنگی و اقتصادی ميان ايران و عراق است. او هم اکنون به تهران بازگشته چرا که از قدرت نفوذ بسياری در تعيين سياست های ايران در قبال عراق برخوردار است.

 
در دهه ی 1980، پس از کشتار شيعيان در سال 1991، حدود صد هزار عراقی عرب شيعه به ايران پناهنده شدند. در تيرگی سالهای دهه ی 1990، ايران تنها کشور پناه دهنده و پشتيبان شيعيان عراق بود. پس از دوره ی جنگ عراق، بسياری از پناهندگان به کشورشان بازگشته اند و در مدارس، ادارات پليس، مساجد، بازار، دادگاه های قضايی، گروه های شبه نظامی و شوراهای قبيله يی از بصره تا بغداد و البته در دولت، فعاليت می کنند. ساليان دراز رفت و آمد شيعيان ميان ايران و عراق پيوندهای ژرف و گونه گونی ميان جامعه ی شيعی دو کشور پديد آورده است. نتيجه اينکه، بر خلاف تصور ايالات متحده که ناسيوناليسم عراق را سدی در برابر ايران ميداند، ناسيوناليسم اين کشور در مقابل هويت شيعی به شيوه های گوناگون نفوذپذير نمايانده است.

 

بويژه پيوند بسيار تنگاتنگی ميان محافل مذهبی دو کشور هست. تبعيدی های عراقی در ايران به سوی آيت الله های عراقی چون محمود شاهرودی (رييس قوه قضاييه ی ايران)، کاظم الحائری (از برجستگان جنبش صدر) و محمد باقر الحکيم (از رهبران مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در سال 2003 کشته شد) و بر کار تاسيس موسسات مذهبی عراقی در تهران و قم نظارت می کرد، کشانده شدند. از اوايل دهه ی 1980، اين موسسات به يمن نقشی که در جذب شيعيان لبنان به ايران و دور کردنشان از نجف بازی کردند، از نفوذ فراوانی در ايران برخوردار شدند. بسياری از روحانيون ارشد و دانش آموختگان حوزه های شيعی عراقی در ايران به حاکميت سياسی راه يافته اند. بسياری از قضات دستگاه قضايی ايران و  از آن ميان آيت الله شاهرودی عراقی هستند و بويژه به خامنه ای بسيار نزديک. نيز، روحانيون عراقی که پس از سال 2003 به زادگاهشان بازگشتند و اداره ی مساجد و حوزه های دينی جنوب عراق را بدست گرفتند، نقش کليدی در نزديکی قم و نجف دارند.

 
پيش از جنگ در عراق، نگرش غالب در واشنگتن اين بود که با آزاد کردن عراق، نجف رقيب مذهبی قم  شده و روحانيون ايرانی را به چالش خواهد کشاند. اما در مقابل، دو شهر مذهبی نجف و قم از سال 2003 همکاريهای دو سويه داشته اند. کمترين اختلاف نظری ميان روحانيون اين دو شهر يا مهاجرت مخالفان يکی به آن ديگر ديده نشده است. پايگاه اينترنتی عامه پسند آيت الله سيستاني[i] از قم اداره و بخش بزرگی از ماليات مذهبی گردآوری شده بوسيله ی نمايندگان او، در ايران نگهداری می شود. با وجود درخواست های بسيار مخالفان در ايران، روحانيون ارشد در نجف با حزم و احتياط بسيار، درباره ی سياست های دولت ايران خاموشی گزيده اند تا موجبات ناخشنودی مراجع قدرت در قم و تهران را فراهم نياورند.

 

پيوندها و روابطی از اين گونه تنها به دايره ی نخبگان سياسی محدود نمی شود. گشايش در رفت و آمد به شهرهای مقدس مذهبی برای ايرانيان، برانگيختگی احساسات مذهبی عوام و بويژه طبقات اجتماعی مذهبی را که حاميان رژيم ايران هستند، سبب شده است. از سال 2003، سالانه صدها هزار ايرانی به زيارت نجف و کربلا رفته اند و اين روند باعث تقويت احساسات مذهبی در ميان ايرانيان شده است. در خلال دهه های پيشين، بسياری از جوانان ايرانی به مداحی اهل بيت شيعه و بويژه امام دوازدهم يا همان مسيح شيعيان گرايش يافته اند. اکنون ايرانيانی که آيت الله سيستانی را مرجع تقليد خويش می دانند بسيار بيش از سالهای پيش از 2003 است و امروز بسياری افراد، خمس و ذکات مذهبی شان را به او می پردازند. هر چند ايرانيها به رهبران مذهبيشان بدگمان هستند، در مقابل از احيای هويت و فرهنگ شيعی در عراق خشنود اند.

 

اينچنين است که داد وستد و تجارت نيز از پی شور و شوق مذهبی رخ می نمايد. زائران ايرانی که گله وار به هتل ها و بازار های نجف و کربلا هجوم می آورند، سرمايه گذاری در املاک و مستغلات، فعاليت های ساختمانی و توريسم را نيز با خود به همراه می آورند. در جنوب عراق، همه جا کالا های ايرانی به چشم می خورد. شهر مرزی مهران يکی از گلوگاههای گرهی ورود کالا به عراق است و بيش از يک ميليارد دلار کالا، از اين نقطه ميان دو کشور رد و بدل می شود. پيوندهای تجاری چنين گسترده، در ميان ايرانيها و بويژه بازاريان يعنی هواداران سنتی رهبری محافظه کار تهران، تمايل به برقراری ثبات در عراق را سبب می شود.

 

با اين فرض که جنگ ايران و عراق، تقويت ناسيوناليسم عراق و بويژه اختلافات قومی ميان عرب و فارس و نيز برخوردها و اختلاف نظرات تاريخی بسياری را ميان ايران و عراق سبب شده است، ولی نبايد چنين مسائلی را بيش از حد برجسته کرد؛ هنگامی که رهبری عالی مذهبی عراق ايرانی و رياست قوه ی قضاييه ی ايران عراقی است، ديگر خصومت های قومی رنگ می بازد. هر چند که مساله ی قوميت همچنان در  روابط ميان ايران و عراق وجود دارد، اين مساله اکنون پس از سرنگونی صدام و قدرت گرفتن شيعيان در عراق، در سايه ی روابط پيچيده وگونه گون جامعه ی شيعه ی دو کشور مطرح خواهد بود.

 
افزون بر اين، از آن رو که جامعه ی شيعه ی دو کشور، سنی ها را تهديدی برای خويش می دانند، پيوندهايی از اين دست احتمالا استوارتر می شوند. هيچ چيز بهتر از ددمنشی و پايداری شورشيان سنی نميتواند شيعيان عراق را به ايران نزديک کند؛ خاصه هنگامی که فراخوان واشنگتن برای خلع سلاح شبه نظاميان شيعه و اعطای امتيازات بيشتر به سنی ها از اعتماد شيعيان به واشنگتن کاسته است


[i] www.sistani.org