ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

خيز برای قدرت يکدست
به بهانه، انقلاب فرهنگی
احمدشيرزاد

 
 
 
 
 

 

به جرات می‌توان گفت در دنيا مفهوم «انقلاب» بسيار خوشنام‌تر و آبرومندتر از "انقلاب فرهنگی" است. انقلاب‌ها بيشتر يادآور قيام يا عصيان مردمی هستند كه از ظلم و ستم يك حكومت جبار به تنگ آمده‌اند.

صرفنظر از مصداق‌ها، يك بررسی ساده نشان می‌دهد كه «انقلاب فرهنگی" چنانچه به عنوان پديده‌ای متفاوت و غير همزمان با يك «انقلاب» متعارف مطرح شود، علی‌القاعده به اين معناست كه طی آن يك تغيير رژيم سياسی اتفاق نمی‌افتد. از طرف ديگر واژه انقلاب بيانگر نوعی دگرگونی و تحول است كه قاعدتا بايد به صورت دفعی و با سرعت زياد در جامعه اتفاق بيفتد تا با تحولات معمول جوامع تمايز داشته باشد. بنابراين وقتی سخن از انقلاب فرهنگی به ميان می‌آيد مستلزم اعتراف به دو واقعيت پايه‌ای زير است:

الف – قبل و بعد از انقلاب فرهنگی نظام سياسی يكی است (چون انقلاب فرهنگی، يك انقلاب، به معنای متعارف سياسی و تاريخی آن نيست).

ب – انقلاب فرهنگی به‌ شيوه‌ای انقلابی جريان می‌يابد، چون از سنخ انقلاب است.
به بيان روشن‌تر انقلاب فرهنگی رخ می‌دهد تا به شيوه‌ای انقلابی و قهرآميز تحولات سريع و چشمگيری را در عرصه فرهنگ و انديشه رقم زند. اين چنين تحول بنيادی بايد همه چيز را در مدت كوتاهی تغيير دهد به جز حاكميت سياسی كشور.

كودكانه است اگر تصور كنيم حكومتی كه آماج امواج انقلاب فرهنگی نيست در يك چنين حركت دگرگون‌كننده‌ای تماشاچی است و نقشی به عهده ندارد. اگر حكومت و قوای قاهره آن نقشی در انقلاب فرهنگی نداشته باشد، هرگز يك تغيير و تحول فرهنگی نمی‌تواند به شكل انقلابی رخ دهد. تجربه دگرگونی‌های فرهنگی اقوام و ملل نشان می‌دهد تحولات طبيعی كه جدای از حكومت‌‌ها رخ می‌دهند بسيار آهسته و تدريجی هستند و اغلب با نمادهای ظاهری و قابل‌رويت همراه نيستند.

بنابراين طبيعی‌ترين رخدادی كه از اين تركيب دو كلمه‌ای به ذهن متبادر می‌شود همان است كه گفته شد، يعنی رخدادی كه طی آن يك حكومت انقلابی تصميم می‌گيرد با بهره‌گيری از ابزارهای قدرت حكومتی در كوتاه‌ترين مدت به تغيير فكر، انديشه، سنت‌ها، رفتارها و هنجارهای اجتماعی اقدام كند. بديهی است كه هيچ‌كدام از عناصر فوق به سرعت در مردم قابل‌تغيير نيست. بنابراين آنچه در دستور كار قرار می‌گيرد حذف فيزيكی عناصر مخالف با طرز تفكر حكومت، جايگزينی نيروهای علاقه‌مند به حكومت در موقعيت‌های حساس با اعمال انواع رانت‌ها و امتيازات و سرانجام اعمال فشار بر عناصر ميانه كه معمولا طيف عمده را تشكيل می‌دهند برای تطبيق خود با شرايط جديد خواهد بود.

شايد از اين حيث انقلاب فرهنگی چين در تاريخ معاصر رخدادی نمونه و مثال‌زدنی است، كه ابعاد مختلف اين بحث را برجسته می‌سازد. به خاطر دارم حدود 12 سال پيش (سال 1995) كه در سفری كاری به چين رفته بودم در ملاقات با يكی از همكاران چينی، دوستی از او سنش را پرسيد (چون چهره ظاهری آنها به سختی سن‌شان را نشان می‌دهد). وقتی پاسخ گفت دوستمان ناخودآگاه پرسيد پس حتما شما انقلاب فرهنگی را به خاطر می‌آوريد. در اين هنگام همكار چينی‌مان به‌شدت ناراحت و افسرده شد و سری با افسوس تكان داد.

برای آنها انقلاب فرهنگی يادآور تحقيرآميزترين رفتار ممكن حكومت با دانشمندان و اهل علم كشور بود كه سال‌ها به بهانه زدوده شدن اخلاق بورژوازی، آنها را به بيگاری در مزارع واداشت و محيط درس و كار را از آنها دريغ داشت. گويا نسلی كه هنوز به افتخارات انقلاب چين می‌بالد وقتی به فراز انقلاب فرهنگی می‌رسد می‌خواهد به سرعت از آن عبور كند و به نوعی آن را به فراموشی اعصار بسپارد.

در كشور ما نيز به زعم من انقلاب فرهنگی سال 59 چندان چيزی برای باليدن ندارد. به نظر می‌رسد طرح‌كنندگان ايده «انقلاب فرهنگی دوم» بدون آنكه در تحقق رويای خود طرفی ببندند، ناخودآگاه هديه بزرگ‌تری را به فضای دانشجويی كنونی كشور پيشكش كردند و آن واكاوی انقلاب فرهنگی اول بود.

سوال طبيعی كه به دنبال طرح سودای انقلاب فرهنگی دوم دامن زده می‌شود اين است كه: خب، مگر انقلاب فرهنگی اول چه دستاوردی داشت و چه افتخاراتی كه اكنون بايد به دنبال تجديد آن باشيم. هرچه باشد آن زمان جامعه بسيار يكدست‌تر از حالا بود و اعتبار و فرهمندی حكومت شرايط بسيار مناسب‌تری را در مقايسه با اكنون برای انجام اقدامات به‌اصطلاح قاطع و انقلابی فراهم می‌ساخت.

قاعدتا بايد گذشت 27 سال كه در بخش‌های عمده‌ آن حكومت امكان هر نوع دخالت بلامنازعی را در دانشگاه داشت، برای قضاوت در مورد دستاوردهای انقلاب فرهنگی كافی باشد. لذا اين حق طبيعی نسل جديد است كه اين پديده را بی‌رحمانه زير سوال برد و از نسل قبلی بپرسد كه چه طرفی بستيد از اينكه قريب به سه سال دانشگاه‌ها را بستيد، امكان تحصيل را لااقل از دو دوره متقاضيان ورود به دانشگاه گرفتيد، جمعی از دانشجويان و استادان را از خانه فرهنگی خويش بيرون كرديد و بعد كه اندك انصافی به خرج داديد قريب به اتفاق آنها را برگردانديد، گزينش‌های سخت برقرار كرديد و برای ادامه تحصيل جوان‌ها ملاك‌های غيرعلمی مثل تحقيق از در و همسايه را ملاك قرار داديد و وقتی با واكنش اجتماعی روبه‌رو شديد به مرور از آن روش‌ها دست برداشتيد.

تمام‌ آيين‌نامه‌ها و هنجارهای دانشگاهی را لغو كرديد تا از آن پس آيين‌نامه‌های انقلابی و متفاوت را جايگزين آنها كنيد و پس از آنكه ديديد راهی جز اتكا بر تجارت بشری وجود ندارد و عملا در اداره دانشگاه‌ها فرو مانديد دوباره به عناوين مختلف همان‌ها را پذيرفتيد و...

خلاصه كلام، پرسش طبيعی آن است كه قريب به يك دهه آزمون و خطای انقلاب فرهنگی، كشور را به كجا رساند كه اكنون دوباره كسانی را هوای آن است كه زور بازو و سرپنجه خويش را در مقابل نهاد مظلوم و بی‌دفاع دانشگاه بيازمايند.

شايد از اين مطلب خرده گرفته شود كه نظير همين ايرادها را بر اصل انقلاب هم می‌توان گرفت. اما نكته ظريفی اين دو پديده را از هم متفاوت می‌كند. در پديده انقلاب، مردمی حضور دارند كه نسبت به وضع موجود معترض اند و در مقابل آنها رژيمی قرار دارد كه راه را بر هر نوع تغيير مسالمت‌آميزی می‌بندد. اما در پديده انقلاب فرهنگی هيچ تغيير رژيمی در كار نيست، بلكه حكومتی كه امكان همه نوع رفتار قانونی دارد به دليل آنكه خود را عاجز از تغيير انسان‌هايی كه روح و انديشه دارند و در فرهنگ نمی‌توانند پيرو حكومت باشند می‌بيند، دست به رفتار انقلابی می‌زند و هنجارهای قانونی را به دست خود می‌شكند.

گفتنی‌ها در باب انقلاب فرهنگی زياد است. برای من كه در جريان جزء‌جزء حوادث آن دهه بودم (و خدا را شاكرم كه از همان روز نخست با آن مخالفت كردم) و برای بسياری از شاهدان و دست‌اندركاران آن وقايع (كه امروز آرام و بی‌صدا در پست‌های ميانی دانشگاهی جای گرفته‌اند و حاضر نيستند مسووليت آنچه را رقم زدند بر عهده گيرند) شايد اين يك وظيفه باشد كه تجارب و ديده‌های خويش را بازگوييم تا جوانان امروز بدانند اين شربت شيرينی كه ممكن است مشكل امروز آنها را حل كند يكی دو دهه بعد شرنگ تلخی خواهد شد كه حتی يادآوری آن نيز كام آنها را درهم خواهد كشيد.