ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  نامه کيوان رفيعی از زندان اوين
اين بيداد را تاريخ فاش خواهد کرد
 
 
 
 

 

به نام آزادي

با درود به محضر ملت شريف ايران

بر آن شدم تا با افشای خلاصه ی آنچه که در يک سال اخير بر بنده از سوی دولت به اصطلاح مهر ورز و عدالت محور جمهوری اسلامی گذشت به وظيفه مبارزاتی خود در راستای افشای نقض حقوق بشر عمل نمايم.

من يک فعال حقوق بشری هستم که بر اساس حقوق تعريف شده و وظايف اجتماعی با همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران به امر مقدس مبارزه با ناقضين حقوق بشر و حمايت از قربانيان آن در حد توان می پرداختم و اساسا فردی تحت تعقيب و متواری نبودم.
در ۱۸ تير ۱۳۸۵ در خيابان، بدون هيچ گونه حکم بازداشتی يا ارتکاب به عملی خلاف قانون توسط عوامل امنيتی جمهوری اسلامی ربوده شدم. پس از ربودن به ۲۰۹ که بازداشتگاه امنيتی و نام آن با سلولهای انفرادی، چشمهای بسته، دوربين، سکوت و مرگ زمان عجين شده است منتقل شدم. به سلول انفرادی شماره ۱۱۵ برده شدم و پس از ۲ روز بلا تکليفی ۲۴ ساعت قرار بازداشت، بدون تفهيم اتهام توسط مراجع قضايی صادر شد و پس از ۲۴ ساعت ۵۰۰ ميليون ريال وثيقه برايم صادر شد اما به جای اجازه تماس به برای توديع وثيقه، اينجانب را از سلول ۱۱۵ به اتاق کوچکی به همراه بازجو و ۳ نگهبان منتقل نمودند و به قصد توهين و تحقير و در هم شکستن روحيه ام، لباسهايم را از تنم بيرون آوردند و به بهانه بلندی مو با قيچی قصد کوتاه نمودن موهايم را داشتند که درگيری فيزيکی روی داد و پس از مقاومت به سلول انفرادی ۷۳ برده شدم و اين در حالی بود که حتی از دليل بازداشت خود مطلع نبودم و همچنين از روند غير انسانی و غير قانونی ناراحت بودم و به نشانه اعتراض شروع به کوبيدن به درب سلول نمودم. سپس من را با چشمان بسته نزد مصطفی کريمی رئيس بازداشتگاه ۲۰۹ بردند، وی در پاسخ به اعتراض، عنوان کرد که تا هر زمانی که تمايل داشته باشيم شما را نگه می داريم و نياز به هيچ دليلی هم نداريم و چنانچه باز هم عمل خود را تکرار نماييد شما را با دستبند و پا بند در انفرادی نگه می داريم.

سپس بنده را به انفرادی شماره ۶۳ منتقل نمودند و بازجويی ها با چشمهای بسته شروع شد و تنها هدف بازجوها جهت دادن به بازجويی ها با برچسب زنی و بدست آوردن بهانه ای برای سرکوب و برخورد با ساير اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران بود که به علت اين که اتهام خاصی مطرح نبود بازجويی ها تماما بر اساس مبهمات “تضاد” بی سندی و بلا تکليفی بود. به طوری که در جلساتی اتهاماتی مطرح و در جلسه بعد تغيير اتهام رخ می داد يا روزها و هفته ها کسی برای رسيدگی به وضعيتم به سراغم نمی آمد.

اين در حالی بود که من و خانواده ام از يکديگر بی اطلاع بوديم و همواره از داشتن کتاب “روزنامه، تلويزيون، قلم، کاغذ، لباس مناسب، تلفن، ملاقات، هواخوری و امکان حرکت و ساير امکانات” محروم بودم.

به تازگی مطلع شدم که چند روز پس از دستگيری من مامورين وزارت اطلاعات به منزل پدری ام رفته اند و با به هم ريختن منزل مقداری از لوازم که متعلق به من نبوده را با خود بر ده اند و خانواده ام علی رغم مشکلات تردد و دوری راه روزهای متمادی به جستجوی بنده در “دادگاه انقلاب”، “بهشت زهرا،پزشکی قانوني”، “بيمارستانها” و … پرداختند و پس از ۳ ماه بودن من در ۲۰۹ زندان اوين از سوی مراجع قضايی تاييد شد.

پس از يک ماه بلا تکليفی و رفتار غير انسانی و غير قانونی به عنوان اعتراض اقدام به اعتصاب آب نمودم که پس از ۴ روز با قول مساعد رييس بازداشتگاه ۲۰۹ اعتصاب خود را شکستم که پس از آن بدليل بی آبی چند روزه به عفونت روده ای مبتلا شدم و حدود ۱۵ روز جز آب چيزی نتوانستم بخورم و در همان زمان عفونت و خونريزی لثه آغاز شد و روزهای بسياری از درد توان حرکت و خواب از من سلب شد.

بازجوها بارها به من اعلام کردند که آزاد هستی و يا به زودی آزاد خواهی شد يا تاريخی برای آزادی اعلام می نمودند يا وعده تماس تلفنی يا ملاقات و… به من می دادند که تمامی اين مطالب کذب چيزی جز اهرمی برای فشار های روحی و روانی نبود و ماهها در سلول انفرادی و بی خبر و بلاتکليف بودن و تحت شکنجه های روحی و روانی (اصطلاحا معلق) را جز کسی که نديده است نمی تواند درک نمايد.

به هر حال پس از ۳ ماه انفرادی به اين روند غير انسانی با توسل به ابزار موجود اعتراض بسياری نمودم و تاکيد نمودم که بايد به اتاق عمومی بر اساس اصل تفکيک جرايم منتقل شوم که به بنده اعلام نمودند شما را برای اتاق عمومی جز به نزد اعضای القاعده به محل ديگری نمی فرستيم. من نيز به بی توجّهی به اصل تفکيک جرايم اعتراض نمودم و آنان جهت افزايش فشار روحی و روانی من را به نزد ۲ تروريست فرستادند که هر دوی آنها با مصرف روزانه دهها قرص اعصاب و خواب حالت طبيعی می يافتند، آنها بر اساس اصول مذهبی و عقيدتی افراطی خويش بارها بنده را تهديد به مرگ نمودند و مقدمات آن مانند شيشه را هم تهيه نمودند و بدين گونه است که رژيم از تضاد عقايد به عنوان ابزار شکنجه استفاده می نمايد.

به هر حال بنده انتقال به نزد ايرانيان را خواستار شدم که بازجو ها مکررا مخالفت می نمودند. متشنج شدن جو سلول باعث شد که بنده برای انتقال از آنجا مجددا علی رغم عفونت روده ای دست به اعتصاب آب بزنم که پس از ۳ روز رييس بازداشتگاه ۲۰۹ به بنده گفت که يا سلول انفرادی و يا همين جايی که هستيد يکی را انتخاب کنيد که قطعا سلول انفرادی از اينجا بسيار بهتر بود.  بنابراين دست نوشته ای از بنده گرفتند که بنده به تقاضای خود و جهت نوشتن پايان نامه تقاضای انتقال به انفرادی را نموده ام.

پس از آن من را به سلول انفرادی شماره ۱۳۰ منتقل نمودند و اين بلا تکليفی ها همچنان ادامه داشت تا در ۱۹ مهر ماه بنده را به بازپرسی ۱۴ امنيت و به نزد بازپرس متين راسخ بردند که وی مطالبی را همچون اقدام عليه امنيت از طريق تبليغ عليه نظام و ارتباط با گروههای معاند نظام به عنوان اتهام عنوان و آخرين دفاعيات را از بنده اخذ نمودند و در جواب اينجانب که چرا وثيقه من را قبول نمی کنند عنوان نمودند که دادگاه انقلاب اختيارات ويژه ای دارد و وثيقه شما را قبول نمی کنم تا هر چقدر لازم باشد در بازداشت باقی بمانيد.
به هر حال مطالبی همچون تماس با خانواده و داشتن وکيل را خواستار شدم که ايشان وکيل مورد نظرم را جاسوس خطاب نمودند و گفتند شما وکيل نياز نداريد و اگر لازم باشد ما برای شما وکيل مورد تاييد خود را می گيريم و برای تماس تلفنی من با منزل هم عملا هيچ کاری صورت نگرفت.

پس از مشکلاتی که با بازجوها در مورد اخذ وکيل پيدا نمودم مجددا در ۲۵ مهر ۱۳۸۵ من را به همان بازپرسی بردند و اتهامات جديدی همچون شرکت در تجمع و راه اندازی تجمع را به اتهامات اضافه نمودند و من را بازهم در انفرادی شماره ۱۳۰ نگه داشتند.

در ۱۵ آذر ۱۳۸۵ به شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب به رياست قاضی سادات بردنددادگاه بدون حضور وکيل مدافع” نماينده دادستان و به صورت غيرعلنی برگزار شد و خود قاضی بر خلاف قانون کيفر خواست را خواند و ۱۰ دقيقه فرصت دفاع به بنده داده شد که تنها دفاعم درخواست ارايه اسناد اتهامم از سوی وزارت اطلاعات به دادگاه بود، پس از يک ماه از دادگاه در حالی که در سلول انفرادی منتظر صدور رای بودم عنوان شد که پرونده شما به بازرسی عودت داده شده است و تداوم بلاتکليفی.

در ۲۱ دی ۱۳۸۵ پس از ۱۹۰ روز بازداشت که ۷ روز آن در محيط رعب و وحشت و ۱۸۳ روز آن در سلول انفرادی با انواع شکنجه ها ی روحی و روانی گذشت، پس از آن به اتاق عمومی ۱۲۱ که اتاقی ۵*۶ متر و با جمعيت ۱۹ نفر بود منتقل شدم و اجازه اولين تماس با منزل پس از بيش از ۶ ماه بی خبری به بنده داده شد و خانواده من پس از اين مدت طولانی موفق به دريافت خبر سلامتی من شدند. در همان زمان نوعی بيماری ويروسی در ۲۰۹ شايع شده بود که به علت عدم رسيدگی پزشکی همه به آن مبتلا شده بوديم و شخصا به صورتی به آن بيماری مبتلا شده بودم که همراه با سرفه از مخاطم خون خارج می شد و به علت بسته بودن محيط و عدم رسيدگی حدود ۲ ماه با آن بيماری به سر برديم.

در هفته مجموعا حدود ۲ ساعت هواخوری داشتيم که مکان هواخوری عبارت بود از اتاقی ۵*۶ متر که تنها فرق آن با سلول سقف مشبک آن بود و هفته ای ۱۰ دقيقه اجازه تماس با منزل داشتيم و روزهای تکراری و بلاتکليفی تکرار می شد و در آخرين روزهای سال ۸۵ اداره اطلاعات گرگان پدر بنده را احضار نمود و از وی خواسته بود با بنده برای دست کشيدن از عقايد و فعاليتهايم صحبت نمايد و آخرين جلسه چند روز پيش از عيد با بازجو ها بر همين محور بود.

اما من نتوانستم و نمی توانم از دفاع بدون تبعيض حقوق انسانها دست بردارم، زمان عيد نوروز را نيز در اتاق کوچک خود با دلی پر اميد و ايمان به راه خود با ياد شما هموطنان عزيز بر سر سفره نوروز نشستيم. به هر حال وزارت اطلاعات از تمامی ابزارهای فشار بر بنده مجموعه و تعدادی از اعضای مجموعه جهت تن دادن به خواسته های آنان استفاده نمودند و با نا اميدی از اين روش در تاريخ ۲۸/۱/۱۳۸۶ من را از بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به سالن ۶ اندرز گاه ۷ زندان اوين و به ميان زندانيان عادی جهت استفاده از تاکتيک تضاد عقايد و بی اعتنا به اصل تفکيک جرايم منتقل نمودند.

در اول ارديبهشت به دادگاه منتقل شدم که به دليل خودداری نماينده دادستان و وزارت اطلاعات دادگاهم باز هم برگزار نشد و به تعويق افتاد و ساعتها معطلی و خستگی و فشار عصبی آن برای من باقی ماند.

در تاريخ ۳۰/۲/۱۳۸۶ با خبر شدم که وزارت اطلاعات دست به عمل غير انسانی زده و برای افزايش فشار بر بنده اقدام به يورش مجدد به منزل پدری ام نموده است و ابتدا پدر و خواهر و ساعاتی بعد برادرم را به همراه لوازمی از منزل به اداره اطلاعات برده اند که اين عمل غير انسانی و غير موجه پس از پايان تحقيقات و گذشت يکسال از بازداشت هيچ گونه توجيهی جز فقدان سند بر عليه من و تلاش برای افزايش فشار بر من از طريق ايجاد مشکل برای اعضای خانواده ام ندارد.

به هر حال خانواده ام ساعت ۲۲ آن شب پس از تهديد و بازجويی آزاد شدند و در تاريخ اول خرداد ۱۳۸۶ به دادگاه منتقل شدم که باز هم نماينده دادستان و وزارت اطلاعات از حضور در دادگاه خودداری نموده و باز هم دادگاهم به تعويق افتاد و من همچنان بلا تکليف مانده ام.
در تاريخ ۱۳/۳/۱۳۸۶ مجددا خانواده ام را احضار نمودند و اين روند همچنان ادامه دارد. تاکنون به دليل عدم اجازه ملاقات حضوری با خانواده موفق به ملاقات آنها نشده ام و همچنين ۱۱ تن از اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران در طی يکسال گذشته بازجويی و تهديد شده اند و بسياری اعمال غير انسانی ديگر که روزی دستان تاريخ افشا خواهد نمود و اينکه جرم من و همکاران من تنها و تنها دفاع بدون تبعيض و مرزبندی سياسی از قربانيان نقض حقوق بشر در ايران بوده و اکنون با تمامی فشارها و سختی ها حاضر نيستم لحظه ای از دفاع از حقوق انسانها و مبارزه با ناقضين حقوق بشر دست بردارم، تمامی اين مشکلات را با اميد به طلوع خورشيد عدالت و عشق به همنوعان خود تحمل خواهم نمود.

زنده باد آزادی و برابري

کيوان رفيعی فعال حقوق بشری - زندان اوين

۱۴/۳/۸۶