جهان

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  لوموند ديپلماتيک فارسی
وسوسه بی پايان ميانه روی
درسوسياليست های فرانسه
نوشته Grégory RZEPSKI و Antoine SCHWARTZ
ترجمه مرمرکبير
 
 
 
 

 

شکست خانم سگولن رويال در انتخابات رياست جمهوری فرانسه روز ٦ مه گذشته، بحث های قديمی راجع به هويت حزب سوسياليست را از نو به ميان آورد. به نظر می رسد که رهبران چپ در مقابل جذابيت آقای سارکوزی که توانست از هواداران جبهه ملی (راست افراطی) گرفته تا شخصيت هايی چون برنار کوشنر( از حزب سوسياليست) را به سمت خودکشد، کاملا ره گم کرده اند. برخی از آن ها پذيرش آشکارتر اقتصاد بازار و اتحاد با جناح ميانه رو را تجويز می کنند. اما اين راهبرد آن قدر ها هم جديد نيست ...

از فردای دور اول انتخابات رياست جمهوری، اکثريت قريب به اتفاق سر مقاله نويسان نشريات فرانسه، همچون ژاک اتلی در نشريه اکسپرس، از دو قطبی شدن زندگی سياسی در فرانسه حول دو تشکل «ميانه رو» تجليل کردند. کداميک از اين دو قطب دست آخر از فرانسه يک «دموکراسی مدرن» خواهد ساخت.  چهره های سرشناس رسانه ها بويژه از نتايج نامطلوب کانديداهايی که در مواضع چپ تر ازحزب سوسيالست قرار داشتند به وجد آمدند. به زعم برنارد هانری لوی، به انزوا کشيده شدن جريان ضد ليبرالی اجازه می دهد تا « اين نامگذاری «چپ» که از وارثين لنين تا ژورس را در بر می گيرد در هم شکسته شود.»

سپس شکست خانم رويال در دور دوم انتخابات به نقش دهندگان بر اذهان فرصت داد تا از «رکود نظری" حزب سوسياليست و «بی توجهی اش نسبت به ميانه رو ها» دم زنند. آقای ژاک ژوليار، معاون مدير نشريه نوول ابسرواتور معتقد است که شکست خانم رويال « به دليل اين است که چپ امروز برای جذب ميانه روها زيادی چپ است آنجا تنها جائی است که می توان«هنوز نيرو بدست آورد

حتی اگر يک پژوهشگر سابق تاريخ، مثل آقای ژوليار آن را بيان کند، بحث «مدرنيزه کردن» و گسترش حزب سوسياليست، قبل از هر چيز بحثی است .... ايدئولوژيک. با ناچيز شمردن نقش «رای مفيد» ( رای نيرو های ديگر چپ به سوسياليست ها برای شکست راست ـ م) درتحليل نتيجه آرای خانم رويال در دور اول، تئوری مزبورمطرح می کند که گويا ديگر در چپ حزب سوسياليست «نيروی ذخيره ای" وجود ندارد. از طرف ديگر، با اينکه اين نطريه ادعای مدرنيته دارد، پايه تحليل آن نشخوار گفتار های بسيار قديمی است. در تاريخ سوسياليسم، مسئله «گشايش» بارها مطرح شده، اما همواره در گذشته طرح آن هم از نظر سياسی و هم از نظر انتخاباتی برای چپ گران تمام شده است.

محکوم به همزيستی

بين سال ١٩٤٧ ، تاريخ اخراج وزرای حزب کمونيست توسط پل راماديه، رئيس شورای سوسياليست ها، تا به قدرت رسيدن مجدد شارل دوگل يازده سال بعد ، «نيروی سوم» کشور را اداره می کرد. اين نيرو متشکل از ائتلاف سوسياليست ها و ميانه رو ها بود که در آن زمان ادعا می شد در مقابل حملات دوگل و کمونيست ها «محکوم به زندگی در کنار هم اند». همين دولت جنگ های هندوچين و الجزاير را به راه انداخت . اعتصابات، از جمله اعتصاب معدنچيان بين سال های ١٩٤٧ـ ١٩٤٨، را گاه وحشيانه، سرکوب کرد. اين دولت ائتلافی در پايان هيچ مدافعی ، حتی در بين خود سوسياليست ها نداشت.

خبر نگاران «مدرن گرا» در نشريه اکسپرس (ژان ژاک سوران ـ شريبر و فرانسواز ژيرو)، و تکنو کرات های کلوپ ژان مولن که از سال ١٩٦٣ سعی کردند در شاخه فرانسوی انترناسيونال کارگری (اس اف ايو، حزب سوسياليست وقت) کانديداتوری يکی ازنزديکان خود يعنی شهردار مارسی ، گاستن دوفر را در انتخابات شهرداری ها با ائتلاف ميانه روها و چپ ها به پيش برند، اتنخابات رياست جمهوری را سريع تر از موعد معين در سال ١٩٦٥ به رای عمومی گذاشتند. آن ها به اين ترتيب می خواستند تجمع نيروی سومی را موجب شوند که بتواند سد راه تمايل به اتحاد بين حزب سوسياليست و کمونيستها شود. اما طرحشان با شکست مواجه شد. با استفاده از خلا بوجود آمده ، فرانسوا ميتران از دوراول انتخابات رياست جمهوری سال ١٩٦٥ به عنوان کانديدای واحد چپ مطرح شد. او ٢٤،٣٢ % آرا را به خود اختصاص داد در حاليکه شارل دوگل با ٧٢،٤٢ % آرا مجددا انتخاب گرديد.

در سال ١٩٦٩ شهردارمارسی، با پشتيبانی پيير مندس فرانس که به او وعده نخست وزيری در صورت انتخاب داده بود، نامزد انتخابات رياست جمهوری بعدی شد. مدرنيزاسيون ايدئولوژيک و «سخت گيری" مالی بار ديگردر دستور روز قرار گرفت، يک ناظر سياسی می گويد : « هر دو يشان را پشت ميز کار مثل دو معلم می ديديم که گويا به سختی و با کمک آمار درس های اقتصادی را حاضر می کنند.» دست آخر رای او (٠٨.٥% آرا) از آن جهت باز هم بيشتر تحقير آميز می نمود که ژاک دوکلو، نامزد کمونيست ٧٣ ساله بسيار پرگو ، هوادار شوروی و دارای وسواس سطح پايئينی دراداره جزمی حزبش توانست ٥٢.٢١% آرا را به خود اختصاص دهد. حزب سوسياليست که در سال ١٩٦٩ در مسير انحرافی آقای دوفر تشکيل شده بود، در کنگره اپينی (بنام شهرکی درشمال پاريس ـ م) در سال ١٩٧١ ، مسير اتحاد چپ را برگزيد. ده سال بعد اين استراتژی او را به پيروزی انتخاباتی ١٠ مه ١٩٨١ رهنمون ساخت و آقای گاستون دوفر هم وزير کشور شد ....

مسئله اتحاد مجددا در سال ١٩٨٤، هنگامی که حزب کمونيست از دولت چپ کناره گيری کرد مطرح شد. حزب سوسياليست که بين سال های ١٩٨١ تا ١٩٨٦ اکثريت کرسی های مجلس ملی را در دست داشت، در ميان نيرو های چپ نقش سرکردگی و هژمونيک ايفا می کرد. اما از يکسال قبل از اين تاريخ، گردش به سمت «سياست سخت گيری » انجام شده بود که در محتوی سوسياليست ها را به ميانه رو ها نزديک می کرد. در ژوئن ١٩٨٤، آلن دو هامل، سرمقاله نويس راست ميانه رو، رئيس جمهور را به خاطر راه طی شده تشويق کرد : «از ١٩٨١ تا ١٩٨٤ ، فرانسوا ميتران گردش به راست ايدئولوژيک تحسين آميزی انجام داده است»

چند هفته قبل از اين گفته، آلن تورن، روشنفکر برجسته «چپ دوم » نيز رضايت خود را چنين ابراز داشت : «شايستگی دولت در اين است که ما را از شر ايدئولوژی سوسياليست رهانيد. (...) اين اتحاد بين کمونيست ها و سوسياليست ها نبود که در فرانسه تغييرات بوجود آورد، بلکه اتحاد بين چپ مدرن و وفادار به عدالت اجتماعی با جريان ليبرال نو آور وهوادار گشايش به روی رقابت جهانی بود.» آيا اين قضاوت درست بود ؟ روز ١٧ ژوئن ١٩٨٤، در انتخابات اروپايی، حزب سوسياليست تنها ٧٥،٢٠ % آرا به خود اختصاص داد ؛ همپيمان کمونيست اش نيز اندکی کمتر از نصف اين آرا (٢٠.١١%)را بدست آوردند. بر عکس، نيرو های راست با ٠٢،٤٣% آرا به پيروزی رسيدند و جبهه ملی (راست افراطی) که تا سه سال قبل از آن وجود خارجی نداشت بدون زحمت به رده يکی از نيرو های مهم سياسی ارتقا پيدا کرد ( با ٩٥،١٠ % آراء

در ماه مه ١٩٨٨، پس از دو سال حاکميت دوگانه پر کشمکش با دولتی دست راستی و تحمل زياده روی های ليبرالی و خودکامگی های آن، فرانسوا ميتران مجددا برای ماندن در کاخ اليزه انتخاب گشت. ميشل روکار که به عنوان نخست وزير انتخاب شد، در کابينه «گشايش» خود ـ اصطلاحی که از آن زمان بکار می رفت ـ آقای برنارد کوشنر ، که در نظر سنجی ها به عنوان فردی مردمی مطرح بود، وارد کرد. کوشنر نتوانست در هيچکدام از مناطقی که به زور خود را کانديدا کرده بود رای لازم برای ورود به مجلس را کسب کند. روکار همچنين برخی از شخصيت های دست راستی مثل ژان پيير سواسون، اليويه ستيرن و ميشل دورافور را که در دوران هفت ساله ژيسکار دستن (١٩٧٤ ـ١٩٨١) در دولت های آقايان ژاک شيراک و ريمون بار، مسندهای دولتی داشتند وارد کابينه خود ساخت.

آقای پيير موروا ، دبير اول حزب سوسياليست در سال ١٩٨٨، در خاطرات خود از اين دوران چنين ياد می کند : « بايد گفت پيروزی ٨ مه ١٩٨٨، تنها به يمن تجديد نظر سوسياليست ها از ارزش هايشان عملی شد ... حزب کمونيست در «گشايش» سر بر آوردن مجدد نيروی سوم را می ديد که از سال ها قبل تمايل به رفتن به سوی آن را محکوم کرده بود. برای من بسيار سخت بود که بگويم آن ها کاملا در اشتباه اند، چرا که شرايط اين گشايش بسيار ناروشن و از بسياری از جهات غير قابل توضيح بود .).» آقای روکار در ماتينين، کاخ نخست وزيری، سياستی را اعمال کرد که حتی در اردوگاه خود او هم به آن انتقاد می شد. آقای ميشل دلبار، وزير وقت راه و ترابری ، به عنوان مثال معتقد بود که سوسياليست ها اشتباه می کنند که در اداره مملکت «سياستی را بکار می برند که در عرض چند ماه ، يا چند سال ، مدال بهترين مديريت مطابق با موازين راست را به خود اختصاص می دهد».

آقای روکارکه در سال ١٩٩١ از ماتينين بيرون شد ، روز ١٧ فوريه ١٩٩٣، در سخنرانی ای که در شهر مون لويی سور لوار ادا کرد از لزوم يک «بيگ بانگ سياسی" صحبت کرد. نخست وزير سابق از همکيشان خود دعوت کرد تا از« گفتمان يکنواخت» خويش، از «آداب و رسوم» «جامعه بسته» شان و «برداشتی از جهان که کاملا مبتنی بر مناسبات توليد و روابط طبقاتی باشد» دست بردارند. سرمست از چنين تشخيص سختگيرانه ای در مورد سوسياليست ها، آقای روکار «جنبشی وسيع ، باز و مدرن» را تجويز کرد که «برهمه اصلاح طلبان اکولوژيست، وفاداران به سنت اجتماعی در بين ميانه رو ها، همه اصلاح طلبان واقعی کمونيست و هر رزمنده فعال و بخشنده مبارزه برای حقوق بشر باز باشد».

اين مجموعه به فراخوانی تکان دهنده انجاميد : «رای به کانديدا های ما در روز ٢١ مارس ١٩٩٣، ديگر رای به حزب سوسياليست ديروزی نيست، بلکه شانس دادن به تولد دوباره فرداست» . چند ماه بعد، با اينکه آقای روکار همچون چهار پنجم ديگر نمايندگان حزب وی، کرسی خود را در مجلس از دست داد، به دبير اولی حزب سوسياليست گمارده شد. به همين عنوان هم ليست حزب سوسياليست را در انتخابات اروپايی ژوئن ١٩٩٤ هدايت نمود. نتيجه اين رای گيری (٥٤،١٤ %) پايين ترين رای حزب سوسياليست درهمه دوره های انتخابات اروپا محسوب می شود.

پس همانطور که مشاهده کرديم ، مدرن سازی حزب سوسياليست به شکل «گشايش» يا چشمک به راست فکری بکر و تازه نمی باشد... و نتيجه آن هم هميشه قانع کننده نبوده است. با اين حال شمار زيادی از رسانه ها و روشنفکران (رسانه ای) بی وقفه از حزب سوسياليست می خواهند تا همچون سوسيال دموکرات های آلمان در سال ١٩٥٩ طی کنگره شان در بدگودسبرگ، به تغيير کامل و زيرو رو کردن خود دست زنند.

هفده سال پيش، هانری امانوئلی، يکی از رهبران جناح چپ حزب سوسياليست ، آزرده از بار اين فشار ممتد پاسخ داد : « ما بدگودسبرگ خود را انجام داده ايم. آن را روز ٢٣ مارس ١٩٨٣ ساعت ١١ صبح انجام داديم. روزی که تصميم گرفتيم مرز ها را باز کنيم و از سيستم پولی اروپا خارج نشويم، آن روز ما اقتصاد بازار را انتخاب کرديم.»

پس متوجه می شويم که مشکل زياد هم بر سرسياست هايی که حزب سوسياليست از سال ١٩٨٣ اتخاذ کرده است نمی باشد ـ که دشوار بتوان مشخصه ميانه رو و حتی نئو ليبرال آنرا انکار کرد ـ درد بر سرگفتمان «راديکالی" است که گويا علی رغم واقعيت موجود و «قيد های" ناشی از آن، هنوز بيان می شود. اما از زمان «کنگره طاق لادفانس» ( محل جلسات واقع در شمال غربی پاريس ـ م) در دسامبر ١٩٩١، حزب سوسياليست اکيدا آرمان های انقلابی سابق خود را کنار گذاشته و همراه با آن بر پيوند خويش با اقتصاد بازار صحه می گذارد. پيير مورا ،دبير اول وقت حزب سوسياليست، درمقدمه ای بر مانيفست نوين حزبش چنين توضيح داد : «ما تغيير کرده ايم. ... آری، ما بر اين باوريم که اقتصاد بازار موثر ترين شيوه توليد و مبادله است. خير، ما ديگر به گسست از سرمايه داری اعتقاد نداريم... ما بر اين آگاهی داريم که سرمايه داری برای دهه آينده و بی شک برای زمان باز هم بيشتری افقمان را محدود می سازد. اما ما همچنين تصميم داريم تا زياده روی های آن را اصلاح نماييم.»

به اين ترتيب از حداقل پانزده سال پيش، حتی در نوشتارهای خود، حزب سوسياليست هويت نظری اصلاحگرايی را به نمايش می گذارد. بايد حافظه قوی ای داشت تا هنوز به ياد آورد که آن ها عبارت «زندگی را تغيير دهيم» را در سال ١٩٧١ از آرتور رمبوی شاعر شاهد می آوردند و سخت است حزب سوسياليستی را در خاطر آوردکه می گفت «انديشه هميشه تازه جامعه بی طبقه» و چنين به مبارزينش ارج می نهاد «ارتش داوطلبان بسيج شده عليه محتوم بودن تاريخ که به پيش می روند، با مغزی سرشار از انقلاب و جهان را به سمت آزادی رهنمون می گرداند» .

حزب سوسياليست در اين ميان نه تنها قربانی انقلابی محافظه کارانه نبود ، بلکه به مثابه ابزار اجرای آن عمل کرد. فردريک لردن اقتصاد دان می گويد : «سال های شکوهمند ١٩٨٠، سال های تغيير سيستم اقتصادی بود. ١٩٨٣ : گردش به سمت «سياست سخت گيری » که دوران آن هرگز به پايان نرسيد؛ ١٩٨٤ : هدف نوين شرکت های ملی شده سود آوری همچون ديگران ـ يعنی نهايتا خصوصی سازی ـ اعلام شد؛ ١٩٨٦: پرده نمايشی واحد ـ اروپا يا بازاری بزرگ خواهد بود و يا هيچ ؛ و دولت های اروپايی به قوانين اروپا در زمينه رقابت آزاد و بی قيد و شرط تن خواهند داد ؛ باز هم ١٩٨٦ : مقررات زدايی مالی ـ منظور بورس است که مدرن و زندگی بخش می باشد». سال های ١٩٩٠ نيز ادامه همين سياست ها بودند، « از پول واحد اروپا به شيوه پيشنهادی دولر (از سران حزب سوسياليست و پايه ريزان اروپا ـ م) تا کارمندان سهامدار به شيوه مورد نظر فابيوس ( از ديگر سران حزب سوسياليست که امروز خود را نماينده جناح چپ آن معرفی می کند ـ م) ، در اين ميان بايد به خصوصی سازی های ژوسپن و ذخيره ـ سهام های استروس کاهن (از سران ميانه رو حزب سوسياليست.م.) نيز اشاره کرد (١٢).»

گاه اين جهت گيری با مقاومتهايی روبرو گرديده است. مثلا هنگامی که گروهی از روشنفکران و قلم فرسايان هوادار راه حل های «واقعگرا»، يعنی ليبرال (مثل پيير روزان والون ، آلن منک، آلن تورن، ژاک ژوليارو لوران ژوفرن) در نوامبر سال ١٩٩٥ برای تمجيد از برنامه آلن ژوپه (نخست وزير دست راستی وقت ـ م) و محکوم کردن اعتصابيون جمع شدند (١٣). آقای روکار به جای اشاره به «اشکال» تربيتی از جانب متفکرين و تبليغاتچی هايی که رهبران حزب سوسياليست همواره سعی در جذبشان داشته اند، به اشتباهات شاگردان ناخلفی که وی هميشه سعی در تربيتشان داشته همت ورزيد : «برنامه تاريخی ما اشاعه کار آزاد است. اما اين امر ساده نيست، چرا که اين کار را بايد با مردمی انجام دهيم که فرهنگ اقتصادی ندارند. (١٤

چپ دارای اصول محکمی بود؛ امروز به او پيشنهاد می شود آن ها را با ارزش هايی درهم و برهم تاخت زند. اگر لازم باشد انديشه هاو نظرات خود را معتوف به جناح ميانه سازد... يا حتی بازهم جلو تر رود . به هنگام کارزار انتخاباتی اخير، خانم رويال وعده داد تا «از ارزش کار اعاده حيثيت» کند، از فرانسويها «مردمی صاحبکار» بسازد، برای تامين بازنشستگی ها به نوعی «سهام داری جمعی" بينديشد، او «زندگی با يارانه» و «ايدئولوژی محکوم کننده سود» را نفی کرد. چنين روحيه «گشايشی" می بايست مفسرين رسانه ای را جذب می کرد. اما برای آن هايی که حد و مرز «از لحاظ سياسی قابل تصور» را تعيين می کنند، اين گونه داوطلبی های با پشتکار هرگز زياد راه دوری نمی رود. چنين به نظر می رسد که هدف اعتراف نشده آنها امروز استفاده از تک تک ناکامی های چپ است تا هر چه بيشتر آن را در هم بشکنند ـ اتحادش را، روياها و آمالش را.