دو هفته پيش در چنين روزی نوشتم:«
کارگزاران گمنام قدرت از همان ابتدا از زندگی خصوصی
مهاجرانی مطّلع بودند ولی آنرا برای روز مبادا نگه داشتند و
روز مبادا هم آماده شدن او برای اعلام نامزديش بود که با افشای
آن عملاً از عرصهی سياست حذف شد. از امروز هم تا دو سال ديگر
از هر اقدامی که از دستشان بيايد برای حذف خاتمی کوتاهی
نخواهند کرد. نبايد اينگونه انديشيد که چون او هشت سال در رأس
دولت بوده پس خودی به شمار می آيد؛ ميرحسين موسوی هم هشت سال
دشوار جنگ را اداره کرد، با تأييدی کم نظير از طرف آقای خمينی
ولی سال هفتاد و پنج که زمزمهی بازگشت او به گوش رسيد امثال
يزدی و عسگراولادی به قم و نزد مراجع رفتند که خطر بازگشت
ِموسوی ايران را تهديد می کند. امروز هم مشابه آن يا بدتر از
آن اتّفاق خواهد افتاد، در دو سال آينده، روزهای دشواری را پيش
ِروخواهيم داشت. قصد اصلی اين نوشته اين است که بگويد کار از
همين حالا شروع شده و کوچکترين غفلتی نابخشودنی است.»
ماجرای فيلم دست دادن خاتمی با چند زن و دختر در سفر ايتاليا
به هيچ عنوان اقدامی تصادفی يا از سوی کسانی که تعصّب مذهبی
دارند نبود. آنان فکر و انديشه و محاسبهگری ندارند و اگر اين
فيلم هر زمان به دستشان میرسيد آنرا پخش میکردند؛ هرچه باشد
از مونتاژ جام شراب مقابل خاتمی که بهتر بود و بعد فرياد
وااسلاما... .
اين کار ِکسانی است که همان زمان به فيلم دست يافتند ولی آنرا
برای روز مبادا نگه داشتند. سؤال اين است که چرا الآن؟
به گمانم در محاسبهی آنان اين بهتر بود که گربهی بازگشت
خاتمی دم حجلهی اکنون کشته شود تا اينکه قطار ِانتخابات راه
بيفتد و نتوان آنرا متوقّف کرد. واضح است که بازی شروع شده و
انکار خاتمی از قصدش برای شرکت در انتخابات هم آنرا متوقّف
نمیکند.
بهترين کار سکوت و جوابی آرام و چند سطری بود، کاری که خرّازی
انجام داد. اين نوع جواب گفتن شايد طليعهی بازگشت خاتمی باشد
و گرنه گفتن اينکه کردم و خوب کردم که پيامدش هورا کشيدن
ِجوانان باشد، کاری نداشت ولی عکسالعملی جز برانگيختن جبههی
مقابل و نهايتاً کنار رفتن خاتمی نمی داشت.
(اين مطلب خلاصه شده است) |