يک
مهندس مکانيک شاغل در يکی از شرکتهای خودروسازی : خط توليد
اتوموبيلهای "ريو" و "زانتيا" به علت نرسيدن قطعات کاملا
خوابيده و در گروه سايپا فعلا فقط "پرايد" که بيشتر قطعاتش
ايرانی است توليد میشود.
بزودی توليد "پژو" در شرکت ايرانخودرو میخوابد و تنها تا
مدتی میتوانند "پژو آردی" با موتور پيکان توليد کنند.
در هر کدام از اين کارخانهها چندهزار کارگر مشغول کارند و
بيکاری همه آنها را تهديد می کند.
در اين چند ماه خيلی شنيده ام:
ـ برادرم کارخانهی توليد قطعات برای فلان کارخانهی معروف را
داشت و به علت بلوکه شدن مواد خارجی در کشور مقصد، نتوانست به
تعهداتش عمل کن و بدجور ورشکست شد. بعد از مدتی سکته کرد و
افسرده گوشهی خانه نشست. تلفنهای کارگران عيالوار
بيکارشدهاش هم دردش را صد چندان کرده.
- مادرم با دوستانش کارگاه کوچک هولهبافی باز کرد. اوائل خوب
بود. اما حالا به علت نرسيدن مواد ديگر مخارج خود کارگاه را در
نمیآيد چه برسد به سودی .
- پدرم از کار دولتی استعفا داد و يک شرکت صادرات واردات تأسيس
کرد. تا وقتی احمدینژاد انتخاب نشده بود اوضاع خوب بود. اما
به محض انتخاب شدن و بخصوص افاضات مشعشعانهاش بيشتر کشورها از
همکاری با او سرباز میزنند و کالاهای خريداری شده را به
بهانهی خطر در مقصد تحويل نمیدهند.
- پدرم دست مردم چک دارد، و مردم دست پدرم. هيچکدام پاس
نمیشود. چون کالايی رد و بدل نمیشود. همه از هم شکايت
کردهاند و بلبشويیست که بيا و ببين. |