بنا به تعريف يک «عهد نامه» سوگندی شفاهی
است که غالبا سپس به امضا در
می آيد و به امضا کنندگان آن اجازه
می دهد تا امر والای تعهد را به نمايش
گذارند. پس نبايد از توفيق يک کلمه
که به کانديدا های انتخاباتی ياری می رساند تا رسميت بخشيدن به
يک حرکت نمايشی را جايگزين برهوت برنامه هايشان
سازند ، متعجب شد. بر اساس نفوذ طرح
ريزان استراتژی «ارتباطات»، گفتار
تنها جامه زينت بخش تصوير فردی می
گردد.
سخنرانی جامع و طولانی آقای نيکلا
سارکوزی در کنگره اتحاديه برای جنبشی مردمی (اوـ ام ـ پ، حزب
دست راستی در
قدرت در فرانسه که سارکوزی دبير اول آن است ـ م) مدت زيادی
توهم ايجاد
نکرد : پشت سخنرانی سليس کلاسيک ظاهر فريب او منطق تجاری اش
نمايان بود.
برای
تصحيح خط عوض کردن های ايدئولوژيک اين کانديدا، او را تشويق
کردند تا
ميراث دوگانه سنت گليست از طرفی (در ادامه راه شارل دوگل، ژاک
شابان
دلماس، ژرژ ماندل) و چپ تاريخی از سوی ديگر (لئون گامبتا، ژان
ژورس، لئون
بلوم) را پاس بدارد ـ امری که موجب ابراز تفسير های بيشماری
گرديد. آقای سارکوزی با جسارت اعلام کرد «من عوض شده ام»، و
«داستان زندگی » خود را
به مثابه بلوغ بطئی کودکی با استعداد توصيف کرد که بالاخره به
ثبات
رسيده است. « من در سرد و گرم روزگارتغيير کرده ام (...) من
تغيير کرده ام
چرا که قدرت مرا عوض کرده است (...)، من تغيير کرده ام چرا که
وقتی با
نگرانی کارگری که از بسته شدن کارخانه اش در وحشت است مواجه
شويم، الزاما
تغيير می کنيم». تناقض در اين جاست که اين تغييرات باعث ظهور
به ويژه آن
بخش از باطن آقای وزيرشده اند که تاکنون پنهان مانده بود يعنی
قابليت
ابراز همدردی : «احساساتی وجود دارد که چنان قوی است که نمی
توان نامی بر
آن ها گذاشت (...) . من مدتها اين احساسات را خاموش نگه داشتم.
من مدت ها
اين احساسات را برای خود نگه داشتم.» برای مردی که تمام زندگی
اش پيوسته
در تغيير و تحول بوده، همه چيز ميسر است.
اين صحنه نمايشی «من متاثر» تنها در تيول«نيکلا» نيست. خانم
سگولن رويال راه را قبلا گشوده است. در ابتدا با ابراز
احساساتش در مورد «وظيفه» پيروزی : «من می خواستم اين آميزه
وخامت و رضايت
را که احساس می کنم با شما در ميان بگذارم (...) . هنگامی که
در قلبم شورش
زنده ای را حفظ می کنم (...).من از دشواری مبارزه ای که در پيش
است آگاهی دارم. من از آن وحشتی ندارم. » سپس گاه بر روی وبلاگ
اينترنتی خويش و
گاه از خلال بحث های «مشارکتی" که خودش در آنها در مرکز صحنه
قرار می گرفت
و به سوآلات... از قبل انتخاب گشته پاسخ می داد ، راه را بر
«تمايلات آتی"
فرانسوی ها می گشود. و نهايتا نقطه اوج اين هماهنگی «تمايلات»
را در
برنامه او که روز ١١ فوريه گذشته اعلام شد می بينيم ، که از آن
جهت
اجتماعی تر است که ظاهر مادرانه ای هم دارد : «به عنوان يک
مادر، من برای همه کودکانی که در فرانسه متولد می شوند و رشد
می کنند، آن چيزی را آرزو
می کنم که برای فرزندان خويش می خواهم». اين کلمات احساساتی که
«صادقانه»
ارزيابی شد، چنانچه گفتمان عمومی اونشان می دهد، بسيار حساب
شده است
: «
من سگولن رويال، می گويم که اين عادلانه نيست»، «من بالا رفتن
صدای فرياد
عصبانيت فرانسه ای را که کار می کند می شنوم» (خود او آيا از
لحاظ اجتماعی بالاتر قرار دارد که بالا رفتن اين صدا را می
شنود ؟)، « من با تمام وجود
احساس می کنم که ما امکان براه اندازی مجدد توسعه اقتصادی را
داريم» (آيا
حل اين مسئله «اعتقادی" است ؟)، «من باز هم از اعماق روحم اين
را به شما
می گويم» و غيره...
سوآل : آيا می توان با احساسات زيبا کار
سياسی درست انجام داد ؟ آيا حل مشکلات جامعه به راستی با
«تمايلات» و
احساساتی که با جملاتی چون «از شهادت شما در اين رابطه تشکر می
کنم» يا
«حق
کاملا با شماست هنگامی که می گوييد ...» جمعبندی می شود، ممکن
است؟ اراده مردمی را نبايد ابتدا بر اساس برنامه ای سياسی که
با تفکر و تعقل
طراحی شده و در جهت حرکت تاريخ قرار دارد سامان داد، نه برپايه
برنامه ای که تغييرات «افکار عمومی" بر اساس نظر سنجی ها به هر
سو می کشاندش؟ خانم
رويال چنين نظری ندارد، وی در اکتبر ٢٠٠٦ در رابطه با پيوستن
ترکيه به
اتحاديه اروپا گفت: «نظر من ، نظر مردم فرانسه است، چرا که
مردم فرانسه
اند که بايد حرف آخر را بزنند.»
اما امروزه اين بازی تصوير و ذهنيت گرايی به همراه نغمه های
عوام فريبانه ای چون «من مثل شما هستم، به من رای دهيد»، بيش
از پيش با شيوه های آگهی های بازرگانی ای که به احساسات و
خواسته ها دست می يازند آميخته است : من هم مثل شما احساس می
کنم، پس در
احساسات من غرق شويد. اين «مثل هم احساس کردن» ( در مقابل مثلا
شکل ظاهری يک کالا) خواست فردی را بی وجهه می کند ( يعنی گزينه
فکر شده را نفی می کند). به اين ترتيب است که شعار سوسياليست
ها : «برای آن که تغييرات قوی باشد» برنامه ای سياسی را مثل
آگهی فروش قهوه مطرح می کند (که می گويد
قهوه ای به نام تمايل) ، چرا که احساسات بايد بر تفکر پيشی
داشته باشد. در
اين چارچوب، گفتمان رايج تنها به تکرار احساسات متقابل خلاصه
می شود. به
اين ترتيب ، درسی که رای «آری" به رفراندوم قانون اساسی اروپا
، از رای
«نه»
گرفت اين بود که بايد «ميل به اروپا» را تقويت کرد. حتی خانم
ماری ژرژ بوفه (دبير اول حزب کمونيست فرانسه ـ م) به جای
«گفتن» صريح حرف هايش،
عبارت مد روز : «من ميل دارم بگويم که ...» را بکار می برد،
چنانچه گويا
منطق سياسی تنها هنگامی حق ابرازخويش را دارد که زير پرچم
تمايل باشد.
عمربرنامه مشترک سپری شد، زنده باد تمايل مشترک ! ( اشاره به
برنامه مشترک
حزب کمونيست، راديکال های چپ و حزب سوسياليست که در سال ١٩٧٦
به امضا رسيد
و زمينه انتخاب ميتران در سال ١٩٨١ شد و از سال ١٩٨٣ با گردش
به راست
سوسياليست ها کاملا کنار گذاشته شد ـ م). به اين ترتيب، فردی
که انتخاب
خواهد شد، می تواند هر کاری که دلش می خواهد را خود سرانه
انجام دهد و
تصميمات خود را ناشی از سازش احساسی ای اعلام دارد که نمی توان
به آن
اعتراض کرد : «همه زن ها آن چه را که من می گويم درک می کنند
.»
الزاما، تجلی فردی پيدا کردن قدرت رياست
جمهوری، کانديدا ها را مجبور می کند تا خود را قادر به اداره
کشور نشان
دهند. اين امر می بايست می توانست همراه با متانت انجام گردد.
اما با
اينکه لازم است رابطه اجتناب ناپذيری بين فردی که خود را ابراز
می کند و
واقعيت عينی ای که سخنان او به آن ها ارجاع دارد، وجود داشته
باشد، اين
واقعيت عينی نبايد مستمسکی برای بالابردن اعتبار آن فرد باشد.
در سخنرانی ماه ژانويه گذشته آقای سارکوزی، تجليل از فرانسه
تنها با هدف استفاده از
آميزش گفتاری بين واقعه و فرد برای بزرگداشت از تجليل کننده
انجام گرفت،
چنانچه فراخوان به «دموکراسی بدون خدشه» از جانب او نيز در نظر
داشت نشان
دهد که پاکدامنی خود فردی که فراخوان را صادر کرده ، خدشه
ناپذير است
...
آيا نشريات اين نوع استدلال را «نابخشودنی" می يابند؟ به هيچ
وجه، چرا که
«کارايی" دارد. چنين است تاثير رخنه کننده ايدئولوژی رسانه ای
: «پيام»
هدفی جز جلوه بخشيدن به تصوير را ندارد. و مفسران کاری جز قلم
زدن در
رابطه با موفقيت اين شيوه ندارندو نبايد از خود در مورد جنبه
انحرافی آن
سوآل کنند : انحراف گفتمانی که به دروغ بر مسئله ای عمومی
تاکيد دارد، اما
در واقع به جايگاه رجز خوانی از سخنران تنزل يافته است، انحراف
شنوندگانی که در اين جهت تربيت می شوند تا تنها به خودمصرفی،
در چنين شيوه ابرازی بسنده کنند و حتی برای دسيسه ای که خود
قربانی آنند ، کف بزنند.
درست است که کانديدا ها، موازينی که بر
آن ها نام پيشنهاد می گذارند، را هم اعلام کرده و آن ها را
ثمره اراده ای سياسی معرفی می کنند، اما می دانند که شدت
احساسی «گفتارشان» نمی تواند
مدتی طولانی جای تضمين عملی برای «کردارشان» را بگيرد. مثلا در
رابطه با
محيط زيست، همه آن ها پيشنهادات آقای نيکلا اولو را امضا
کردند! عالی است
.
می توان «الويت» های موضعی ديگری را نيزاز ميان گفته های آن ها
شاهد
آورد : از کاپوت مجانی برای دانشجويان گرفته ، تا بازسازی
زندان ها و يا
ترفند ها يی برای حل مشکل بيکاری. به اين ترتيب هر کدام سعی می
کنند با
ارائه چند پيشنهاد که از الهامات عميقی ناشی شده بتوانند
«تاثير بخشی برنامه ای" بيشتری بر جای گذارند، چيزی شبيه به آن
چه در نوشتار های ادبی
«تاثير
بخشی امر واقعی" نام دارد. اما هر قدر که اين دستور العمل های
عمومی در خلال کارزار انتخاباتی رياست جمهوری بيشتر جلو می
روند، اين
«ابتکارات»
اتفاقی و پراکنده، بيشتر دارای ايراد اساسی عدم انسجام
ميگردند، تنها امری که می توانست به توالی آن ها شکل يک سياست
منسجم را
بدهد : انسجام در ميان نمود هايی که پشت سر هم رخ می دهند،
انسجام در عملی ساختن آن ها و انسجام در ارتباط زمانی آن ها با
هم.
هر سه کانديداهای بالاتر در رده بندی نظر
سنجی ها به شدت از وجود اين مشکل.... نزد رقبای خود انتقاد می
کنند. آقای فرانسوا بايرو «گسست در آرامش » ( مطرح شده توسط
سارکوزی ـ م) را به مثابه
ترفندی بی پايه افشا می کند...و به جای آن برای ابراز اختلاف
عقيدتی بی رنگ و رو توخالی خويش «انقلاب آرام» را مطرح می کند.
از طرف ديگر بزرگان
حزب دست راستی او. ام. پ ، شيوه احساساتی و نماد های ظاهری
اجتماعی خانم
رويال را که می خواهد ردای بی قواره و گشاد «پروژه سوسيالسيت»
را ظاهرسازی کند به انتقاد می کشند. البته همگان که از انسجام
ظريف برنامه آقای سارکوزی برخوردار نيستند که می خواهد ماليات
ثروتمندان را کاهش و ميزان
کار فقرا را افزايش دهد. اما او با اينکه دم از عملکرد کارا می
زند، دارای گفتاری است که «تضمين کردارش» را مورد شک قرار می
دهد. در اوج گيری سخنرانی هايش دهها بار گفته است : «من می
خواهم رئيس جمهور فرانسه ای باشم
که می گويد، من می خواهم ريئس جمهور فرنسه ای باشم که به اروپايئان
خواهد
گفت (...) که به تمام کشور های مديترانه خواهد گفت (...) من به
امريکا
خواهم گفت(...) من می خواهم به او بگويم که فکر می کنم که
(...) من می خواهم ريئس جمهور فرانسه ای باشم که به همه انسان
ها خواهد گفت» و غيره ؟
اين عبارات که دارای سه زمان اند (من می گويم/ که می خواهم
فردی باشم/ که
خواهد گفت) برنامه سياسی را به حد يک رويای گفتاری تنزل می
دهند. گاه
کلمات، به کسانی که از آن ها به مثابه صورتک استفاده ميکنند
خيانت می ورزند، آيا فردی که وعده می دهد که «همه چيز را از
قبل بگويد» تا «بعد همه
را انجام دهد» دست آخر تنها يک زبان باز نيست ؟ |