در هفته های اخير از يک سو شاهد گسترش فعاليت ها و اعتراض های
دانشجويی در کنار اعتراضات زنان، کارگران، معلمان و ... هستيم
و از سوی ديگر احضارها و بازداشت ها و محکوميت ها سطح جديدی از
برخورد با فعالان سياسی و مدنی را به نمايش می گذارند. اعتراض
دانشجويان مازندران اخيرترين اين موارد است. اينکه آيا تحرک
جامعه و سرکوب اين تحرک به کيفيت جديدی رسيده است موضوع گفت
وگوی ما با آقای محمد هاشمی است.
محمد هاشمی دانشجوی رشته حسابداری در دانشگاه اقتصاد و دارايی،
25 ساله است. از سال 1381 در اين مرکز آموزشی که دانشکده ای
تخصصی وابسته به وزارت دارايی است مشغول به تحصيل است و از
همان اولين روزهای تحصيل به فعاليت در دفتر تحکيم وحدت پرداخته
است. او مدتی عضو هيئت ريئسه شورای تهران، از سال 1383 عضو
هيئت رئيسه فراکسيون مدرن دفتر تحکيم و از آبان سال 1384 عضو
شورای مرکزی اين سازمان دانشجويی و دبير تشکيلات آن است. تا به
حال به جز يک دستگيری کوتاه، مورد ديگری در پرونده او ثبت نشده
است، اما به نظر می آيد اين امر به زودی تغيير کند. محمد هاشمی
هفته گذشته از دادگاهی در سبزوار يک احضاريه دريافت کرد. موضع
گيری های او در ارتباط با قتل يک دانشجو در سبزوار که سال پيش
اتفاق افتاد سبب احضار او است. او در اين باره می گويد: "گرچه
احتمال می رود بازداشت شوم، اما به دادگاه نمی روم چرا که
دادگاه سبزوار صلاحيت رسيدگی به اين پرونده را ندارد."
ــ از ديدگاه من فشارها به فعالان و کلا شرائط حقوق بشر در
ايران در پيوند مستقيم با سياست خارجی جمهوری اسلامی قرار
دارد. به اين ترتيب که هر زمان حکومت در عرصه بين المللی با بن
بست مواجه می شود فضای داخل را بسته تر می کند و فشارها را
افزايش می دهد. هر بار پس از تصويب قطعنامه های شورای امنيت
عليه ايران شاهد اين امر بوده ايم. ماجرای مازندران نيز پس از
بحران ملوانان انگليسی اتفاق افتاد. آنها به اين ترتيب نگاه ها
را از شکست های بين المللی منحرف می کنند و بويژه ابراز نظر
درباره وقايع مذکور توسط فعالان را محدود می کنند. ديگر اينکه
دانشگاه همواره در يک فضای کنترلی به سر می برده است، اما در
يکی دو سال اخير نگاه به اين بخش از جامعه اصولا امنيتی شده و
به برخوردی حذفی انجاميده است. مديريت دانشگاه ها عموما به
فضای دانشگاه تعلق ندارند و از بيرون وارد شده اند. آنها
دانشگاه را نه به عنوان نهادی علمی، پويا و در حال تغيير بلکه
آن را مرکز فتنه می
دانند.
آيا اين را يک روند عادی می بينيد و يا می توانم نتيجه بگيرم
که تفاوتی کيفی در ايراد فشار و سرکوب اتفاق افتاده است؟
ــ اگر دوران دولت نهم را ملاک قضاوت قرار دهيم اين نوع
برخوردها عادی است، اما در مقايسه با ده ــ پانزده سال گذشته
می توان گفت برخوردها شکل جديدی به خود گرفته اند که البته به
همان تغيير در ديدگاه که پيشتر اشاره کردم باز می گردد.
بگذاريد يادآوری کنم که در يک سال گذشته در دانشگاه لرستان،
اروميه و ... نيز شاهد برخوردهای مشابه با آنچه در مازندران رخ
داد، بوده ايم. اين امر کمابيش در ارتباط با زنان و کارگران
نيز به همين گونه است. برخورد با آنها نيز همواره يک برخورد
کنترلی بوده است و فشارهای يک سال اخير را می توان در سطحی
جديد تعريف کرد. مثلا در مورد زنان وقتی دقت می کنيم، تقريبا
تمامی فعالان زنان در طول يک سال گذشته احضار، بازداشت و گاه
با محکوميت های حقوقی مواجه شده اند. کلا می توانم بگويم
برخورد اينچنينی با فعالان اجتماعی به روال عادی تبديل می شود
در روبرويی با مشکلات در عرصه بين المللی حکومت ها به دو نوع
برخورد می کنند. يکی گشودن فضا و دعوت به اتحاد ملی در داخل که
البته در جمهوری اسلامی هم با شعارهای اينچنينی روبرو هستيم،
اما برخورد حکومتهای بسته و غيرپاسخگو درست عکس اين است. آنها
تلاش می کنند مخالفان خود را نه با امتياز دادن و گفت وگو بلکه
با توسل به سرکوب ساکت کند. اينها که از انتقاد وحشت دارند
تلاش می کنند با سرکوب جلوی طرح انتقادات احتمالی نسبت به
سياست های نادرست که موجب شکست بين المللی شده است را بگيرند.
در ايران ما با اين مورد دوم روبرو هستيم. درست است که شعار
اتحاد ملی سر داده می شود،
اما شما شاهد هيچ گام و اقدامی در اين راستا نيستيد. اتفاقا
برعکس، تمامی مخالفان و منتقدان در حال
حذف شدن هستند.
روندی که منتقدان خودی و درون حکومتی را نيز شامل ميشود. در
نتيجه اتحاد ملی مطرح شده در جمهوری اسلامی "اتحاد همه باهم"
نيست منظور از اين اتحاد "همه با
من" است. نتيجه آن اين است که هر صدای مخالفی سرکوب می
شود.
آيا اين روش در تضاد با شعار آقای خامنه ای مبنی بر سال اتحاد
ملی قرار ندارد؟
ــ شعار آقای خامنه ای برای سال 1386 اتحاد ملی و انسجام
اسلامی است، اما اين شعار حتی در مورد شخصيت های موجه حکومتی و
با سابقه نيز رعايت نمی شود. آنها نيز به بازی گرفته نمی شوند.
در پيوند با محور دوم شعار، يعنی انسجام اسلامی اوضاع بهتر از
اين نيست. به عنوان نمونه امروز بيش از هر وقت ديگر به
رودررويی شيعه و سنی در منطقه دامن زده می شود و ما شاهد
نيستيم که در ايران در جهت نزديکی اين دو گروه گام برداشته
شود. هنوز به سنی ها به عنوان شهروند درجه دو نگاه می شود.
هنوز آنها به راحتی استخدام نمی شوند. در تهران 12 ميليونی هيچ
مسجدی برای سنی ها وجود ندارد. به هر حال اين تناقض در شعار و
عمل چشمگير است.
پس از شکست آنچه پروژه اصلاحات ناميده می شد، فضای رخوتی در
دانشگاه ها حاکم شد. آيا با توجه به تحرکات اخير دانشجويی می
توان نتيجه گرفت که اين فضا تغيير کرده و يا در حال تغيير است؟
ــ آغاز کار مجموعه ما برابر بود با روی کار آمدن دولت نهم و
شکست پروژه اصلاحات. ما شاهد فضای رخوت حاکم بر دانشگاه ها که
مورد اشاره شما است بوديم. در ميان بسياری دلائل موجود برای
گسترش فضای سرخوردگی در دانشگاه می خواهم به دو نمونه اشاره
کنم. يک دليل مشخص اين بود که پروژه معين آغاز شده در 1376 به
شکست انجاميده و هيچ کس راهکار جديدی برای ادامه کار نداشت.
نبودن راهکار جديد خود به فضای يأس می انجاميد. عامل ديگر اين
بود که هزينه فعاليت دانشجويی بالا رفته بود. آمار برخورد
کميته های انضباطی به شدت بالا رفته بود. اين يک جنبه روانی هم
داشت. تصور غالب اين بود که دولت احمدی نژاد آمده است تا همه
را سرکوب کند و اخراج کند و چنين و چنان کند. تلاش ما در وهله
نخست حفظ حضور و ادامه حيات خودمان بود. امروز بعد از يکی دو
سال همه به اين باور و خودباوری رسيده ايم که حتی در دوران
احمدی نژاد هم می توان در دانشگاه فعال بود. واکنش دانشگاه های
مختلف ( بيانيه 36 دانشگاه، تحصن سهند و واکنش های مستقل ديگر)
نسبت به ماجرای مازنداران نمونه ای است که به خوبی اين جو جديد
را به نمايش می گذارد. فضای ترس و يأس ريخته و برای حرکت های
بزرگتر آماده می شويم.
حرکت بزرگ؟
ــ بله. اما از حرکت مشخصی صحبت نمی کنيم. از يک فضای آماده
صحبت می کنم. بايد پتانسيل عظيم موجود در دانشگاه ها را تشخيص
دهيم و برای هدايت مسئولانه آن آماده باشيم. اگر آماده نباشيم
اين نيرو به يک انفجار ختم
می شود و هدر می رود در عين اينکه می تواند خطرناک باشد.
ما امروز عموما با يک فضای بسته سياسی روبرو هستيم. نسل جديدی
وارد دانشگاه می شود که گرچه ممکن است در اساس با ما متفاوت
نباشد، اما خواسته های جديدی دارد و مطابق با آن شعارهای
متفاوتی طرح می کند. ما بايد اين خواسته ها و شعارها بشناسيم
تا بتوانيم همچنان با بدنه دانشجويی در پيوند ارگانيک بمانيم.
بايد به ادبيات نسل جديد آشنا شويم و با اين ادبيات، خواسته
های همين نسل را که اتفاقا خيلی هم مشخص تر از خواسته های عامی
است که ما داشتيم دنبال کنيم.
( اين گفتگو برای نشريه شهروند و بصورت تلفنی انجام شده است و
آنچه را در بالا خوانديد، بخشی اصلی اين مصاحبه- از نگاه پيک
نت- است.) |