ديدگاه‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

اخراجی ها
با اين روايت!
و."برساحل سلامت"

 
 
 
 
 

 

رفتم فيلم اخراجی ها را ببينم. بيشتر قصدم اين بود كه ببينم می توان باور كرد امثال ده نمكی ها تغيير كنند؛ يا به قول خودش عوض شوند.

دوست نداشتم فيلمش را ببينم. از خنده های مضحك و بی معنی مردم بدم می آمد. از صدای پشت سری كه حتی به صحنه های شيميايی هم می خنديد بدم می آمد. خيلی می خنديدند چون شنيده بودند اين فيلم خنده دار است؛ و گرنه در آن صحنه ها نمی شد خنديد. چرا، چند باری به آن معتاد فيلم من هم خنديدم. ولی نه به همه فيلم.

فيلم نه فيلمنامه درست و حسابی دارد و نه بازی چشمگيری. من نمی دانم چرا مردم اين همه جو گير می شوند. ده نمكی خواسته همه چيز جنگ را بياورد در يك فيلم . از شيميايی؛ تا حضور تانك در بيمارستان و تا بمباران. صحنه های مصنوعی جنگی با كيفيتی پايين. پرش های بی معنی. تحولی بی معنی تر و گنگ تر. انصافا نمی دانم ده نمكی انتظار داشت كدام بازيگر سيمرغ بگيرد. شايد تنها چيزی كه بشود درمورد آن گفت سوژه فيلم بود که اگر كس ديگری ساخته بود، ‌امثال ده نمكی می ريختند و فيلم را از پرده سينما پايين می كشيدند. (كه كم اين كار را نكرده اند) اما چون خود آقای ده نمكی فيلم را ساخته بود كسی نبود كه بر او خرده بگيرد.

من نتوانسته ام امثال ده نمكی را ببخشم. حتی اگر با فيلمش مرا بخنداند. من شب كوی دانشگاه تهران را فراموش نمی كنم. من آن روزی كه مغول وار حمله كردند و همين آقا در تحريك و تهييج يك مشت جوان احساساتی نقش داشت را فراموش نمی كنم. من عزت ابراهيم نژاد را فراموش نمی كنم. من آن جوان شاگرد اول رشته پزشكی را كه اتفاقا بيشتر نزديك به بسيج دانشگاه بود را فراموش نمی كنم، هم اويی كه با يك "يا زهرا" چشمش را از كاسه در آوردند. من اتاق های سوخته و كتاب های پرپر شده را فراموش نمی كنم. من قرآن های پاره شده بچه های كوی را فراموش نمی كنم. من دانشجوهای اميدواری كه بعد از من دچار سرخوردگی شدند را فراموش نمی كنم. من نمی توانم فراموش كنم كه چقدر تلاش كرديم تا روزهای بعد از آن آرام باشد. آن زنجيره های انسانی، ‌آن سخنرانی های كذايی و آن ديدار نامبارك را فراموش نمی كنم. من ضربه باتوم را بر دست دختری كه در خيابان اميرآباد داشت از دست وحشيان فرار می كرد ، فراموش نمی كنم.

پس چطور می توانم ده نمكی و امثال او را فراموش كنم. كسانی كه بزرگترين هديه كه همان اميد بود را از دل هزاران جوان گرفتند. خود آقای ده نمكی بايد پاسخ بگويد كه امثال من چگونه بايد آن صحنه ها را فراموش كنيم. آيا ده نمكی حاضر است فيلمی بسازد و اين جنايات را كه از نزديك شاهد آن بوده به تصوير بكشد. آيا برادر ده نمكی ديروز و كارگردان امروز حاضر است فيلمی بسازد كه نشان دهد نتيجه آن جنايت؛ تنها شد ريش تراشی كه دزديده شد، در خيل آن همه اتاق آتش گرفته. آيا آقای ده نمكی حاضر است به تصوير بكشد كه جنايتی انجام شد و مجريان فيلمساز شدند و بی گناهانی كه سند مظلوميتشان را بلند كرده بودند به زندان افتادند.

آقای ده نمكی خود شما پاسخ دهيد آيا حاضريد چنين فيلمی بسازيد؟ چون اگر كسی بتواند،‌ قطعا او شما هستيد. هم مطلع تر و هم اينكه كسی نيست كه به شما گير بدهد. راحت تر حقتان را می گيريد. فريادتان هم بلند تر است.

نه من اين فيلم را دوست نداشتم. نه فقط چون فيلمسازش را دوست نداشتم. دلايل ديگری هم بود. اما توان و تحمل خنده های حاضرين در سينما را هم نداشتم.

اصلا احساسی هم نمی نويسم. هر كس سال 78 را بخاطر دارد. هر كس صحبت های بعدی امير فرشاد را خواند. هر كس با دكتر رهامی نشست. هركس خواهر داغدار عزت ابراهيم نژاد را ديد، ‌ديگر كوی دانشگاه را فراموش نمی كند. بماند اينكه ما در جايگاه انجمن دانشگاه تهران وقتی راوی حادثه شديم،‌ بعنوان دروغگو از درها هم رانده شديم.

آقای ده نمكی شما دين بزرگی به گردن دانشجويان داريد. اگر اصرار داريد ابزارتان عوض شده بسم الله. هرچه مدرك هم از اين جنايت خواستيد می توانيد در دل و خاطره بچه های كوی دانشگاه و بچه هايی كه آن روز آنجا بودند، پيدا كنيد. باور كنيد مدرك بسيار است.

خيلی با خودم كلنجار رفتم اين جمله را ننويسم و مودب تر باشم. اما می نويسم. در مصاحبه ای شنيدم كه آقای ده نمكی می گفت خوب است آدمها عوض شوند ولی ای كاش عوضی نشوند. می پرسم در مقابل عوضی هايی كه ادعای عوض شدن دارند،‌ چه بايد كرد؟ُ