«اتم نوعی عشق، حرارت و انگيزه است» اين جمله يی است که
روزنامه اعتماد پنجشنبه 20/2/86 در مطلع سخنان دکتر ابومحمد
عسگرخانی کارشناس مسائل بين الملل در سمينار يک روزه نقد و
تحليل پرونده ايران در شورای امنيت سازمان ملل آورده است. ظهور
علنی افکار و انديشه های آقای عسگرخانی که پيش از اين چيزهايی
در مورد آن شنيده بودم برای من به مراتب جاذب تر از سخنان
زيدآبادی، کولايی و باوند در آن گردهمايی بود که به شيوه های
گوناگون آنها را شنيده بودم.
شايد اين نخستين بار است که يک تئوريسين ايرانی مدافع دستيابی
به قدرت هسته يی در جلسه يی عمومی به اين سبک و سياق نظراتش را
عرضه می دارد. لفافه های شاعرانه يی چون اين بيان که «جنگ را
بايد با عشق تعريف کرد و اتم را نيز» و يا «اتم فاکتور انسجام
داخلی است» شايد شراره هايی از جذبه و کششی است که سال ها در
وجود اين تئوريسين سياسی - استراتژيک کشور ريشه داشته و اينک
اخبار درست يا نادرستی از قريب الوقوع بودن تحقق آن آرزوی
ديرينه اين چنين شعله های عشق پنهان او را فروزان کرده است.
برای امثال من و همکارانم که سال هاست با فيزيک عشقبازی کرده
ايم و بارها برق وجد و نشاط را در کلاس های فيزيک جديد و
مکانيک کوانتومی خود به هنگام تدريس و رونمايی بحث ساختار اتمی
روشن ديده ايم، بسيار ناباورانه است که يک محقق روابط بين
الملل، هر چند در فن خود استاد باشد، قادر به درک و حتی مزمزه
زيبايی های آنچه اينشتين، بور، هاينزبرگ، شرودنيگر، ديراک و
ديگران در بحث ساختارهای ميکروسکوپی ماده بيان کرده اند باشد.
اما از زاويه يی ديگر تصور می کنم جملاتی از اين قبيل بيشتر
ترجمان عشق اتمی ايشان باشد؛ «طبق اصل قدرتت را افزايش بده تا
نجنگی و اگر نتوانی بجنگی محکوم به شکستی، فکر می کنم با يک
پديده شناخت مواجهيم.» و يا اين جمله صريح که «اگر اتم را به
دست نياوريد، نابود می شويد.»
به نظر می رسد عسگرخانی صادقانه معتقد است که تعارض قدرت های
جهانی ريشه در رفتار اين دولت يا آن دولت در ايران ندارد، بلکه
ريشه در «ادبيات اسلام ستيز غربی ها» و «نطفه های خشونت قومی
آنان» دارد. او تاکيد دارد؛ «اينها مسائلی نيست که لزوماً بنده
به عنوان يک فرد ايرانی مطرح کنم بلکه چيزهايی است که جلوی چشم
ما قرار دارند.» وی در ارتباط با قطعنامه های صادر شده عليه
ايران معتقد است؛ «ريشه اين قطعنامه ها در تدابير و اقدامات
دولت های گذشته و فعلی ايران و نيز کشورهای قدرتمند نيست، بلکه
ريشه اين قطعنامه ها قدمت يکصدساله دارد که به موضوع مهار
ايران برمی گردد.» وی ادامه می دهد؛ «ساده انگارانه است که فکر
کنيم قطعنامه های شورای امنيت فقط دولت احمدی نژاد را نشانه
گرفته است. اين قطعنامه ها مجموعه قوانينی هستند براساس
بازدارندگی و مهار به طريقی که کشورهای ندار، ندار بمانند و
کشورهای دارای سلاح هسته يی به مسير خود ادامه دهند.» از قرينه
معنوی جمله اخير می توان چنين دريافت که در لغتنامه آقای
عسگرخانی منظور از کشورهای ندار، کشورهای فاقد سلاح هسته يی
است و اصلی ترين چالش ايران با غرب، صرف نظر از آنکه چه دولتی
در اين سوی يا آن سوی حاکم است، به ممانعت آنان از دستيابی ما
به سلاح هسته يی برمی گردد.
به اين ترتيب شايد کار دشواری نباشد درک ريشه عشق ديرينه اين
نظريه پرداز به مفهوم «اتم» که پس از سال ها گويا به زعم ايشان
در دولت احمدی نژاد دارد و به وصالی ناباورانه می رسد. در
سرزمين های مختلف نظريه های سياسی ممکن است به مذاق گروه های
متفاوت اجتماعی خوش آيد يا بد آيد، اما نظريه پردازانی که
تئوری هايشان به ذائقه حکومت ها خوش آيد از بختی ويژه
برخوردارند. کلام آنها آب گوارايی است که عطش ديرپای
قدرتمدارانی که قادر نيستند مراد دلشان را به زبانی زيوريافته
بيان کنند، فرو می نشاند. پر واضح است که نظريات نسبتاً عريان
آقای عسگرخانی در گفتمان رسمی حکومت در تضاد با سياست اعلام
شده کشور است و نمی تواند و نبايد طنين داشته باشد. اما به هر
تقدير بايد از ايشان به واسطه صراحت در بيان و شجاعت در اظهار
نظريه يی که برخی سياستمداران و روزنامه نگاران خاص بدان عشق
می ورزند، سپاسگزاری کرد. آنچه ايشان بيان کرده اند، چه من
بپسندم و چه نپسندم، نظريه يی است که وجود دارد و بدون شک
طرفدارانی نيز از عوام کوچه و بازار گرفته تا خواص صاحب منزلت
دارد.به گمان من همت بچه های دانشکده حقوق و علوم سياسی
دانشگاه تهران در کشاندن مباحثی که تاکنون عموماً در کلاس های
درس بيان شده اند به صحنه چالش عام ستودنی و قابل تقدير است.
جای اين بحث در عرصه مباحثات فکری اهل انديشه نسبتاً خالی است.
جامعه ما دير يا زود ناچار است به مواضع معينی در بحث خلع سلاح
و به ويژه «خلع سلاح هسته يی" دست يابد و به ملزومات هر نوع
موضع فکری و سياسی خود در اين امر توجه داشته باشد.به نظر می
رسد آنچه به عنوان مواضع رسمی کشور در اين باب مطرح شده است
بيش از آنکه حاصل انديشه يی عمومی و اجتماعی در زمينه آثار يک
موازنه مثبت هسته يی و پيامدهای توليد و انباشت سلاح های هسته
يی باشد، برخاسته از مصلحتی سياسی است. به همين جهت نمی توان
تصور کرد بحث در اين موضوع بی حاصل و باب آن بسته شده است. حتی
اگر بحث صريح موافق و مخالف در اين زمينه به دليل شرايط عينی
حاکم بر سياست جهانی و محدوديت های فنی و اقتصادی کشور منجر به
هيچ نتيجه متفاوتی با وضع فعلی نشود، باز هم نمی توان از مفيد
بودن چنين چالشی طفره رفت.
هر چند سخن گفتن در اين زمينه ها راه رفتن بر لبه تيغ است و هر
سخنی به سهولت می تواند گوينده را به سيم خاردار منافع ملی
نزديک کند، اما به هر حال گريزی از ورود به اين مبحث نيست و
ملت ايران برای دستيابی به يک تصميم ديرپا و راهبردی ناچار است
از استدلال های مختلف در زمينه مخالفت يا موافقت با دستيابی به
«توان استراتژيک هسته يی" آگاه شود.
تا جايی که شنيده ام نظريات آقای عسگرخانی در مورد استراتژی
امنيت ملی در نوع خود بديع است و کارشناسان رسمی دولتی کمتر از
اين زاويه به بحث پرداخته اند. شايد در کنار صدها ضرر و
دشواری، حداقل سود چالش های سياسی ايران با قدرت های جهانی آن
باشد که امثال ايشان به ناچار نظرياتشان را در حيطه يی گسترده
تر از کلاس های تخصصی و يا محافل رجال سياسی به محک نقد
گذارند. اميدوارم نقادان و انديشمندان کشور فرصت و امکان اين
را داشته باشند که اين افکار را نقد و بررسی کنند. |