جهان و ايران

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  فرمان حمله
از فراز سر کنگره
نوشته Ibrahim WARDE
برگردان فارسی بهروز عارفی- لوموند ديپلماتيک
 
 
 
 

 

کارزار انتخاباتی، هيجده ماه پيش از انتخابات رئيس جمهوری در امريکا، به راه افتاده است. نامزدهای اصلی برای جانشينی جورج دبليو بوش، شاهد نارضايتی وسيع مردم نسبت به جنگ در عراق هستند. حتی مسئولين حزب جمهوری خواه علاقمندند که هر چه سريع تر از مخمصه خلاص شوند تا بتوانند با طرح موضوعات ديگر ، بخت خود را در انتخابات محفوظ نگه دارند. در کاخ سفيد، گوش رئيس جمهوری بدهکار اين حرف ها نيست و بعيد نيست که ماجراجوئی تازه ای به راه اندازد.

چنين پيداست که گزارش جديدی، گزارش ديگری را به فراموشی سپرده است. روز دهم ژانويه ٢٠٠٧، رئيس جمهوری آمريکا سياست «تهاجمی" جديدی را برای عراق اعلام کرد که از تحليل های «انستيتوی امريکن اينترپرايز» يکی از «گروه مشاوران» نو محافظه کار الهام گرفته است. جورج بوش بجای عقب نشينی از عراق، همان طوری که گزارش بيکر توصيه کرده بود، تصميم گرفته که بيست ويک هزار سرباز تازه نفس به آن کشور اعزام کند. اما صدای کنگره در آمده است. هاری ريد Reidرئيس گروه پارلمانی اکثريت دموکرات در سنا در يک برنامه تلويزيونی سی ان ان (١٨ فوريه) اظهار نظر کرد که اين ماجراجوئی نظامی، حتی اشتباهی بزرگ تر از جنگ ويتنام است. جنگی که آن هم « بعد از هر شکست جديدی بيشتر تشديد» می شد. همزمان ، يکی از وفادارترين پشتيبانان بوش يعنی تونی بلر اعلام کرد که تا پايان سال جاری هزار وششصد نفر از ٧ هزار سرباز بريتانيائی را از عراق خارج خواهد ساخت.

چند ماه پيش در واشينگتن اعلام شد که «واقع بينان» به قدرت بازگشته اند. در حالی که عراق در جنگ داخلی فرو ميرفت، نومحافظه کاران مشهوری چون پل ولفويتز، ريچارد پرل، دوگلاس فيث، لويس ليبی، جان بالتون و... جلوی صحنه را ترک کردند. بنظر می رسيد که يک جانبه گرائی و همينطور نظامی گرائی (ميليتاريسم) کارائی ندارند. (

در انتخابات ٧ نوامبر ٢٠٠٦، مردم شديدا به کاخ سفيد پشت کردند و دموکرات ها اکثريت هر دو مجلس کنگره را به دست آوردند. جورج بوش با پذيرفتن «شکست فاحش» ، وعده داد که «روش جديدی" در عراق به کار خواهد بست... دونالد رامسفلد برکنار و به جای او رابرت گيت R. Gate به وزارت دفاع منصوب شد . (وی از نزديکان بوش پدر و علاوه بر آن عضو گروه پژوهشی برای عراق بود ، که کميسيونی مرکب از ده شخصيت «فرزانه»، ٥ نفر از حزب جمهوريخواه و ٥ دموکرات بود که رياست اش را جيمز بيکر وزير خارجه پيشين امريکا و لی هاميلتون رئيس کميسيون امورخارجه مجلس نمايندگان به عهده داشتند). گزارش اين کميسيون راه خروج محترمانه ای در پيش پای رئيس جمهوری آمريکا می نهاد.

اين گزارش دو بخش دارد و عنوان آن «روش نوين، راهی که بايد رفت» است. بخش نخست بر يک دوره «انتقالی مسئولانه» تکيه کرده و در آن خروج نيروهای جنگی در سه ماهه اول ٢٠٠٨ از عراق پيش بينی شده است. اين طرح با استقرار دائمی پايگاه های آمريکا در اين کشور مخالف است. بخش دوم گزارش، «تهاجم ديپلماتيک سرتاسری جديد»ی را مطرح ميکرد. اين بخش با حرکت از اين اصل که کشمکش راه حل نظامی ندارد، سياستی متضاد با ديدگاه نومحافظه کاران توصيه ميکرد. خبری از «توسعه دموکراسی" در خاورميانه در آن نبود. از ايالات متحده دعوت ميشد که با ايران و سوريه گفتگو کرده و همچنين در جهت عقد پيمانی ميان اعراب و اسرائيل بر پايه اصل «صلح در مقابل تروريسم» «مجددا بصورتی قاطع وارد عمل شود.».

اکثريت جديد دموکرات در کنگره آمريکا، و نيز بخشی از جمهوری خواهان استقبال خوبی از اين گزارش کردند. جورج بوش بطور علنی اعلام کرد که در اين گزارش جنبه های مثبتی می بيند ولی اضافه کرد که او علاقه دارد پيش از اعلام استراتژی جديدش به نظرات ديگری نيز گوش دهد. اما در صحبت های خصوصی، برخورد او به گزارش چندان خوشايند نبود و گويا آن را «پشگل» خوانده بود. برای توضيح فرار به جلو نظامی کنونی کاخ سفيد بايد در مورد ريشه های سياسی، مذهبی و اديپی دوره رياست جمهوری بوش موشکافی کرد.

چند سال پيش، جورج دبليو بوش به اين سوال که آيا پيش از جنگ با عراق با پدرش مشورت کرده ، پاسخ منفی داده بود. او گفته بود « نه، در چنين لحظاتی برای نيرو گرفتن ، به پدرم متوسل نميشوم، بلکه به آن بالاها رجوع ميکنم». مانند همه دودمان ها، روابط اين پسر و پدر نيز عاری از ابهام نيست. بدين ترتيب، وارث ميخواست کاملا با گذشته ببرد. بوش پدر، شيفته سياست بين المللی است. او با بی اهميت شمردن مفهوم «بينش»، ميخواست پيش از هر چيز واقع بين و پراگماتيست باشد. عمده ترين عمليات نظامی او، بيرون راندن ارتش عراق از کويت در سال ١٩٩١ بود. در آن دوره، جيمز بيکر وزير خارجه او موفق شد ائتلافی با شرکت سی و چهار کشور فراهم کند. در ميان آنان، چند کشور عربی نيز وجود داشت. او همچنين توانست از شورای امنيت، ماموريت رسمی گرفته و هزينه جنگ را به عهده متحدين آمريکا بگذارد.

برخلاف او، پسرش جورج دبليو بوش هنگام انتخاب به اين مقام دارای کوچکترين تجربه ای در سياست خارجی نبود. اما او از يک هيئت مشاوره فوق العاده کارآمد بهره مند شد که شخصيت دانشگاهی ای چون کوندليزا رايس، عهده دار نقش معلم خصوصی بود.. البته عوامل موثر ديگری نيز وجود داشتند. از جمله در سال ١٩٩٨، هنگامی که او فرماندار تگزاس بود و باوجودی که اهل مسافرت نبود، به اسرائيل رفت. بوش نخستين درس استراتژی نظامی را از آريل شارون وزيرخارجه وقت اسرائيل دريافت کرد. شارون به او توصيه کرده بود که اصل «صلح از راه زور» بر «صلح در مقابل سرزمين ها» ترجيح دارد. گذشته از اين، پيتر گالبرايت سفير آمريکا فاش ميسازد که تا ژانويه ٢٠٠٣، دو ماه پيش از تهاجم به عراق، رئيس جمهوری آمريکا کوچکترين آگاهی در مورد تفاوت ها و اختلافات ميان شيعيان و سنی ها نداشت...

کمتر از نه ماه پس از انتخاب مجدد به رياست جمهوری از وعده های دوران کارزار انتخاباتی در مورد پيش برد سياست خارجی «خاضعانه» کوچکترين خبری نبود. ١٤ سپتامبر ٢٠٠١، در جريان مراسم مذهبی که برای ادای احترام به قربانيان سوءقصد نيويورک (١١ سپتامبر) برگزار شده بود، بوش اعلام کرد که قصد دارد «دنيا را از دست شرارت» خلاص کند. شواهد حاکی از آن بود که او خود را بازيافته و حضورش در کاخ سفيد را نشانه مشيت الهی ميداند. ورود ابعاد مذهبی، اخلاقی و متافيزيک [ماوراءالطبيعه] در مباحثات هر ملغمه ای را توجيه ميکرد. نه تنها از واقع گرائی متداول خبری نبود، بلکه حتی از اصل واقعيت نمايان نيز اثری ديده نميشد. همان طوری که يکی از مشاوران اصلی جورج بوش (که ميتوان حدس زد، کارل راو، استراتژ او باشد) در گفتگو با ران ساسکايند گفته است، «قواعد بازی تغيير يافته است. ما اکنون يک امپراطوری هستيم و وقتی وارد عمل ميشويم، واقعيت خاص خود را ايجاد می کنيم.»

هدف قرار دادن ايران برای بدست گرفتن ابتکار؟

سوءقصدهای ١١ سپتامبر به عنوان نتيجه شکست سياست های پبشين ارزيابی شد و موجب شد رويه يک جانبه بوجود آيد که بر «بازدارندگی" اتکا ميکرد. تجاوز به عراق برای تحکيم عمق جهان عربی اسلامی و ترسيم مجدد نقشه خاورميانه ضروری تشخيص داده شد. زيرا همانطوری که برنارد لويس (خاورشناس) ، مرجع والای محافل قدرت مرتبا تکرار ميکند «اعراب فقط زبان زور را می فهمند».

با حرکت از اين اصل، گروه متفکران و تحليل گران بانفوذ، استدلالاتی بافتند که بر زنجيره ای از دلايل متزلزل متکی بود، ولی مردم که شيفته راه حل های معجزه آسا هستند، در آغاز با آن همبستگی نشان دادند. انتظار می رفت که [مردم عراق] از آمريکائيان به عنوان ناجی استقبال کنند. در عراق يک دموکراسی لائيک و ليبرال روی کار بيايد و با اسرائيل پيمان صلح امضا کند. اين کشور آزمايشگاه و ويترينی برای جهان اسلام گردد. و با تاسی از پديده حوادث زنجيره ای ( دومينو)، «تغيير رژيم ها» به کشورهای ديگر منطقه سرايت ميکند. در همه جا انتخابات آزاد انجام شده و موجب پيرزوی ميانه روها خواهدشد. کشمکش خاورميانه حل خواهد شد. رئيس جمهوری آمريکا به جای بازکردن چشم، حتی امروز لجبازانه تصور ميکند که معجزه ای که قاعدتا تحقق آرزوی اوست، دير يا زود به وقوع خواهد پيوست. به شرطی که او پابرجا بماند.

نومحافظه کاران در حق رئيس جمهوری بيش از حد چابلوسی کردند. ازاو شخصيتی چرچيلی ساختند که ماموريتی تاريخی و حتی ملکوتی به عهده دارد. تهاجمات شديدی که مورد نظر آنان است، بدون ترديد اثرات فاجعه باری ببار خواهد آورد ولی اين عمليات تهاجمی يک دندگی رئيس جمهوری را نشان ميدهد که در پاسخ توصيه خروج از عراق، تاکيد ميکند که بر ضد همه و عليرغم اعتراضات، وضع را حفظ خواهد کرد، حتی اگر «تنها لورا و بارنی [همسر وسگ بوش] از او حمايت کنند». هرچند، آهنگ مصالحه جويانه تر بود: بوش مايل است که استراتژی جديد «مورد آزمايش واقع شود» و تاکيد ميکند که اعزام سربازان جديد تامين امنيت در بغداد را ميسر ساخته و فرصت کافی جهت تقويت روند آشتی ملی را فراهم خواهد ساخت.

اين درگيری ها به ويژه به رئيس جمهوری که دائما تکرار ميکند که «تصميم گيرنده من هستم»، امکان داد که ابتکار عمل را در دست گيرد. او که با مقابله اکثريت دموکرات و مخالفت افکار عمومی و نيز ترديد نظاميان روبروست، بيش از همه از منزوی شدن خود هراس دارد. زيرا از ١١ اکتبر ٢٠٠٢ به اين سو، وظايف فرماندهی کل قوای مسلح مندرج در قانون اساسی، دست های او را باز گذاشته است. پس از بحث های فراوان صرفا صوری، کنگره (که دارای حق منحصر اعلام جنگ است) به رئيس جمهوری اجازه داد که « به مصلحت خود برای دفاع از امنيت ملی بر ضد تهديد مداومی که از ناحيه عراق می رسد، از قوای مسلح استفاده نمايد». در چنين وضعی، او با پشتيبانی وسيع و روشن مواجه شد: ٢٩٦ عضو مجلس نمايندگان رای موافق دادند (در مقابل ١٣٣ مخالف) و در سنا ٧٧ رای موافق در مقابل ٢٣ رای مخالف.

اين تفويض برگشت ناپذير حيطه قدرت بيشتر نمايندگان را در مخمصه قرار داده است. چنين بر می آيد که اکثريتی از دموکرات ها از جنگ پشتيبانی کرده باشند و در ميان آن ها افرادی نظير جان کری، جان ادواردز و خانم هيلاری کليلنتون ديده ميشود که حائز شرايط انتخاب شدن [به رياست جمهوری آمريکا] هستند. امروز با تغيير جو، کسب چنين توافقی برای جنگ با ايران عملی نيست. تشديد درگيری ها ممکن است بهانه رودرروئی با ايران را که در انتظارش هستند، به دست دهد. فعلا، آمريکائيان، کنگره و اغلب فرماندهان نظامی با آن مخالف اند. هنگامی که رئيس جمهوری آمريکا، ايران را مسئول کشته شدن سربازان آمريکائی معرفی می کند (ارسال اسلحه و غيره)، او ميخواهد به کنگره و نيز بقيه جهان گوشزد نمايد که برای جنگ نيازی به مجوز جديد ندارد: عمليات تلافی جويانه نظامی تحت لوای دفاع مشروع صورت خواهد گرفت.

در برابر شدت درگيری ها، قدرت کنگره يا فقط به رای اعتماد نمادين و بی تاثير محدود شده يا تصميماتی نظير قطع مايحتاج سربازان تاخذ خواهد کرد که علاوه بر غيرمحبوب بودن آن مجلس را با خطر اتهام به «رها کردن سربازان» و «به خطر انداختن جان آن ها » مواجه خواهد ساخت.

در روز ١٦ فوريه، پس از چهار روز بحث در مجلس نمايندگان، اين مجلس با ٢٤٦ رای در مقابل ١٨٢ رای مخالف لايحه ای گذراند که علاوه بر موافقت با اعزام نيروهای کمکی، از نيروهای ارتش پشتيبانی نيز نمود. ١٧ نماينده از حزب جمهوری خواه با اکثريت دموکرات همصدا شدند ولی دو نماينده دموکرات به لايحه رای مخالف دادند. روز بعد در سنا، سناتورها با اکثريت ٥٦ رای (از جمله ٧ جمهوری خواه) در مقابل ٣٤ رای عليه تشديد درگيری ها رای دادند. ولی با توجه به آئين نامه های ويژه اين مجلس که به اقليت اجازه ميدهد فعاليت نمايندگان را فلج نمايد، برای به بحث گذاشتن اين لايحه به ٦٠ رای نياز بود.

مناقشه قوه مجريه و مقننه به اين زودی ها تمام شدنی نيست. در ماه مارس ٢٠٠٧، لايحه مربوط به اعتبار بودجه جهت هزينه های استراتژی جديد مورد بررسی قرار خواهد گرفت. کنگره ميتواند هزينه ها را زير ذره بين گذاشته و محدوديت های تازه ای در جهت مرتبط ساختن تصويب اعتبار و وضعيت آمادگی نيروهای ارتش [در عراق] بوجود آورد ( برای مثال با قيد اين که سربازان ميان هر بار اعزام به جنگ، يک سال استراحت داشته باشند). کنگره که سرنخ های منابع مالی را در دست دارد، می تواند بوش را وادار به طرح ريزی امر قابل تصور بازگشت تدريجی سربازان به آمريکا نمايد. درحالی که چهار سال پيش بوش «ماموريت» را «پايان يافته» اعلام کرد . اين امر که عمده ترين تصميم وی به شمار ميرفت، با افتضاح کامل به سرانجام می رسد.