آزادی ناگهانی گروگانهای انگليسی همه را شگفت زده کرد. کسی
انتظار نداشت ماجرا اين جوری تمام شود. شواهد نشان می داد که
اين قصه هم داشت به نوعی ناموسی می شد، مثل مسئله هسته ای و
داستان تعليق غنی سازی. اتفاقا به نظر من اين يکی برای عموم
مردم بسيار ملموس تر هم بود. صورت قضيه اين بود که انگليسی ها
به ما تجاوز کرده اند. و مگر می شود از سر متجاوز گذشت؟ يادمان
نرود که ما 8 سال در دشوارترين شرايط جنگيديم تا از سر همين يک
کلمه حرف کوتاه نياييم که متجاوز بايد مجازات شود.
در مسئله هسته ای مردم کوچه و بازار ناچارند با دگنک فشار
تبليغاتی مستمر يک جوری خودشان را قانع کنند که غنی سازی
اورانيوم برای آنها بخشی از ناموس و حيثيت ملی است. اين که
چنين چيزی چقدر جا می افتد، به جای خود؛ اما ترديد ندارم که در
اين داستان دستگيری ملوانان انگليسی اگر صدا و سيما حتی به
اندازه يک هفته گازش را گرفته بود که: اين انگليسی های متجاوز
به چه جرأتی به خود اجازه داده اند که وارد آبهای سرزمينی ما
شوند؟ اصلا آنها در اين منطقه چه کاره اند؟ اين نمی شود که
آنها هر وقت دلشان خواست حريم مرزی ما را بشکنند و بدون اجازه
وارد سرزمين مقدس ايران بشوند و ما دست روی دست بگذاريم
و...آنگاه موضوع به جايی می رسيد که ديگر پدر جد آقای لاريجانی
هم از پس حلش بر نمی آمد. يعنی موضوع شوخی شوخی آنقدر جدی می
شد که ديگر حتی زعمای قوم و شروع کنندگان قضيه اگر خودشان هم
می خواستند نمی توانستند جمع و جورش کنند و هر تلاشی برای حل و
فصل مسئله با اتهام سازش کاری بر سر اصول و مصالح عاليه جمهوری
اسلامی مواجه می شد.
شايد الان که موضوع به سادگی و با خير و خوشی تمام شده، کسی
باور نکند که همين ماجرای نسبتا ساده می توانست به سالها کشمکش
سياسی و حتی نظامی منجر شود و با عقل صدها آدم عاقل هم حل
نشود. تاريخ بشر سرشار است از درگيريهای خونينی که با دلايل
بسيار مسخره ای آغاز شدند، اما به مرور با "غيرت و ناموس"
اقوام و ملل در آميخته شدند و تعداد بيشماری از انسانهای
بيگناه را به هلاکت کشاندند. خوب، خدا را شکر و با تدبير هر که
بود حداقل اين ماجرا در چنان مسيری نيفتاد و يک جوری رفع و
رجوع شد.
اين که مجموعا در اين معامله چه کسی بيشتر سود کرد و کدام طرف
بيشتر ضرر کرد بحثی است که رسانه های مختلف داخلی و خارجی به
آن پرداخته اند. اما به نظر من صرف نظر از محاسبه سود و زيان
مربوطه، ماحصل کل داستان را می توان در يک نتيجه گيری کوتاه
خلاصه کرد و آن اين که ايرانی ها (منظورم سياستمداران جناح
حاکم است) به شدت قابل معامله اند و بر خلاف ظاهر سازش
ناپذيرشان به گونه ای غير قابل باور و حتی ناگهانی تصميم هايی
می گيرند که به مخيله طرف مقابل هم نمی رسد. نمی دانم مقامات
محترم واقعا می خواسته اند که چنين پيامی را بدهند يا نه، اما
اين
پيام
از رفتار صورت گرفته کاملا آشکار است.
در تاييد اين نظر بد نيست اشاره ای داشته باشيم به مصاحبه ای
که يکی دو شب پيش راديوی بی بی سی با آقای سلمان صفوی
(برادر
رحيم صفوی فرمانده سپاه)
انجام داد، که نشان دهنده طيف تفکرات جناح حاکم و ذی نفوذ کشور
است. در اين مصاحبه ضمن بحث های مختلف در ارتباط با امکان
انجام نوعی مصالحه در پرونده هسته ای موضوع رسيد به درخواست
غنی سازی اروپايی ها از ايران در مقابل پذيرش بسته پيشنهادی
آنها. نامبرده در پاسخ به اين مطلب نکته ای بيان داشت که به
نظر من حائز اهميت است و شايد قبلا هم به زبان های ديگری برخی
از مسئولان کشور گفته باشند. او گفت: اروپايی ها از ما يک چيز
نقد می خواهند اما وعده نسيه می دهند. وی سپس توضيح داد: از ما
نقدا می خواهند غنی سازی را تعليق کنيم، اما در مقابل آن وعده
هايی از قبيل امتيازات اقتصادی مثل ورود به
WTO
، ساخت نيروگاه هسته ای و چيزهای ديگری که می گويند موکول به
آينده دوری است که معلوم نيست کی انجام می شود و منوط به نتيجه
گيری از مذاکراتی است که شايد هيچ وقت به نتيجه نرسد (قريب به
مضمون).
در داستان ملوانان انگليسی اما تحولات سريعی رخ داد که از چشم
ناظران پنهان نماند. انگليسی ها ظاهرا اصرار داشتند که موضوع
با سرعت زياد و در اسرع وقت حل و فصل شود. به همين منظور هم
امتياز دادن ها به سرعت صورت گرفت و هم بيانيه شورای امنيت و
تهديدها و ساير اقدامات. در زمان کوتاهی جلال شرفی ديپلمات
ربوده شده ايرانی به سرعت آزاد شد و توافق شد که يک مسئول
ايرانی بتواند با افراد بازداشت شده در کنسولگری ايران در
اربيل عراق ملاقات کند و از اين سو نيز ملوان های انگليسی به
گونه ای دور از انتظار آزاد شدند. می توان چنين نتيجه گرفت که
در داستان هسته ای و يا هر مناقشه بين المللی ديگر که ايران در
آن در گير باشد، به دو شرط می توان از مسئولان ايرانی رفتاری
کاملا متفاوت و شگفت انگيز مشاهده کرد. يکی آنکه معامله نقد
صورت گيرد و نتايج کار در زمان بسيار کوتاه برای آنها رضايت
بخش باشد و ديگری آنکه خروج از بحران برای آنها بسيار
آبرومندانه و توام با پرستيژ و غرور صورت گيرد. شايد شرط اول
نيز ريشه در شرط دوم داشته باشد، يعنی اصل و اساس کار آن باشد
که همه چيز به نحوی رخ دهد که به لحاظ چهره داخلی برای مسئولان
در گير ماجرا با خير و خوشی و سربلندی تمام شود و اين امر در
همان نگاه اول به چشم برسد.
به نظر من بسياری قادر به درک اين که برخی مسئولان جناح حاکم
بر ايران چقدر برای نتيجه گيری عجولند نيستند. آنها نسبت به
مشکلات و عوارض دراز مدت اقداماتشان چندان حساس نيستند و نيز
چندان علاقه ای به کسب منافعی که ممکن است تحقق آنها چند سال
به طول بينجامد ندارند. برای آنها کسب منافع ملموس و آنی
جذابيت دارد و گيرنده هايشان نيز تنها خطرات نزديک و آنی را
درک می کند. اين واقعيتی است که حتی در عملکرد اقتصادی دولت هم
شاهد هستيم. چنان رفتاری صورت می گيرد که گويی دستگاه اجرايی
فقط مسئول حل کردن مشکلات يکی دو ماه آينده است و بعد از آن هر
چه پيش آيد خوش آيد. شايد اگر غربی ها عقلشان برسد (به شرط
آنکه هدفشان واقعا حل مسئله باشد نه فرصت جويی برای تسويه حساب
با جمهوری اسلامی) و در مسئله هسته ای هم مثل ماجرای ملوانان
امتياز نقد بدهند، بتوانند در برابر احساس انجام يک مصاحبه
فاتحانه از طرف مقابل و تبليغات پس از آن، همه چيز را تمام شده
ببينند. ماجرای اخير نشان می دهد که عليرغم ظواهر موجود اصلا
نبايد چنين چيزی را محال پنداشت.
من شخصا به عنوان يک ايرانی خوشحالم که در قضيه ی اخير بحرانی
که بالقوه می توانست بسيار فراگير و گسترده شود فيصله يافت.
برايم نيز مهم نيست که چه کسی در آن ژست پيروزمندانه بگيرد. هر
که می خواهد مدال بگيرد و هر چه هم می خواهند آن را فاتحانه و
غرور آميز بپندارند. مهم اين است که کشور کمتر آسيب ببيند. حتی
بعد از پايان ماجرا شايد کالبد شکافی آن هم موضوعيت زيادی
نداشته باشد. در داستان هسته ای کشور نيز مهم اين است که کار
به نحوی سامان يابد که ايران کمترين آسيب راببيند. اينکه چه
کسانی احساس پيروزمندی کنند فرع مسئله است. شايد در موضوع هسته
ای آمريکايی ها به دنبال اهداف استراتژيک تری در برابر ايران
باشند، اما ظاهرا آزمون اخير انگليسی ها نشان می دهد که دادن
امتيازهای ملموس، عينی، فوری و قابل درک به ايران می تواند
موضوعی که به ظاهر لاينحل به نظر می رسد را به فوريت حل کند.
اگرچه ممکن است اروپايی ها مدعی شوند که دادن آنچنان امتيازی
که ايرانی ها را به ترديد افکند از عهده آنها ساخته نيست و
چنين چيزی فقط مستقيما از امريکايی ها ساخته است اما باز هم در
ماجرای اخير ملوانان انگليسی ديديم که آنها قادر بودند به نحوی
امريکايی ها را هم در مسئله دخيل کنند.
درس ديگری از اين ماجرا که برای مسئولان ايرانی درگير در موضوع
هسته ای قابل ذکر است آن است که مذاکره مستقيم و بی واسطه تا
چه حد می تواند به درک سريع و موثر از خواسته های طرفين، اراده
آنها در رسيدن به آنها، امکانات واقعی تحقق خواسته ها،
سناريوهای ممکن، امکانات بالقوه دستيابی به مصالحه و
امتيازهايی که هر يک می توانند برای حصول توافق روی ميز
بگذارند، موثر باشد. اين شيوه حداقل برای سياستمدارانی که
شيفته دستيابی به نتايج فوری و ملموس هستند غير قابل چشم پوشی
است.( عناوين اين مطلب، انتخاب پيک نت از متن نوشته آقای
شيرزاد است) |