هر
سال با شروع فصل تابستان و از قوزک پا بالاتر رفتن مانتوها و
عقب رفتن روسری ها و کوتاه شدن و تنگ شدن شلوارهای دختران،
نيروی انتظامی به تنگ آمده و وارد صحنه می شود و دختران و زنان
را تهديد می کند. مطمئنا اين کارها خودسرانه نيست و دستور هم
از ان بالا بالا ها می آيد. امسال هم همين روند ادامه دارد ولی
با سه تفاوت بزرگ، اول اينکه در سال های قبل در حد حرف و جنگ
روانی باقی می ماند و نيروی انتظامی در اين زمينه فعاليت
آنچنانی نمی کرد و بقول معروف زير سبيلی رد می کرد و تن به
دردسر و درگيری با مردم نمی دادT ولی امسال از پيگيرانه وارد
ميدان شده و هر جا هم که می خواهد کوتاه بيايد بسيج هولش می
دهد به جلو.
تفاوت دوم اينست که هر ساله اين داستان در فصل تابستان يعنی
تير و مرداد شروع می شد ولی امسال، با آنکه هوای تهران هنوز
گرم نشده و گهگاه و برخلاف سالهای گذشته باران می باد، بازی
بگير و در رو ميان اين نيروها و زنان و دختران شروع شده است.
تفاوت سوم اينست که در سالهای گذشته پليس مخفی برای اين طرح
نمی گذاشتند ولی امسال اين مجموعه را هم اضافه کرده اند. واقعا
هم مخفی هستند و نمی شود شناخت چون ماشين هايشان پژو 206 و ...
نيست که قابل تشخيص باشد. حداقلش اينست که وقتی آنها را تشخيص
می دهيد که ديگر آنها رو سری عقب رفته دختر خانم را ديده اند.
کمی هم از سر و وضع دخترهائی بگويم که نيروهای انتظامی علنی و
ماموران مخفی حجاب در پی شکار آنها هستند.
دخترها و زنان را عملا به اکثر محيط های ورزشی و تفريحی راه
نمی دهند و واقعا دخترها هيچگونه تفريحی ندارند. مثلا در گيم
نت يا باشگاه بيليارد يا سفره خانه ها و بسياری از اماکن ديگر
جايی برای دخترها وجود ندارد. خلاصه بگويم که در جايی که پسر
هست دختر به آنجا راهی ندارد. البته وضع پسرها هم تعريفی
ندارد، چون تنها تفريح موجود برای پسران جوان هم قليان است که
آنهم يادگار زمان اصلاحات است که چند وقت است در بسياری از
شهرستانها ممنوع شده است. البته در تهران هنوز زورشان نرسيده
همه را جمع کنند. شما وقتی وارد قهوه خانه ها می شويد بياد
فيلم های قديمی عربی می افتيد . حالا 2 اتفاقی را که ديدم
بترتيب تعريف می کنم:
24 فروردين در پاساژ ميلاد نور در شهرک غرب بودم. با خانواده
داشتيم خريد می کرديم، در حين خريد حدود 10 نفر را ديدم که
مشکوک بودند و حرکاتشان غير معمول. ما از کنارشان گذشتيم، ولی
مدتی نگذشت که دوباره پستمان به پست همديگر خورد و آنها را
ديديم ولی اين بار يکی از آنها دوربين فيلم برداری خود را روشن
کرده بود و از خانم ها و دختر ها فيلم می گرفت . يکی از آقايان
که از خانم ايشان داشت فيلمبرداری می شد، يکدفعه متوجه شد و به
سمت آنها رفت و گفت به چه حقی از زن من فيلم می گيريد؟ من از
کجا بدانم شما چه کاره هستيد؟ يکی از آنها گفت من برای سپاه
فيلم می گيرم. ديگری گفت من از اطلاعات هستم. سومی هم گفت که
بسيجی است و برای نيروی انتظامی فيلم می گيرم. بحث و اعتراض به
جائی نرسيد و آنها از همه فيلم گرفتند و رفتند.
2- اتفاق دوم 25 فروردين افتاد. در اين شب از خيابان فرشته
عبور می کردم که ديگر نگو و نپرس. در ابتدای فرشته همينجور
ماشين دخترها بود که ايست داده بودند و به لباس ها ايراد می
گرفتند . يک ماشين "ون" هم آورده بودند که اگر لازم شد بريزند
و ببرند؛ البته من نتوانستم بايستم و ببينم که کسی را هم می
برند يا خير . در آنجا همه جور مامور مخفی بود از پير تا جوان،
از ريش دار تا سه تيغه. چند تايی هم فاطمه کاماندو (نامی که
مردم روی پليس زن گذاشته اند) آنجا بود که نظارت می کردند تا
اگر لازم شد بگيرند و ببرند. در داخل خيابان فرشته هم آقايان
نامحسوس داشتند وظيفه خودشان را انجام می دادند. در آنجا هم
بصورت گذری به هر دختری که می خواستند گير داده و نگه می
داشتند و تفتيش می کردند .
|