دیروز برای بار دوم جوانان پویش دعوت از خاتمی جلسه گذاشته
بودند. این بار چون خاتمی کاندیدا شده بود نامش به پویش حمایت
از خاتمی تبدیل شده بود که
موجسومیها برگزار
کنندگان آن بودند. چند هزار نفر آمده بودند. وقتی من رفتم
کسانی که پشت در مانده بودند در های سالن را به زور باز کرده
بودند و وارد شده بودند. در راه مصطفی تاج زاده زنگ زد که من
پشت در مانده ام و چون جا نبود برگشتم. من البته بیدی نبودم که
از باد تاج زاده بلرزم. رفتم راه باز کردند از پشت سن وارد
شدم. آقای مسجدجامعی هم همان موقع رسیده بود. سخنران های
مختلفی حرف میزدند. کوتاه و پشت سر هم. مجید انصاری را دیدم
داشت می رفت. گفتم سایت های طرفدار دولت نوشته اند که تو از
وضع
ستاد آقای خاتمی ناراضی
هستی. گفت من این دروغ را تازه شنیدم. روحم هم از این حرفها با
خبر نبود. تکذیب کرده بود. جاهایی رسماً خبر جعل می کنند.
وقتی در سالن نشسته بودیم با یکی از دوستان صحبت میکردم
میگفت امروز قالیباف را دیده. گفته که بساط کاندیداتوری اش را
جمع کرده و دیگر قطعاً کاندیدا نیست. کلی درباره دلیل این کار
حرف زدیم. در پایان سالن عده ای از دانشجویان امیرکبیر آمده
بودند که نسبت به دستگیری دانشجویان اخیر اعتراض کنند. حق
داشتند ولی حالا چرا جلوی دفتر آقای احمدینژاد یا قوه قضائیه
نرفته بودند و به جلسه جوانان آقای خاتمی آمده بودند معلوم
نبود. من جزء سخنرانان نبودم والا حتماً در مورد دستگیری آنها
صحبت میکردم و به اهانت بزرگی که به تمام شهدا شده است اعتراض
میکردم ولی می دانستم آنها که این کار را کرده اند منتظر
اعتراض من و بر و بچه های ستاد آقای خاتمی نیستند. بعد از جلسه
خبر دادند که فرماندار شیراز که فرمانده قبلی بسیج آن استان
بوده نامه نوشته و سخنرانی آقای خاتمی در شاهچراغ را منع کرده
است. هم گفته که ترافیک شهر را هم میزند و هم شائبهی تبلیغات
زود هنگام ریاست جمهوری را دارد. خیلی نامه بامزه ای بود. اکثر
سخنرانیهای کاندیدا ها همیشه و در همه دورانها قبل از ثبت
نام بوده و اساساً برای تبلیغات است. حتماً بزرگترهاشان زودتر
جلوشان را میگیرند. بر و بچه های شیراز هم وقتی بفهمند اینقدر
آمدن آقای خاتمی به شیراز برای مخالفان ایشان تلخ است و سخت،
حتماً ازدحام بیشتری صورت خواهد گرفت. برگردیم به جلسه پویش.
آخر جلسه پیام آقای خاتمی را محسن امین زاده خواند. فضای شاد
جلسه باعث شد که محسن لبخند بزند. وقتی هم که لبخند میزند
چشمش کلاً بسته میشود و احتمالاً ندید که مردم خیلی ابراز
احساسات کردند. در هر حال از بر و بچه های ستاد و همه آن همه
جوان که دیروز آمده بودند باید تشکر کرد. |