من نه کارشناس امور زنان هستم و نه تجربه ی گسترده ای در این
مورد دارم. من مترجمی هستم که در زمینه های مختلف از مسائل
اجتماعی و اقتصادی گرفته تا زنان و محیط زیست و غیره مقالات و
مطالبی را ترجمه می کنم . انتخاب این مقالات بیشترموافق
بانیازهای جامعه به تشخیص خودم بوده و یا افکارجدیدی را مطرح
کرده است. شاید چند تایی از آن ها را در چیستا، دانش مردم و
سایت های دیجیتال مشاهده کرده و یا احتمالا خوانده اید. در
زندگی پر حادثه ی خود نیز با گروه های اجتماعی گوناگون، جوامع
مختلف و فرهنگ های متنوع سروکار داشته ام. بر چنین بستری ست که
می خواهم در مورد نقش زنان و مردان در مبارزه با مردسالاری در
جامعه ی خود که متاسفانه سخت گرفتار آن هستیم، صحبت کنم.
چند وقت پیش به یکی از ادارات خصوصی شده ی پلیس به نام "پلیس +
10 " برای گرفتن گذرنامه رفته بودم. شدیدا شلوغ بود و مطابق
همان روال سابق بی نظم. نشسته بودم و منتظر که متوجه شدم از
اتاقی که افراد را برای تحویل مدارک می خوانند، صدای اعتراض
خانمی بلند است که بابا کدام شوهر، او هفت سال است که گذاشته و
رفته، من اصلا نمی دانم کجاست. از کجا گیرش بیاورم که به من
اجازه ی سفر بدهد؟ خانمی که بغل دست من نشسته بود گفت خانم جان
حالا حالا ها باید بدوی. و ادامه داد: من آمده بودم پاسپورت
جدید بگیرم، می گویند اجازه ی شوهر لازم است. می گویم که بابا
شوهر من در دفترخانه، اجازه ی دائم سفر به من داده که در
پرونده ی اداره ی گذرنامه هست. چرا باید یک بار دیگر بگیرم؟
جواب می دهند: شاید پشیمان شده باشد.
با خواندن صفحه حوادث روزنامه ها به اتفاقات عجیبی پی می بریم
که در این مملکت اتفاق می افتد. در این حوادث با درصد بالائی
از به قول اهل فن " قتل های خانوادگی" مواجه می شویم که با
اندکی دقت در آن متوجه می شویم که در بیشتر قربانیان این قتل
های خانوادگی، زنان هستند و این مسئله ریشه در فرهنگ مردسالاری
دارد. آیا هیچ فکر کردهاید چرا قربانیان همه ی قتل های سریالی
زنان هستند و چرا حتی یک مورد هم به یک قاتل سریالی زن که
مردان خیابانی را شکار می کند برخورد نمی کنیم. یکی از عجیب
ترین این حوادث ماجرای دو زنی بود که به
علت دیررسیدن کمک های اولیه براثر گازگرفتگی کشته شدند.علت
نرسیدن کمک های امدادگران آن بود که پسر خانواده از وارد شدن
مامورین اورژانس تهران به حمام برای کمک به قربانیان جلوگیری
به عمل آورده و اعلام کرده که این ها خواهر و مادر خودم هستند
و اجازه نمی دهم کسی وارد حمام شود. تمام این ها حاکی از این
است که ما در جامعه ای عمیقا مردسالار زندگی می کنیم که طی
چندین سال اخیر نه تنها از شدت آن کاسته نشده، بلکه به این
خصلت مردسالارانه ی جامعه بیشتر دامن زده اند و اقدامات خود را
نیز با جسارتی نابجا علنی تر کرده اند، به حدی که به خود جرئت
داده اند تا لایحه ی " حمایت از خانواده " را به مجلس ارائه
دهند. هرچند که براثر مبارزه ی زنان، اصولی از آن به تصویب
نرسید، ولی این دلیل نمی شود که گمان کنیم این مردسالاران دیگر
عقب نشینی کرده اند و سد شکسته شده است.
اما چرا این مرد سالاران چنان بی محابا رفتار می کنند ؟
متاسفانه نه تنها بخش بسیار بزرگی از مردان جامعه ی ما
مردسالارند، بلکه جمعیت کثیری از زنان ما هم ناآگاهانه فرهنگ
مردسالارانه را باز تولید و از آن دفاع می کنند. فرهنگ مرد
سالاری آنچنان در جامعه ی ما ریشه دارد که حتی خود ما زنان که
علیه آن مبارزه می کنیم، گاه
گاهی دچار آن می شویم. درصد بسیار بالائی از مادران این جامعه
نه فقط تحت ستم فرهنگ مرد سالاری هستند، بلکه به آن گردن
گذاشته و پرو بالش میدهند. زنان ما فرزندان خود را نه تنها با
فرهنگ مرد سالاری تربیت می کنند و از همان ابتدا بین پسران و
دختران خود تفاوت های
معنی دار قائل میشوند، بلکه با مادران و خانواده ای که به
غیراز این عمل کنند، برخورد می کنند. اگر در خانواده ای
دخترخانواده از حقوقی کم و بیش مساوی با پسر خانواده برخوردار
باشد، دختر را ولنگار و برعکس پسر را سربه زیرمی خوانند. به
همین دلیل یکی از اهداف مهم
ما زنانی که به فرهنگ مردسالاری اعتراض داریم، ایجاد سئوال
درمورد فرهنگ مردسالاری برای زنان جامعه ی خود می باشد. باید
تلاش کنیم که هرزنی به این امرفکرکند که چرا در جامعه ی ما
باید این همه تفاوت بین زنان و مردان باشد و مردان از این همه
امتیاز و اختیار برخوردارباشند؟ باید تلاش کنیم که تک تک زنان
ما از فرهنگ مردسالاری فاصله بگیرند و از حقوق خود آگاه شوند.
از سوی دیگر، مبارزه ی ما زنان باید علیه فرهنگ مردسالاری باشد
نه علیه مردان. ما مردان بسیاری را می توانیم و باید به این
مبارزه دعوت کنیم و به کنار خود بکشانیم. بسیاری از آنان
علیرغم عدم آشنایی با افکار مترقی در سطح جهان از فرهنگ
مردسالارانه ناراضی اند. پدری که میبیند دختر با استعدادش نمی
تواند رشته ی مورد علاقه ی خود را در دانشگاه دنبال کند، از
این فرهنگ آسیب می بیند. برادری که می بیند خواهر تحصیلکرده اش
خون گریه می کند اما نمی تواند طلاقش را از شوهر خلافکارش
بگیرد، تازه اگرهم موفق شود باید بچه هایش را تحویل وی دهد،
این زمینه را دارد که چنین وضعیتی را تائید نکند. پسری که میبیند مادری که یک عمر با خوب و بد پدرش ساخته و از هیچ به همه
چیزش رسانده و اکنون پدر سر پیری رفته همسری همسن دخترخودش
اختیارکرده و مادر کاری جز سوختن و ساختن از دستش برنمی آید
معترض به این فرهنگ می شود. بنابراین در مبارزه علیه فرهنگ
مردسالاری ما باید موفق شویم که مردان را به مبارزه جلب کنیم و
دوش به دوش آن ها نه با مردان که با فرهنگ مردسالاری مبارزه
کنیم. برای به عقب نشاندن طرفداران پرقدرت مردسالاری ما به
نیروی تک تک انسان های این جامعه نیازداریم.
موضوعی است که همواره مرا عذاب می دهد و این نه مربوط به مردان
که در ارتباط با زنان است. در جامعه ی ما جمعیت هنوز کوچکی از
مردان هستند که تمام و کمال با فرهنگ مردسالاری مخالفند و آن
را غیرانسانی و مانعی برای پیشرفت جامعه می دانند و درست
همانطور که فکر می کنند عمل هم می کنند. یعنی برای همسران،
مادران خواهران و دختران خود، و برای زنان، همان حقی را قائلند
که برای خود قائلند، یعنی نه تنها خود از حقوق ظالمانه ای که
این فرهنگ مرد سالارانه به آن ها اعطا کرده استفاده نمی کنند،
بلکه به اطرافیان خود هم آموزش می دهند این کار را نکنند و
وجدان بیداری برای آنانی می شوند که می خواهند از این امتیاز
سوء استفاده کنند. ما بویژه چنین مردانی را در اطراف خود می
بینیم که چه رفتار دمکراتیکی با خانواده ی خود دارند. آن ها
عملا نشان می دهند که زندگی با یک زن آزاده بسیار پر بار تر از
زندگی با یک کنیز است. اما متاسفانه برخی از همسران این مردان
را هم دیده ایم که با سوء استفاده از این موقعیت، انتقام تاریخ
را از این شوهر بیچاره میگیرند. این کار فقط و فقط موجب این
می شود که مردان دمکرات متهم به بی عرضگی شده و نمونه ی بدی
برای سایر مردان شوند.(در پرانتز عرض کنم که شاید اصطلاح به
ظاهر طنز "ز.ذ " یا زن ذلیل نیز از جانب مردان برای ابراز
مخالفت با این مردان به کار گرفته می شود و در پشت آن خنده
ملیح، طوفانی از خشم به دلیل به هم زدن معادله مردسالاری نهفته
است .) ما زنان حق نداریم زن سالاری را حاکم
کنیم و با چنین مردانی پرخاشگرانه و آمرانه رفتارکنیم. ما باید
متوجه باشیم که مبارزه ی ما باید برعلیه هرنوع فرهنگ "سالاری"
باشد، چه مردسالاری و چه زن سالاری. ما باید به دنبال برابری
حقوق زنان و مردان باشیم، نه سالاری یکی بردیگری. البته برابری
حقوق زنان و مردان به این معنی نیست که هر کاری که مردان می
کنند زنان باید عینا انجام دهند و برعکس. برابری حقوق به این
معناست که هرآنچه برای بهبود زندگی فردی و اجتماعی از دست
هرکدام، متناسب با استعداد و توانشان برمی آید انجام دهند و از
مواهب آن برخوردار شوند. برابری حقوق یعنی فرصت های برابر برای
هر دو. زنان و مردان باید پلکان ترقی هم باشند، نه یکی پله ی
ترقی دیگری.
سخنی هم درباره ی مبارزه برای آزادی زنان و تامین عدالت
اجتماعی دارم. از زمان های نه چندان دور، نقل قولی از یکی از
رهبران انقلابی جهان، خارج از چارچوب کاربرد تاریخی اش، وسیعا
مورد استفاده قرار می گرفت. این طور گفته می شد که هر مبارزه
ای به جز مبارزه برای رسیدن به جامعه ای عدالت گرا در سطح
جهان، یک مبارزه ی انحرافی و مردود است. البته نیروهای اصیل
همیشه و همه جا با تشکیل سازمان های زنان بخش مهمی از مبارزه
برای آزادی زنان را به پیش برده اند و این سخنان من بی اعتنایی
به آن فعالیت ها تلقی نشود. اما این گفته در هر حال متعلق به
دورانی بود که نیروهای مترقی خوشباورانه جهانی شدن جوامع عدالت
گرا را در یک قدمی خود می دیدند و به همین دلیل فکر میکرند
تمام نیرو و انرژی باید صرف برداشتن این یک قدم آخر شود و هر
انحرافی از این اقدام، رسیدن به چنان جامعه ای را به تاخیر
انداخته، پس نادرست و سرمایه دارانه است. الحق هم حقوقی که
زنان در اغلب این کشورهای سابقا سوسیالیستی بدست آورده بودند،
برای ما حقیقتا قابل تصور هم نیست. اما، امروزه، در شرایطی
کاملا متفاوت، تکرار بیمحتوا شده ی این طرز تفکر را، انگار بر
اساس یک عادت و سنت، از زبان برخی نیروهای عدالت طلب می شنویم
که متاسفانه - بین خودمان بماند - اغلب شخصا سخت مرد سالارند.
بگذریم، این رویای انسانی در گستره ی جهان به وقوع نپیوست. طی
نزدیک به دو سه دهه ی اخیر، جهان سونامی های زیادی را شاهد
بوده است که به وی فهماند برای رسیدن به جامعه ی سوسیالیستی،
باید تلاش و کوشش بیشتری کرد.
اکنون ما در جهانی زندگی می کنیم که مبارزات اجتماعی گسترده ی
دمکراتیک در آن صورت می گیرد. مبارزه در راه صلح، محیط زیست،
عدالت اجتماعی، دمکراسی، حقوق زنان، حقوق اقلیت ها، علیه تبعیض
نژادی و جنسیتی و غیره... . من به شخصه هیچگاه نتوانستم خود را
به یکی از این موضوع ها منحصر کنم و در تمام این زمینه ها
مقاله ترجمه کرده و در مبارزاتشان به سهم و توان خود شرکت
داشته ام. در دنیای امروز شخص می تواند با فعالان اجتماعی
مختلفی همراهی کند. شخص می تواند هم در راه صلح فعالیت کند، هم
در را ه حفظ محیط زیست یا هم در راه دمکراسی
و
حقوق بشر و هم عدالت اجتماعی و هم حقوق زنان و... این مسائل
جدا از هم نیستند. تازه اگر هم این مبارزات جداگانه صورت گیرد،
نیاز به همراهی های بسیاری بین آن ها وجود دارد. آن ها معمولا
دشمنان مشترکی دارند. در جهانی که محیط زیست آن بطور روزافزون
تخریب می شود، بعد از مدتی چیزی از کره ی زمینٍٍٍٍٍ ٍقابل زیست
باقی نمی ماند که بخواهیم در آن به عدالت اجتماعی برسیم. در
جائی که جنگ حاکم است، رسیدن به دمکراسی بی معنی است، و در
جهانی که دمکراسی حاکم نباشد، حق و حقوق بشر هم به راحتی زیرپا
گذاشته می شود و در جهانی که حق و حقوق انسان ها نادیده گرفته
شود، کره ی خاکی وی را هم برای کسب سود بیشتر به راحتی نابود
می کنند. و الی آخر.
خوشبختانه به نظر می رسد بخش بزرگی از نیروهای مترقی کشور ما
به اهمیت این مبارزات چند جهتی پی برده اند و پشتیبانی و حمایت
خود را از مبارزات گروه های مختلف از جمله مبارزه برای آزادی
زنان، اعلام کرده اند. باید در نظر داشت که تک تک این جنبش ها
از اهمیتی کم و بیش برابر برخوردارند. این شاید مائیم که بنا
بر خصوصیات و واقعیت های خود یکی یا برخی از آن ها را مهم تر
می یابیم. من در هر حال به دنیایی می اندیشم و برای آن تلاش می
کنم که سرشار از صلح، آزادی، و عدالت اجتماعی است، و به توسعه
ای پایدار می پردازد که در آن انسانها از حقوقی برابر
برخوردارند. به عبارتی به دنیائی شایسته ی زندگی بشری
.
(آدرس
نشریه نگاهی دیگر در بخش نشریات سیاسی صفحه پیوندهای پیک نت
ستون اول دست چپ قابل دسترسی است) |