ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  "ابن خلدون" دقیق تر از هر مفسری از امروز می گوید
شاه سلطان حسین قلی خانی
در دوران رهبری علی خامنه ای
 
 
 
 

 

علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی اخیرا در یک سخنرانی دربرابر دانشجویان دست چین شده بسیجی اعلام کرد که اگر مسئولان بی‌جرئت و ضعیفی همچون "شاه سلطان حسین" بر سر کار آیند آنوقت باید فاتحه کشور را خواند. بلافاصله پس از این سخنان گروه متملقان و بادمجان دورقاب چین‌هایی که دور رهبر را گرفته‌‌اند به تحلیل و تعبیر و تفسیر "منویات مقام معظم رهبری" پرداختند و محمد خاتمی را شخص مورد خطاب او اعلام کردند.

می‌توان گفت رهبر جمهوری اسلامی در کل سخن درستی گفته است. فقط در تشخیص شرایط و مصداق شاه سلطان حسین ظاهرا یا خود و یا متملقان او به بیراهه رفته اند. چرا؟ زیرا در یک مملکت دو شاه سلطان حسین نمی‌تواند وجود داشته باشد، همچنان که شاه سلطان حسین هم شخص اول مملکت بود. اتفاقا چاپلوسان و متملقانی که اطراف رهبر جمهوری اسلامی را گرفته‌‌اند خیلی اصرار دارند که او را شخص اول مملکت بدانند و نه رئیس جمهور را. بنابراین آنچه رهبر گفته است اصولا هشداری به خود او و هشدار به کسانی است که سرنوشت او را با سرنوشت شاه سلطان حسین مقایسه کرده و به گوشه و کنایه مدعی هستند که "سلسله" جمهوری اسلامی با رهبری او خاتمه خواهد یافت. همین عده به کنایه می‌گویند "جمهوری اسلامی با یک رهبر بنیانگذاری شد و با رهبر دوم پایانگذاری خواهد شد."

چنین هشدارهایی یک بار نیز از جانب آیت الله منتظری بیان شد که علی خامنه‌ای را آخرین رهبر جمهوری اسلامی عنوان کرد. از قول‌هاشمی رفسنجانی نیز نقل است که گفته علی خامنه‌ای "مملکت را با جنگ تسلیم امریکا خواهد کرد" یعنی دقیقا همان ماجرای شاه سلطان حسین. بسیاری از روحانیون نیز اکنون معتقدند که کار رهبری در جمهوری اسلامی با یک کودتای نظامی خاتمه خواهد یافت و بارگاه به رهبری بعدی نخواهد رسید. بویژه از آن جهت که نظامیان در دوران رهبری علی خامنه‌ای دست بالا را پیدا کرده‌‌اند و اینان نه خود را ملتزم به قانون اساسی می‌دانند و نه تابع نظرات و وصیت‌های ایت الله خمینی هستند، چه رسد به نظرات رهبر کنونی.

بنابراین شمار کسانی که معتقدند وضع کشور "شاه سلطان حسینی" شده از درون همین مقامات روحانی و حتی حکومتی روز بروز بیشتر می‌شود و رهبر جمهوری اسلامی با گذاشتن یک "اگر" و گفتن این که "اگر کار بدست مسئولان شاه سلطان حسینی بیفتد ..." می‌خواهد تاکید کند که وضع هم اکنون آنگونه که منتقدان او اعتقاد دارند شاه سلطان حسینی نیست، بلکه در آینده ممکن است اینگونه شود.

ما درباره شخص شاه سلطان حسین و ویژگی‌های حکومت او در آینده بیشتر خواهیم نوشت تا دقیقا معلوم شود چه کسی بیشتر مصداق شاه سلطان حسین است، اما به وضع "شاه سلطان حسینی" می‌توان از هم اکنون اشاراتی داشت.

 

سقوط

ابن خلدون فیلسوف و دانشمند قرن هشتم هجری که او را از پیشگامان جامعه شناسی می‌دانند از نخستین کسانی است که به دلایل قوام و دوام و سقوط حکومت‌ها اندیشیده است. وی در "مقدمه" معروف خود که چند صد سال پیش از سقوط شاه سلطان حسین نوشته شده تحول سلسله‌ها را به پنج دوره تقسیم می‌کند. مرحله پنجم دوران سقوط یا همان دوران شاه سلطان حسینی است. مرتضی راوندی در "تاریخی اجتماعی ایران" بخش‌هایی ار مقدمه ابن خلدون را در این مورد نقل کرده است (جلد چهارم - ص 176 ببعد) که چکیده آن را در اینجا می‌آوریم. ابن خلدون در مورد دوران سقوط می‌گوید:  

"مرحله پنجم دوران اسراف و تبذیر است و رئیس دولت در این مرحله آنچه را پیشینیان او گرد آورده‌‌اند در راه شهوت رانیها و بذل و بخشش‌ها بر خواص و ندیمان خویش می‌بخشد و یاران و همراهان بد و نابکار بر می‌گزیند و کارهای بزرگ و مهمی را که از عهده انجام دادن آنها بر نمی‌آید به ایشان می‌سپارد. چنان که به هیچ روی از نتایج امر و نهی و حل و عقد امور آگاه نیستند. در حالی که بزرگان و عناصر شایسته قوم خویش را فرو می‌گذارد و با آنان بی مهری و جفا کاری رفتار می‌کند. چنانکه کینه وی را در دل می‌گیرند و یاری و همراهی خود را بوی دریغ می‌دارند و به نافرمانی و طغیان می‌گرایند و به سبب مال پرستی وضع سپاه و لشکر تباه می‌شود. در نتیجه اساسی را که پیشینیان وی برای نگهبانی کشور بنیان نهاده بودند، واژگون می‌سازد. در این مرحله پیری و فرسودگی به دولت راه می‌یابد."

ابن خلدون در این سخنان پیامبرگونه گویی راجع به ایران امروز و واقعه کنار گذاشتن خاتمی و اصلاح طلبان و سپردن مملکت به دست احمدی نژاد و دار و دسته او سخن می‌گوید. تجربه تاریخی که ابن خلدون براساس آن سخن گفته است ظاهرا دارای جنبه ای عام است و به جد باید بررسی کرد چه عواملی موجب می‌شود که حکومت‌ها در مرحله سقوط خود روی به افرادی می‌اورند که "به هیچ روی از نتایج امر و حل و عقد و امور آگاه نیستند" و کار را بدست اینان می‌سپاردند؟ کدام سازوکاری باعث به قدرت رسیدن اینگونه افراد در مرحله شاه سلطان حسینی حکومت‌ها می‌شود؟ این سوالی است که باید پاسخ آن را بتدریج یافت.

ابن خلدون در ادامه تحلیل دقیق خود از دوران شاه سلطان حسینی می‌گوید:

"خشونت و شدت عمل موجب سقوط حکومتهاست و رفق و مدارا با مردم،  سبب دوام و استقرار فرمانروایی سلطان است. اگر وضع کشور قرین آرامش و آسایش باشد آنوقت مصلحت رعیت تامین خواهد گردید. بهبود اوضاع کشور وابسته به همراهی و مساعدت سلطان نسبت به رعیت است. چنانکه اگر سلطان در کیفر دادن مردم سخت گیر و کینه توز باشد و در صدد تجسس نوامیس ایشان برآید و گناهان ایشان را بزرگ جلوه دهد آنوقت بیم و خواری مردم را فرا می‌گیرد و سرانجام به دورغ و مکر و فریب پناه می‌برند و بدان خو می‌گیرند و فساد و تباهی به فضایل اخلاقی آنان راه می‌یابد و چه بسا که در نبردگاهها و هنگام مدافعه، از یاری سلطان دست می‌کشند و در نتیجه بددلی و کینه درونی مردم به امر مهم نگهبانی کشور لطمه و آسیب می‌رسد و گاهی ممکن است به سبب این وضع غوغا کنند و سلطان را به قتل برسانند."(همانجا)

بنابراین حاکم ضعیف و شاه سلطان حسین همانطور که ابن خلدون می‌گوید آن نیست که با مردم به رفق و مدارا رفتار می‌کند، بلکه حاکم ضعیف دقیقا همان حاکم خشونت طلب است که آسایش را از مردم می‌گیرد و نوامیس آنان را تعقیب می‌کند و مدام دنبال جرم تراشی و گناه سازی برای مردم است و آنها را به دروغ و مکر و فریب می‌کشاند چنانکه با خود او هم مکر می‌کنند. ضمن اینکه کینه درونی که نسبت به حکومت و سلطان دارند موجب می‌شود که حاضر به نگهبانی و دفاع از کشور بسود حاکم جابر نباشند و آرزو کنند بیگانه‌ای بیاید و آنان را نجات هد و یا آنکه مردم خود دست به انقلاب می‌زنند. و ما در آینده خواهیم دید که دوران شاه سلطان حسین اتفاقا یکی از بدترین، تعصب آمیزترین و سختگیرترین دوران‌های تمام سلسله صفوی است.

ابن خلدون در ادامه تحلیل خود حکومت یک دسته یا یک گروه را با حکومت فردی یا "حکومت مطلقه" مقایسه می‌کند و اولی را بر دومی ترجیح می‌دهد و معتقد است که :

"هنگامی که بزرگی و سیادت در میان دسته‌ای مشترک است و همه یکسان در راه آن می‌کوشند، همت‌های آنان در غلبه بر بیگانه و دفاع از مرز و بوم خویش به منزله یگانه راهنمای ایشان در سربلندی خواهد بود لیکن هرگاه یکی از آنان فرمانروای مطلق گردد، عصبیت دیگران را سرکوب می‌کند و زمام همه امور را بدست می‌گیرد و همه ثروتها و اموال را به خود اختصاص می‌دهد. از این رو دیگران در کار جنگها ربونی و ناتوانی نشان می‌دهند."

ابن خلدون سپس تاکید می‌کند که در نتیجه حکومت فردی "ناز و نعمت و تجمل خواهی در دستگاه دولت فزونی می‌یابد و حقوق و مستمریها و حوایج  مخارج کارکنان دولت روزبروز بیشتر می‌شود. در این موقع رییس دولت یا سلطان ناچار می‌شود بر میزان مستمری ها بیفزاید تا رخنه‌ای را که در زندگی ایشان پیدا شده ببندد و این کار ملازمه با افزودن بر میزان خراجها و عوارض دارد. و بطور کلی مردم از دادن مالیات‌های جدید ناراضی می‌شوند و هیات حاکمه نیز در نتیجه نازپروردگی و تجمل خواهی به انواع بدیها و فرومایگی‌ها و عادات زشت خود می‌گیرند و روح دلاوری، سرسختی و بیباکی و رزمجویی را از کف می‌دهند و اندک اندک به سراشیب سقوط و فرسودگی نزدیک می‌شوند." (همانجا)

 ما به این سخنان چیزی نمی افزاییم زیرا گویاترین بیان از وضع یک جامعه شاه سلطان حسینی است که ما در کشور خود در حال تجربه آن هستیم. شاه سلطان حسین‌های دوران را از درون همین سخنان می‌توان تشخیص داد هر چند به آن نیز خواهیم رسید.