دو دهه از رهبری علی خامنه ای می گذرد. جلوه های عجیبی از او در این دوران
دیده شده است. بارها ایران را تا مرز بزرگترین خطرات پیش برده
و اکنون نیز به بهانه ضرورت تقویت قوای نظامی کشور برای دفاع
از استقلال ایران، سپاه پاسداران را به حزب سیاسی خود تبدیل
کرده است. با مطبوعات میانه ای ندارد، از آزادی ها بیم دارد،
اهل مصاحبه و سئوال مستقیم نیست، اهل سخنرانی و خطابه است. در
بیت یا دربار خود یک کابینه ثابت درست کرده است. وزیر خارجه
(ولایتی)، رئیس شورای امنیت ملی (نماینده در آن شورا)، دفتر
مخصوص بازرسی (ناطق نوری)، منشی ویژه به سبک شاه و نقش باهری
دارد (میرحجازی)، وزیر دربار دارد (آیت الله گلپایگانی)، حتی
برای مرد و زن طرح لباس پیشنهاد کرده است، گرفتار همان بیماری
مهلکی شده که شاه سالها اسیر آن بود، یعنی "توطئه خارجی" که به
همین دلیل محسنی اژه ای مرتب برایش براندازی مخملی و سفت و
سنگی کشف می کند. شرح این دوران که بیش از دو ده است، مثنوی
هفتاد من است.
در سی امین سال انقلاب 57، بار دیگر یکی از سخنرانی های او روی سایت های
داخل کشور قرار گرفته است.
دکتر (پزشک و نه آن دکترهای تقلبی علوم اجتماعی و اقتصادی سالهای اخیر)
مهدی خزعلی نیز عنوان آن را با یادداشتی منتشر کرده است. ما
نیز تاکنون چند بار این سخنرانی را که در حوزه علمیه قم ایراد
شده، حتی با عکس صفحه اول روزنامه های
1358
منتشر کردهایم، اما بازخوانی آن باز هم جاذبه دارد. چه گفتند؟ و چه کردند؟
از قول مهدی خزعلی بخوانید، که یادش رفته مشکل از درخت است:
"شاه گناهش این بود که می گفت:
آنچه من می گویم ، نه آنچه ملت می خواهد،
امروز هر کس این منش را تکرار کند، کاری مطرود و محکوم انجام داده است."
این تیتر و متن خبری است که در روزنامه سال 1358 منتشر شده
است، این گناهی
است که دودمان پهلوی را به باد داد و ملت برای رسیدن به آزادی
و داشتن حق
رای و حق تعیین سرنوشت قیام کرد ، این سخنان رهبری در سالهای
نخست انقلاب، پیامی دارد و آن اینکه هر کس در هر مقامی بخواهد
رای خود را بر ملت ارجح
بداند و حرف حرف او باشد از نظر انقلابیون مطرود و محکوم است.
امیدوارم که ملت به رشدی رسیده باشد که دیگر این تفکر سلطنتی
باز نگردد،
امروزه کسانی که برای اثبات جناح خود از رهبری خرج
میکنند، هر گونه
نقدی را با جمله ای از رهبری تخطئه می کنند و مانع ابراز
عقاید،
تحلیل ها، افکار و برنامه های جناح مخالف میشوند، هنوز رسوبات
سلطنتی در
ذهن دارند و می خواهند خاطره "اوامر ملوکانه" را با "عبارات
حوزوی"
زنده نگاه دارند. اینان باید بدانند، دوره
شاه و شاه بازی تمام شده است
و ملت تحمل تملق و چاپلوسی ندارد و این مشی آنان مخالف دیدگاه
بالا از
رهبری است که در سالهای آغازین نهضت ایراد شده است.
اگر بناست بجای منطق و بحث علمی، ما را با جمله ای از بزرگی
ساکت کنید،
با همان سلاح و منطق خودتان، جمله فوق تقدیم حضور شد، هر چند من
این روش
را نمی پسندم که در بحث منطقی و علمی، بجای استدلال، چون
کودکان، جمله
ای از بابا بزرگ نقل کنیم و دهان طرف مقابل را بدوزیم.
اما
چه می شود کرد مخاطب ما نقلی است نه عقلی، و در آوردگاه
عقل، چماقی به
همراه دارد کاری، که به آن "واحد یموت" گویند، و ما نیز کشته یک
ضربه
این حجت بالغه و برهان قاطع ایم
! |