جهان

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  "نوطالب" ها
این بار از "وزیرستان"
به سوی کابل سرازیر شده اند
نوشته Syed Saleem Shahyad
ترجمه دینا کاویانی
 
 
 
 

 

سوء قصدهای بیستم سپتامبر، به هتل ماریوت اسلام آباد، حدود شصت قربانی برجای گذاشت. این حمله که از نظر مقامات پاکستانی با حملات یازده سپتامبر قابل مقایسه بود شاید نقطه عطفی در تاریخ درگیری در منطقه باشد . رئیس جمهور بوش اجازه حمله زمینی به پایگاه‌های طالبان در پاکستان را صادر کرد و این کشور به منطقه اصلی «جنگ علیه تروریسم» بدل شد. بااین حال، این گسترش درگیری که یادآور تصمیم آمریکا در دهه 70 مبنی بر کشاندن جنگ ویتنام به کامبوج بود اقبال کمی دارد تا به پیروزی منجر شود. این مسئله نه تنها مخالفت اکثریت پاکستانی‌ها را موجب شده است بلکه با راهبرد منطقه‌ای به ویژه بلندپروازانه « نو طالبان» ها مواجه می شود.

 

جنگ قدرت پاکستانی‌ها علیه سازمان‌های فعال در بخش هندی خاک کشمیر، از سال ٢٠٠٣، باعث تخلیه قرارگاه‌های مبارزان مستقر در کشمیر پاکستان شد. آنان به تدریج به سوی مناطق قبیله نشین وزیرستان شمالی و جنوبی، نزدیک به مرز افغانستان، مهاجرت کردند. در دهه ١٩٩٠ ، شاخه « هند» سرویس‌های مخفی پاکستان، اینتر ایتلیجنت سرویس - Inter- Services Intelligence - (ISI) ، روش‌های بسیار پیشرفته نبرد چریکی شهری را به آنان آموزش می‌دادند. سازمان‌دهی آنها را گروه کوچکی از افسران به عهده گرفتند که پس از تغییر جهت کامل رئیس جمهور پرویز مشرف و صف آرایی او در کنار واشنگتن بعد از حمله یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ از ارتش اخراج شده بودند.

این مهاجرت به طور بنیادی جنگ چریکی قبیله ای افغان در نبرد علیه اشغال کشورشان را متحول ساخت و آن را به عملیات نظامی پیچیده‌ای تبدیل کرد که از راهبرد(استراتژی) موسوم به« سه گام» ژنرال ویتنامی «وونگوین جیاپ»، فاتح نبرد دین بین فو(١٩٥٤) علیه فرانسه و جنگ علیه آمریکا، الهام گرفته بود: حمله‌ای وسیع در بهار ٢٠٠٨ و به دنبال آن رشته حملات مجزایی با هدف قرار دادن پاسگاه‌های امنیتی و نیروهای دشمن؛ و در سومین و آخرین مرحله، گسترش درگیری به مراکز شهری و پایتخت.

این بازبینی راهبردی با ظهور ناگهانی اتحادی متشکل از نظامیانی همراه شد که از کشورهای عربی و آسیای مرکزی، سازمان پاکستانی «تحریک طالبان» آمده بودند؛ سازمانی به ریاست آقای بیت الله محسود( متهم به این که بانی سوءقصدبه هتل ماریوت اسلام‌آباد در بیستم سپتامبر گذشته بوده است که شصت کشته به جای گذاشت) و یک کهنه سرباز نبرد علیه نیروهای هندی، مولانا (١) الیاس کشمیری. آنها، همگی، راهبردی نظامی را برای تمام منطقه افغانستان-پاکستان و همچنین برای گسترش آن تا هند طراحی کردند.

پس از یازدهم سپتامبر، به ویژه به علت سرکوب بیش از پیش توسط دولت ها به درخواست آمریکا، تمامی گروه های اسلام‌گرای آسیای جنوبی با مشکلاتی مواجه شدند. بنابراین نیروهای مبارزه جو، به منظور نبرد علیه اشغال توسط غربی‌ها، دوباره در مرز افغانستان جمع شدند.سال‌ها لازم بود تا این راهبرد ساخته و پرداخته شود. از این پس، نظامیان از« نبرد آخر زمان» سخن می‌گفتند؛ کنایه از حدیثی (٢) از حضرت محمد(ص) که به جنگی در خراسان ( منطقه‌ای شامل افغانستان نوین، مناطق قبیله نشین پاکستان و قسمتی از ایران) اشاره می کند. بنابراین، داوطلبان، با دیدی آخر زمانی از دنیا، باید به خاور نزدیک می‌رفتند تا به قیام حضرت مهدی ( فرستاده خداوند که در آخر زمان ظهور می‌کند) علیه « نیروهای ضد مسیح *» در فلسطین کمک کنند.

آن چه مسلمانان را، در سراسر دنیا، به ویژه در ترکیه و آسیای مرکزی، به جمع شدن در مناطق قبیله نشین به منظور شرکت در نبرد در افغانستان تشویق می کند این است که از دید آنان این امر همچون مقدمه آزاد‌سازی فلسطین و پیروزی اسلام و عدالت در زمین است.

بسیاری از حوادث در آسیای جنوبی در آماده سازی تهاجم ناگهانی طالبان در بهار ٢٠٠٨ دخیل بودند. کمی بر حسب اتفاق، شخصیت هایی از افق های مختلف در مرز افغانستان و پاکستان یکدیگر را باز یافتند. راهبرد آنان، بی هیچ مشابهتی با مواردی که تا آن زمان رخ داده بود، آشوب در منطقه ای محدود را به جنگی تمام عیار تبدیل می‌کند.

شکل جدید نبرد، با آموزشی خوب و فرا افراطی در مناطق قبیله نشین

ابتدا ورود مولانا کشمیری، رئیس حرکت الجهاد اسلامی، قهرمان نبرد مسلحانه کشمیر که دو سال را در حبس هندیان گذراند. او در زمان موج سرکوبی در ژانویه ٢٠٠٤، توسط نیروهای مخفی پاکستان دستگیر شد و دلیل آن ارتباط احتمالی وی با کسانی بود که درعملیاتی انتحاری بیست و پنجم دسامبر ٢٠٠٣ خودروی مملو از مواد منفجره‌شان را به محافظان رئیس جمهور پرویز مشرف کوبیدند.

او پس از سی روز،عاری از هر اتهامی،بی آن که آزردگی عمیقی داشته باشد، آزاد شد و با ترک نبرد برای آزادی کشمیر، همراه با تمام خانواده اش عازم وزیرستان شمالی شد. همه مبارزان جبهه کشمیر، این حرکت وی را به مثابه فتوایی مبنی بر ترک منطقه و رفتن به سوی رویارویی با نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی( ناتو) ارزیابی کردند. همچنین صدها تن از جهادگرایان پاکستانی، در منطقه رازمک، پایگاه کوچکی برای آموزش نظامی ایجاد کردند.

فرمانده عبدل جبار، رئیس سازمان ممنوع شده جیش محمد، که او نیز در کشمیر می جنگید به مولانا کشمیری پیوست. او که بارها پس از یازدهم سپتامبر دستگیر شده بود، در نهایت برای شرکت در نبردها ، در مرز افغانستان ساکن شد.

در نهایت افسران پاکستانی بودند که از پایان دهه ١٩٩٠ تا ٢٠٠١ به منظور تربیت مبارزان کشمیری از ارتش پاکستان جدا شده بودند. برخی برای رفتن به وزیرستان شمالی از کار کناره گیری کردند. مهاجرت از ٢٠٠٥ شدت گرفت. اواسط ٢٠٠٧، « جهادگرایان مهاجر» از کشمیر شبکه مهمی را در وزیرستان ایجاد کردند.

این پایگاه‌های جدید به سرعت نزد مبارزان خارجی( به ویژه چچنی‌‌ها، ازبک‌ها و ترکمن ها) و جنگ سالاران قبایل محلی شهرت یافتند. نظریه پردازان عرب نیز آنجا گردهم آمدند؛ چرا که بیشتر تازه‌کاران جهادگر نه تنها مسلمانان معتقد بودند بلکه عقاید بسیار راسخی درباره اسلام، انقلاب اسلامی و استقرار مجدد حکومت خلفا داشتند(٣).

بنابراین حوزه های ایدئولوژیکی پدید آمد که در ابتدا، توسط متفکران عرب همچون شیخ عیسی یا ابویحوا اللیبی(٤) اداره می شد. خیلی زود، جنگ سالاران در جلسات بحث حاضر می شوند و کم کم محفلی ظاهر می شود که در بطن آن فرماندهانی چون بیت الله محسود یا سراج الدین حقانی- پسر یکی از رهبران مجاهدین در زمان نبرد علیه اتحاد جماهیر شوروی- نظریه پردازان عرب القاعده و مبارزین سابق کشمیر دیده می شوند. این چنین، در کمتراز دو سال، شاخه قدرتمند پاکستانی به وجود آمد که خود را طرفدار القاعده می داند و توانست راهبرد مقاومت افغان تحت هدایت طالبان را دگرگون سازد.

پیامد این ترکیب ناهمگن چنین است: در حالی‌ که مهارت نظامی به دست آمده در ارتش پاکستان به طالبان منتقل می‌شود، ایدئولوژی القاعده به جنبش آزادی کشمیر القا خواهد شد. از آن پس صحنه عملیات افغانستان در دست کسانی خواهد بود که می توان آنها را « نو طالبان» نامید.

بین ٢٠٠٦ و ٢٠٠٧، دسته جدیدی از مبارزان در سراسر منطقه قبیله نشین پخش می شوند که به خوبی آموزش دیده اند و افراطی هستند. وزیرستان شمالی و جنوبی، همچنان، دژهای اصلی مبارزان باقی می مانند اما در منطقه قبیله نشینی چون مهمند که تا پیش از ٢٠٠٦ طالبان در عمل ناشناخته بودند، تعدادشان تا پایان ٢٠٠٧ به هجده هزار نفر می‌رسید. فقط در باجور، منطقه مجاور، تعدادشان بیش از بیست و پنج هزار است.

به نظر می‌رسد فرمانده ناتو در افغانستان چنین تغییراتی را در نظر نگرفته بود. با این حال، از چهاردهم ژانویه، نو طالبان‌ها برای اولین بار توان جدید خویش را نشان دادند. همچنین اعضای شبکه حقانی به هتل سرانا در کابل یورش بردند. چریک‌های افغان، به شیوه مبارزان کشمیری که همواره در سازمان‌های امنیتی هندیان رخنه می کردند، با پوشیدن لباس پلیس، با همدستی نیروهای امنیتی محلی، حمله‌ای را برنامه ریزی کردند که باعث کشته شدن تعدادی از اتباع غرب شد. چنین شیوه عملیاتی بارها در طول سال، به ویژه هنگام تلاش برای سوء‌قصد به جان رئیس جمهور افغانستان، حامد کرزای، در بیست و هفتم آوریل ٢٠٠٨، به کار گرفته شد.

فرار بی باکانه بیش از چهارصد طالبان زندانی در زندان قندهار، در ژوئن، نمونه دیگری از روش های نوین آموزش نظامی وچریکی است که توسط مربیان آمده از کشمیر یا ارتش پاکستان منتقل شده است.

اما این ها همه عملیات دسته دوم هستند. راهبرد اصلی در منطقه دیگری اجرا می شود، در استان نانگهار افغانستان و در منطقه خیبر پاکستان که هشتاد درصد تداراکات ناتو در آنجا قرار دارد. طالبان به شکل بسیار مخفی در این مناطق جایگزین شده اند. ازفوریه ٢٠٠٨، ستون‌های زرهی نیروهای غربی آماج حمله ای بودند که خیلی خوب برنامه ریزی شده بودند. یورش‌های آنان چنان خوب برنامه‌ریزی شده بودند و چنان موثر بودند که چهارم آوریل ٢٠٠٨، ناتو ناچار شد در بخارست موافق‌نامه ای را با روسیه امضا کند که اجازه می داد کالاهای غیرنظامی از خاکش عبور کند. اما این خطر وجود دارد که این مسیر هزینه‌های سازمان را به طور جدی بالا ببرد.

یکی از مقامات بلند پایه طالبان، به طور ناشناس اعلام کرد که:« قطع کردن خطوط مراسلاتی ناتو از پاکستان یکی از ارکان مهم راهبرد ماست که اگر در2008 خوب پیش برود، به خروج نیروهای ناتو در 2009 منجر می شود، اما شاید به یک سال اضافه نیاز باشد.» این راهبرد باعث می شود که نیروهای ناتو بسیار دورتر از پایگاه‌هایشان، در دروازه های کراچی و در حول خطوط طولانی تدارکاتی دست به عملیات بزنند؛ خطوطی که این شهر را به قندهار و کابل وصل می کند. نهم مه ٢٠٠٨، مسئول پاکستانی حمل و نقل نفت از کراچی به افغانستان دزدیده شد و سرنوشت وی هنوز نامعلوم است. در ماه اوت، گروهی متشکل از سی و پنج طالب به یک کاروان نظامی، درست در هنگام خروج آن از کراچی، حمله کردند که نشانه کیفیت اطلاعات آنان بود. یکی از مسئولان غربی متخصص در امور امنیتی چنین توضیح می دهد که برخی از پایگاه‌های نظامی جنوب افغانستان از همه نظر کمبود دارند و « قعالیت ها و حملاتشان را متوقف ساخته اند چراکه، از لحاظ سوخت در مضیقه هستند(5).»

از ژوئن ٢٠٠٧ همه چیز برای رویارویی بزرگ آماده بود.

واشنگتن و ناتو به این سیاست جدید و همچنین اتحادهای ایدئولوژیک و راهبردی که باعث ایجاد طالبان جدید شدند کم بها دادند. به هرحال، ائتلاف نیروهای غرب تجدید فعالیت جناح القاعده در مناطق قبیله نشین پاکستان را تصدیق کردند. از ژانویه ٢٠٠٧، افسران آمریکایی از رهبران پاکستان خواستند که نه تنها طالبان را به صورت نظامی تعقیب کنند بلکه پایگاه تسلیحاتی آنان مانند مسجد لعل اسلام آباد را نیز از بین ببرند که هفت هزار زن و مرد در آن درس می خوانند و مسئولان آن به طور علنی از طالبان و القاعده حمایت می‌کردند. در فهرست اهداف آمریکایی‌ها چند نام دیگر نیز وجود داشت: «تحریک نفاذ شریعت محمدی»( جنبش برای اجرای شریعت) که در رده سوات و مناطق قبیله نشین مجاور، استان مرزی شمال غربی فعالیت دارند، همچنین، طالبان پاکستانی باجور، وزیرستان جنوبی و شمالی، نیز ژوب و چمان در بلوچستان، استان جنوب غربی پاکستان(٦).

ماموران مخفی واشنگتن، طی هفت بازدیدشان در طول شش ماه، بین ژانویه و ژوئن ٢٠٠٧، بر این نکته پافشاری کردند که اسلام آباد تمام تدابیر جهت بسیج مردم در« جنگشان علیه تروریسم» و تسهیل عملیات علیه طالبان را به کاربرده است. آنان آقای مشرف را قانع کردند که از مسئولیت‌های خویش به عنوان فرمانده ارتش کناره گیری ‌کند و رئیس دولت غیرنظامی ‌شود. همچنین همکاری با نیروهای آزادی‌خواه( لیبرال) و احزاب لائیک را سرعت بخشیدند و از تشکیل دولتی ائتلافی منتج از انتخابات مجلس حمایت کردند که قرار بود در ژانویه ٢٠٠٨ برگزار شود( که پس از ترور بی‌نظیر بوتو چند هفته ای به تعویق افتاد). در نهایت، نظامیان پاکستانی، با نظارت چنین سامانه جدیدی، می‌توانستند چند رشته عملیات موثر بر ضد نظامیان افراطی انجام دهند.

در چهارچوب این توافق جدید، ایالات متحده آمریکا و انگلستان در آشتی دوباره میان بوتو، نخست وزیر پیشین، و رئیس جمهور مشرف نقش واسطه ای داشتند. توافق های مشابهی با احزاب مختلف و کوچک ملی‌گرا منعقد شده بود؛ مانند، حزب ملی عوامی و جنبش متحد قومی(MQM)، همچنین، جماعت علمای اسلام(JUI)، حزب محافظه کار مذهبی به رهبری آقای فضل الرحمان. از ژوئن ٢٠٠٧، همه چیز برای مقابله بزرگ با طالبان آماده بود. هدف این راهبرد سیاسی و نظامی در نطفه کشتن تلاش‌های آنان برای سوءقصدهای بهار ٢٠٠٨ بود.

اولین مرحله این پاتک یورش دهم ژوئیه ٢٠٠٧ به مسجد لعل بود که تلفات سنگینی به دو طرف تحمیل کرد. به دنبال آن باید ، از پایگاه مستقر در پیشاور، عملیاتی مشترک بین پاکستان و آمریکا علیه پایگاه‌های مستقر در مناطق قبیله نشین صورت می‌گرفت. نقشه دقیق همکاری میان نیروهای آمریکایی و پاکستانی که نشریات آمریکایی آن را افشا کردند؛ در آن پیش بینی شده بود که صد مربی برای واحدهایی در نظر گرفته شود که به دقت از میان هشتاد و پنج هزار شبه نظامی پاکستانی انتخاب شده اند و پیش‌قروالی حمله با آنان بود.

اما، خیلی زود، پس از حمله به مسجد لعل، مبارزین سلاح خویش را به سوی رئیس جمهور پرویز مشرف نشانه رفتند و تلاش‌های خویش را معطوف ارتش پاکستان کردند. بین ژوئیه ٢٠٠٧ و ژانویه ٢٠٠٨، امواج پی‌درپی خشونت، به طور جدی، زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کل کشور را بر‌هم‌ریخت.

هجدهم اکتبر ٢٠٠٧، حمله علیه محافظان بی‌نظیر بوتو در کراچی، هنگام بازگشتش از تبعید، اولین پاتک پاسخ نو طالبان‌ها به طرح‌های آمریکا بود. فقط به مدد معجزه نخست وزیر پیشین از این سوءقصد مرگبار جان سالم به دربرد؛ سوءقصدی که دویست کشته و پانصد زخمی برجای گذاشت. وی تنها رهبر سیاسی کشور بود که از عملیات علیه مسجد لعل پشتیبانی کرد و از لحاظ سیاسی « جنگ علیه تروریسم» را توجیه کرد.

چند برابر شدن فشار آمریکایی‌ها بر دولت جدید پاکستان

ترور وی، دربیست و هفتم دسامبر، تحت فرمان طالبان مستقر در وزیرستان، به طرح‌های آمریکایی‌ها در پاکستان پایان داد. ادامه را می دانیم: انتخابات به تعویق افتاد، سلسله عملیات نظامی علیه طالبان متوقف گشت. آنان با پیشروی طبق برنامه‌ای بسیار حساب شده، از آن پس حملات بسیار وحشیانه ای را ترتیب دادند و چنان آشوبی به پاکردند که دولت پاکستان عنان امور را از دست داد.

هجدهم فوریه ٢٠٠٨، انتخابات مجلس درحالی برگزار شد که طی آن میزان رای لیگ مسلمانان پاکستان نواز(PML-N) به رهبری نخست وزیر محافظه کار پیشین از پیش بینی‌ها فراتر رفت. ابتدا، این حزب در صف ائتلاف دولتی قرار داشت(٧). همچون چرخاندن چاقو در زخم، یک هفته پس از انتخابات، ژنرال مشتاق بیگ طی حمله انتحاری مقابل پادگان راولپندی کشته شد.

نو طالبان‌ها، با نیل به خنثی سازی طرح‌های آمریکا مبنی بر همکاری با ارتش پاکستان، در جستجوی فرصتی بودند تا حملاتشان در بهار را به مرحله اجرا درآورند. آنان از شرکت لیگ مسلمانان در دولت بهره بردند تا مذاکره با سرویس امنیتی پاکستان را آغاز کنند.

ناتو درتحلیل این تاکتیک اشتباه کرد و آن را همچون پایان عملیات برضد خود ارزیاتی کرد . بنابراین در مقابل هجومی آغاز شده از مه ٢٠٠٨ غافلگیر شد. برای اولین بار، در مه و ژوئن، تعداد سربازان غربی کشته شده در افغانستان( هفتاد نفر) بیش از تلفات د ر عراق بود ( پنجاه و دو نفر).

عملیات انتحاری هفتم ژوئیه ٢٠٠٨ به هئیت هندی در کابل که چهل کشته برجای گذاشت تغییر الویت‌ها در راهبرد طالبان را نشان می دهد: به معنای منصرف کردن کشورهای منطقه، در درجه اول هند و پاکستان، از حمایت « جنگ علیه تروریسم» به رهبری ایالات متحده. همچنین، نظریه پردازان جنگ در وزیرستان نیز راهبردی وسیع‌تر یعنی حمله به منافع ایالات متحده آمریکا در اروپا را مطرح می کنند.

ناظران بر این توافق دارند که پاکستان در قلب راهبرد القاعده و طالبان است. این رشته موفقیت‌ها در شرق افغانستان به طالبان اجازه می دهد که برای گام بعدی برنامه‌ریزی کنند. از زمانی که، به علت مهاجرت اعراب به سوی عراق، مرگ یا دستگیری،تعدادشان در مناطق قبیله نشین کاهش یافت ملیت‌های جدیدی جایگزین آن شدند. هدف آنها بیرون راندن ائتلاف غرب از افغانستان و عراق و ایجاد پایگاهی جدید... جبهه آزادی بخش فلسطین است. هدفی که برای شروع نبردهای جدید کافی است و کاملا در چارچوب نگرشی آخرالزمانی جای دارد که آرزویش ظهور « مهدی آخر زمان» است.

* آنته کریس . مخالفین مسیح که قبل از پایان جهان ظهور می کند.

١- عنوان فرد مذهبی مورد احترام در آسیای مرکزی و شبه قاره هند.

٢- حدیث یا گفته‌های پیامبر یکی از ارکان مهم اسلام است.

٣- ژان پیر فیلیو،« شبح خلافت بر فراز آمریکا»، لوموند دیپلماتیک، مه ٢٠٠٨. http://ir.mondediplo.com/article1273.html

٤- نظریه پردازان افراطی که اولی مصری و دومی لیبیایی هستند.

٥- The Financial Times, Londres, 12 août 2008.

٦- سید سلیم شهزاد،« القاعده در برابر طالبان»، لوموند دیپلماتیک، ژوئیه ٢٠٠٧. http://ir.mondediplo.com/article1155.html

٧-

Lire Jean-Luc Racine, « Pakistan, le plus dur reste à faire », www.monde-diplomatique.fr/carnet/2008-02-27-Pakistan