در آستانه سی امین سال انقلاب 57، سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی ایران بیانیه ای منتشر کرد. در این بیانیه آمده است:
در شرایطی سی امین سال انقلاب را پشت سر می گذاریم که گرد پیری
و کهولت بر سر و روی بازماندگان نسل انقلاب نشسته و دستان نحیف
و سالخورده ای که روزی پرتوان و شاداب، حوادث انقلاب را رقم می
زد، به جبر زمان و بتدریج عهد و میراث به نسل پس از خود می
سپارند. از سوی دیگر امروز در شرایطی یاد انقلاب را گرامی می
داریم که حدود 70% جمعیت کشور را افراد دارای سنین زیر سی سال
تشکیل می دهند و هیچ خاطره روشن و تصور ملموسی از انقلاب و سال
های سیاه پیش از آن ندارند. نسلی که تنگی نفس در فضای سنگین و
عفن سیاه ترین استبداد تاریخ ایران را تجربه نکرده و طعم تلخ و
جانکاه استبداد و زندگی در دلهره و خفقان پلیسی را نچشیده است.
نسلی که به جبر زمانه و اقتضای سن درکی بلاواسطه از انقلاب و
ضرورت های آن ندارد و دستهای تحریف و انحراف و تحمیق جاه
طلبان منفعت پرست استبداد سرشت مانع از آن می شود تا به روشنی
از علل واقعی انقلاب و اهداف آن آگاه شود.
این انقلاب سابقه و عقبه ای دیرین و پرافتخار در تاریخ معاصر
ایران دارد. انقلاب بزرگ و تاریخ ساز مشروطه، نهضت عزت آفرین
ملی کردن نفت، قیام قهرمانانه 15 خرداد 42 و سالیانی به درازای
چند نسل مبارزه و تحمل زندان و شکنجه و محرومیت و خون دل ها و
بیدارگری ها و شمع افروزی های متفکران و اندیشمندان و
فرهیختگانی چون بازرگان و طالقانی و شریعتی و مطهری و در رأس
همه ایشان امام خمینی(ره) پشتوانه ای مطمئن، تجربه ای غنی و
بستری آماده برای این انقلاب فراهم آورد.
قطب نمای ملت ایران در طی این مسیر طولانی از نهضت مشروطه تا
رسیدن به ایستگاه انقلاب اسلامی یک چیز بیشتر نبود و آن نفی
استبداد و به دست گرفتن زمام سرنوشت خویش بود. این سخن البته
به معنای نفی وجه ضد استعماری مبارزات سیاسی اجتماعی تاریخ
معاصر ملت ایران نیست؛ بلکه بدان معنی است که نفی و مبارزه با
استعمار نیز از صدر مشروطیت تا انقلاب اسلامی ایران زاییده
مبارزات ضد استبدادی ملت ایران بود. طی دوسده اخیردر میان
کشورهای جهان سوم ایران از جمله معدود کشوری است که مستعمره
قدرت های بزرگ نشد و حضور و حکومت بلاواسطه استعمار را تجربه
نکرد، بلکه همواره نقش و حضور غیر مستقیم استعمار را در حمایت
از استبداد و در پس نقاب استبداد داخلی دیده است. تجارب تاریخی
حمایت استعمار روس از محمد علی شاه و استعمار بریتانیا از
رضاخان و امپریالیسم انگلیس و آمریکا از محمدرضاشاه و اتحاد
ناگسستنی استبداد داخلی و استعمار خارجی علیه اراده و خواست
ملت که به شکست و ناکامی نهضت مشروطه و کودتای 28 مرداد و سقوط
دولت ملی مصدق انجامید، در آستانه انقلاب اسلامی ایران این
حقیقت را آشکار ساخته بود که مبارزه ضد استبدادی بدون مبارزه
ضد استعماری ناتمام و محکوم به شکست است. از این رو ملت مسلمان
ایران در انقلاب اسلامی اصلی ترین مطالبه خود یعنی آزادی و
جمهوریت(نفی استبداد) را به استقلال( نفی استعمار) مقید کرد و
به این ترتیب شعار استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی به شعار
محوری انقلاب اسلامی ایران تبدیل شد. بنابراین به صراحت می
توان گفت ملت ایران از نهضت مشروطه که شعارش تأسیس عدالتخانه و
مجلس نمایندگان بود تا نهضت ملی شدن نفت با شعار شاه باید
سلطنت کند و نه حکومت و تا انقلاب اسلامی با شعار استقلال،
آزادی، جمهوری اسلامی، در حقیقت همواره بر یک خواست محوری
تأکید کرده است . این خواست محوری چیزی جز حق حاکمیت بر سرنوشت
و اداره امور خویش نبوده است.
این دقیقاً همان اراده و مطالبه ای بود که رژیم پهلوی با تمام
موجودیت و ماهیت خود در برابر آن ایستاده و فاقد هرگونه ظرفیت
و قابلیت برای پذیرش آن بود. آن رژیم هیچ مشکلی با آزادی های
اجتماعی و آن دسته از آزادی های مدنی که نسبتی با قدرت و سیاست
پیدا نمی کرد، نداشت. آن رژیم هیچ مشکلی با مناسک، آیین ها و
مراسم مذهبی و حتی حضور مذهب در عرصه عمومی تا آنجا که نسبتی
با قدرت و سیاست برقرار نمی کرد، نداشت. شاه خود را نظر کرده
حضرت عباس می دانست و مراسم عزاداری سید الشهدا(ع) ترتیب می
داد و خود در مجلس عزاداری می نشست و به زیارت خانه خدا می
رفت. اصلی ترین مشکل دیکتاتوری وابسته پهلوی تضاد ماهوی با حق
حاکمیت ملت در تعیین سرنوشت خویش بود. در طول 57 سال عمر رژیم
پهلوی جز در مجالس دوره های پنجم و ششم که هنوز سلطنت رضا خان
آغاز نشده و استبداد رضا خانی تثبیت نشده بود، دوره های سیزدهم
و چهاردهم در سال های بعد از جنگ جهانی دوم و ضعف رژیم پهلوی و
نیز مجالس دوره های 16 و 17به علت رقابت قدرت های جهانی در
ایران، مجلس شورای ملی به روی نمایندگان واقعی ملت بسته بود.
بطوری که از کودتای 28 مرداد تا 22 بهمن سال 57 به مدت 25 سال
فقط یک نماینده با رأی مردم به مجلس راه یافت.
در طول این سال ها تنها یک نفر بر کشور حکومت می کرد و همه
مطیع محض و بلا اراده وی بودند . او اساساً هرگونه حزب و تشکل
سیاسی را مزاحم قدرت خود می دانست و حتی به احزاب دست آموز و
خود ساخته نیز به دیده شک و سوء ظن می نگریست. عطش خودکامگی و
استبداد پایان ناپذیر شاه به حدی رسید که دیگر حتی دو حزب
فرمایشی با عناصر بی هویت و دست آموز را نیز تحمل نمی کرد. در
منطق شاه نظام حزبی و احزاب متعدد پدیده ای نامطلوب و موجب از
بین رفتن وحدت ملت حول محور شاه
بودند، از این رو در سال 54 این دو حزب را منحل و تبدیل نظام
چند حزبی مشروطه به نظام تک حزبی را رسماً اعلام کرد. او خود
را مالک کشور و ایران را ملک خود می دانست و هرگونه تصرف در
امور کشور را حق خود تلقی می کرد. بنابراین مردم یا باید مطیع
اراده ملوکانه او می بودند و یا در صورت مخالفت باید از دو راه
زندان و شکنجه و اعدام و ترک کشور یکی را انتخاب می کردند. او
خود پس از تأسیس حزب رستاخیز به صراحت و آشکارا اعلام کرد
هرکسی حاضر به عضویت در حزب رستاخیز نیست، می تواند پاسپورت
خود را بگیرد و از کشور او خارج شود.
با توجه به آنچه گفته شد رژیم شاه با رویکرد متصلب و انعطاف
ناپذیر خود در برابر مطالبات ملت، کشور را با بن بستی کامل
مواجه ساخته بود. بدون شک چنین رژیمی که با اتکای کامل به
بیگانه قدرت خود را بر زور سرنیزه استوار کرده و تصور می کرد
می تواند به کمک نیروی مسلح و معدود، سلطه جابرانه خود را بر
جامعه نهادینه کند، هیچ شانسی برای ادامه حیات نداشت.
انقلاب اسلامی ایران صرفنظر از مسیری که در سال های پس از
پیروزی طی شده است، با پایان دادن به نظام سلطنتی و تأسیس نظام
جمهوری اسلامی، ملت را وارد مرحله تاریخی جدیدی کرد. اما
برخلاف پاره ای تصورات خام و ساده اندیشانه که بویژه در سال
های آغازین پیروزی گریبان گیر بسیاری از کسان شد و هنوز هم
هست، ورود به این مرحله آغاز راه بود و نه پایان آن. نسل
انقلاب با توجه به تجربه مبارزات ملت ایران در تاریخ یکصد ساله
گذشته بر اساس الگوی نظری که برپایه ارزش ها و مشخصه های
اندیشه اسلامی سامان یافته بود، انقلاب را به انجام رساند، اما
پس از انقلاب نیازمند الگویی عملی برای تحقق مطالبات تاریخی
ملت بودیم. این الگو طبعاً می بایست براساس ثوابت اندیشه مبنای
انقلاب که در اصلی ترین شعارهای انقلاب تجلی یافته بود شکل
بگیرد.
قانون اساسی که در آن بر حقوق اساسی ملت، از جمله حق حاکمیت
برسرنوشت خویش، حق تعیین سرنوشت و اداره امور خویش، اداره امور
کشور بر اساس نظام شورایی و با اتکاء به آراء ملت، آزادی نظام
حزبی، آزادی بیان و قلم و ... تأکید شده و اصل جمهوریت در کنار
اصل اسلامیت جزو اصول لایتغیر آن شمرده شده است، می توانست
میثاق و عهدی جاودانه میان ملت و حاکمیت در تحقق این الگوی
عملی باشد. وحدت و انسجام ملی و تأکید بدون مجامله و صریح امام
در نظر و عمل بر ضرورت مشارکت آگاهانه مردم در عرصه های تصمیم
گیری و تصمیم سازی از طریق انتخابات آزاد، مخالفت صریح با
دخالت محافل و کانون های قدرت رسمی و غیر رسمی در انتخاب مردم،
برخورد قاطع با دخالت نظامیان در سیاست، تأکید بر جایگاه مجلس
منتخب مردم در رأس امور، تصریح بر میزان بودن رأی ملت، برخورد
قاطع با رویکردهای قیم مآبانه و انحصار طلبانه در برابر ملت و
.... می توانست شاخص ها و معیارهای روشنی برای تنظیم و تأسیس
این الگوی عملی باشد.
انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک تحول عظیم سیاسی اجتماعی
اگرچه کاخ دیکتاتوری وابسته پهلوی را فروریخته استقلال را برای
کشور به ارمغان آورده بود، اما استبداد دیرپای هزاران ساله
مسئله ای نبود که ظرف چند سال، اگرچه با طوفان سیاسی - اجتماعی
سهمگین، از بین برود. امام خمینی (س) از این واقعیت به خوبی
آگاه بود. اصرار امام بر تدوین هرچه سریع تر قانون اساسی و
برگزاری انتخابات خبرگان قانون اساسی و بلافاصله رفراندم قانون
اساسی و سپس برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس، صدور
اعلامیه 8 ماده ای و اعلام سال قانون در اوج شور انقلابی که
جملگی آشکارا ناقض عرف موجود در انقلاب های جهان بود، تصویر
روشن و گویایی از تلاش هوشمندانه امام برای محو ریشه های
استبداد و نهادینه کردن مردمسالاری از طریق تأسیس نهادهای
انتخابی و دموکراتیک به نمایش می گذارد. حساسیت و وسواس امام
نسبت به گرایش های استبدادی و خوی قانون گریزی و تضعیف قدرت
انتخاب مردم در طول دهه اول انقلاب که در ممانعت از رد صلاحیت
های بی مورد و خلاف قانون، دفاع از رأی وانتخاب مردم در برابر
کسانی که از نتایج انتخابات آزاد ابراز نگرانی می کردند،
مخالفت با ارائه فهرست انتخاباتی از سوی نهادهای روحانی برای
سراسر کشور، مخالفت شدید با ورود نظامیان به عرصه سیاست و ...
تجلی می یافت جملگی از اهتمام ایشان نسبت به این مقوله حکایت
دارد. دقیقاً به علت همین حساسیت ها بود که در زمان امام کسی
به خود اجازه نمی داد با تفاسیر خود ساخته از اصل نظارت در
قانون اساسی تحت عنوان نظارت استصوابی قدرت انتخاب مردم را
محدود کند و یا با نظریات بدعت آمیز نظیر نظریه کشف و نصب اساس
جمهوریت نظام را مخدوش کرده در تبدیل
ولایت فقیه به سلطنت فقیه بکوشد. به رغم این همه، گرایش
های استبدادی و آزادی ستیز ریشه کن نشد و حوادثی مانند جنگ و
تروریسم و حرکت های تجزیه طلبانه مانع از به ثمر نشستن کامل
تلاش های امام راحل گردید؛ تلاش ها و حساسیت هایی که پس از وی
به فراموشی سپرده شد.
این چنین شد که امروز بر خلاف امام عده ای بر این تصورند که
بدون اتکا و نیاز به مردم و نهادهای منتخب مردم می توانند با
سرمایه گذاری بر اقلیتی برخوردار از زور و مسلط بر بیت المال،
کشور را اداره کنند.
امروز پس از گذشت سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی و طی فراز و
نشیب ها و کشاکش های فراوان برسر ارزش های انقلاب و مطالبات
مردم، کانونی ترین و اصلی ترین
آرمانهای انقلاب، موضوع منازعه ای حساس و سرنوشت ساز در عرصه
سیاسی کشور شده اند، منازعه ای که موجودیت و سرنوشت انقلاب در
گرو نتایج آن است. در یکطرف این
منازعه جریانی به دفاع از هویت انقلاب اسلامی ایستاده است که
اصلی ترین شعار انقلاب را جمهوریت و حق حاکمیت ملت بر سرنوشت
خویش می داند، آرمان های انقلاب را در حال استحاله، سرمایه
اجتماعی را در حال نابودی، وحدت و انسجام ملی در حال افول،
قشری گری و تحجر و جمود را به جای تعقل و دین ورزی خردمندانه
در حال بسط و گسترش، نهادهای انتخابی را در حال استحاله، نهاد
انتخابات را در حال تبدیل شدن به شکل و صورتی بی مسمی و اساس
جمهوریت نظام را درمعرض تهدید و بازگشت استبداد را خطری جدی می
داند.
در طرف دیگر منازعه جریانی دیگر صف آرایی کرده است که دموکراسی
و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را دستاورد جاهلیت مدرن و عین
شرک به خدا می داند، جمهوریت نظام را ترفندی از سوی امام به
منظور کاهش حساسیت منفی جهانیان نسبت به انقلاب در روزهای قبل
از پیروزی تحلیل می کند و سودای بازتولید سلطنت در قالب حکومت
در سر دارد. اصل تفکیک قوا را مغایر با اسلام و قوای سه گانه
را ابزاری در دست حاکم اسلامی برای اداره جامعه گسترده امروزی
می داند. معتقد است هدف شاه را باید از روش او تفکیک کرد زیرا
هدف شاه ضد اسلامی و ناپسند بود اما روش او درست بود. براین
باور است که روحانیون و روشنفکران و سیاسیون برای اداره جامعه
مناسب نیستند و بدون اتکا به مردم و بدون نیاز به نهادهای مدنی
و احزاب و تنها با تکیه بر اقلیتی متشکل و سازمانیافته و مسلح
می توان کشور را اداره کرد.
ملت شریف ایران!
طی سه دهه گذشته مسائل و امور مختلفی محور منازعات سیاسی
اجتماعی بوده است. اگرچه بسیاری از مسائل موضوع منازعه طی این
مدت لاینحل باقی ماندند و به فرجامی روشن و نتیجه ای راهگشا
برای کشور و نظام نینجامیدند، اما آن چالش ها و منازعات این
حسن را داشتند که بتدریج جامعه و کشور را به سوی اصلی ترین
موضوع و کانونی ترین مسئله که اساس و منشاء تمامی مسائل و چالش
های گذشته بوده است، سوق دهند. موضوع و مسئله ای که تعیین
تکلیف بسیاری از مشکلات و مسائل کشور در گرو حل آن است. چگونگی
پاسخی که شما به این مسئله خواهید داد سرنوشت
دهه چهارم انقلاب را رقم خواهد
زد.
از این رو دهه چهارم انقلاب اسلامی را باید دهه دفاع از آرمان
های اصیل انقلاب، دفاع از اساس جمهوریت نظام و مبارزه با تحریف
اندیشه مبنای انقلاب و نفی حاکمیت رویکردهای استبدادی در
انقلاب و نظام دانست. انتخابات ریاست جمهوری دهم اولین گام
استوار در این مسیر در آغاز دهه چهارم انقلاب است. |