سال ٢٠٠٨ پایان یافت و همراه با آن یک دوران
تاریخی از حیات سیاسی سیاره ما به خاک سپرده شد. تمام شواهد
برآنند که پروژه امپراتوری آمریکا شکست خورده و با مرگ آن
جهانی چند قطبی متولد شده است. جهانی که در آن ایالات متحده بی
شک یکی از مراکز قدرت باقی خواهد ماند اما بدون رویای استیلای
مطلق اش بر جهان.
حوادث سال ٢٠٠٨ در حوزه بین الملل از این منظر
نمادین بودند:
- جشن های المپیک پکن بهانه ای شد برای چین که
حضور نوین خود را در صحن بزرگان به چشم کشد.
- درگیری های گرجستان بازگشت قدرتمند روسیه
را به نمایش گذاشت و چند دستگی اروپائی نامتحد را در دنباله
روی از سیاست واشنگتن.
- گروه کشورهای هشت که مشخصه برجسته آن کرنش
در مقابل مرشد اعظم ، امریکا ، بود بصورتی طبیعی به گروه بیست
تبدیل شد که علیرغم محل تشکیل آن همه چیز و از جمله ترکیب
شرکت کنندگانش نشان از محو نقش سروری ایالات متحده داشت.
اما سال ٢٠٠٨ در عین حال سال فروپاشی سیستم
مالی جهانی بود. مقررات زدائی کور و
ایدئولوژیک حوزه مالی عوارض نکبت بار خود را به نمایش گذاشت.
اینبار نه عوامل تروریسم جهانی بلکه این «گلدن بوی» ها
بودند که وال
استریت را در هم شکستند.
بانک ها و شرکت های عظیم بیمه یکی بعد از دیگری ملی شدند.
دولت، این فرودگاه خشم و نفرت نئولیبرالیسم به تنها پناهگاه و
منجی تبدیل گشت و حتی غول های صنعتی
ای مانند جنرال موتورز دست احتیاج به سوی آن دراز کردند.
ایمان به «دست پنهان بازار » سست
گشت و
روشن شد که
بازار نمی تواند پاسخگوی همه
چیز باشد.
دگم های نئو لیبرالیستی بی اعتبارو
نظریه پردازان آن یکی پس از دیگری به ضرب شلاق واقعیت، حرف
های خود را پس گرفتند و تواب شدند. نمادین تر آنها فرانسیس
فوکویاما بود که پایان نظریه «یایان تاریخ» اش را اعلام
داشت.
سال ٢٠٠٩ در شرائطی بسیار بغرنج آغاز شد.
قبل از هر چیز در حوزه بین الملل: حمله
اسرائیل به غزه یکبار دیگر خاورمیانه را به یک انبار باروت
تبدیل کرد. رسانه های غربی یک صدا، مستقیم و یا تلویحا مسئولیت
آغاز این عملیات را متوجه حماس کردند تا از بار جنایت کارانه
آن بکاهند. یکپارچگی آنها در این امر ابعادی بازهم بیشتر توهین
آمیز به آن می دهد و نفرتی عمیق و کور در منطقه ای تزریق می
کند که هم اکنون نیز با اشغال عراق، لشکرکشی به افغانستان و
وابستگی دولتهای متحد غرب به باشگاه پررونق افراط گرائی
اسلامی تبدیل شده است.
در حوزه اقتصادی نیز وضع بهتر از این نیست:
پرده دوم بحران وام های رهنی در راه است . و آنهم در شرائطی که بحران مالی که اکنون نیز
وسیعا اقتصاد واقعی را در بر گرفته است، می رود تا تاثیرات
ساختاری در بعضی از بخشها مانند صنایع ماشین سازی باقی گذارد.
از همه بدتر شبح یک بحران پولی است که با تعهدات مالی پذیرفته
شده از سوی دولت ها برای نجات بانک ها و شرکت های بیمه هر روز
پر رنگ می شود. کاهش شدید بهای لیره استرلینگ در روزهای اخیر
اولین نشانه های آن بود. بروز چنین بحرانی( سقوط ناگهانی بهای
دلار و یا یورو) می تواند اثراتی غیرقابل پیش بینی بر ای تجارت
جهانی به همراه داشته باشد.
با همه این ها سال ٢٠٠٩ آنقدر سیاه آغاز نشد،
چرا که با خود نوید جهانی بی جورج بوش را آورد. اما آیا همین
برای امید به آینده کافی نیست ؟ |