میرحسین موسوی در دیداری با شماری از
فعالان جنبش دانشجویی که بمناسبت سیامین
سالگرد انقلاب صورت گرفت گفت:
این طبیعی است که
ملت به این مساله حساسیت داشته باشد
که در این 30 سال چه کارهایی صورت
گرفته است؟
ما ملتی بودیم که به دلیل سلسلههای
طولانی سلاطین و
رژیمهای شاهنشاهی به استبداد خو گرفته
بودیم. در دوره قاجار و پهلوی
وابستگی هم به این مصايب اضافه شد.
وقتی انقلاب پیروز شد حدود 60 هزار
مستشار خارجی در ایران بودند و در
مهمترین سازمانهای کشور حضور داشتند و
جهت میدادند. ارتش، نیروی هوایی،
سیستم اداری، صنعت و تمام اقتصاد ایران
به نوعی در دست این افراد بود. حتی
سیاست خارجی ما متاثر از قدرتهای
جهان بود. ظاهراً در خلیج فارس
قدرت نمایی میکردیم اما در جهت اهداف
قدرتها بود. ممکن است تصور کنیم
رژیم شاهنشاهی فرو پاشید و مسئله تمام
شد، اما مسئله مهمتر از اینها بود،
چرا که مشروعیت نظام شاهنشاهی از طریق
علایم زبانی، نمادها، ادبیات و
فرهنگ عمومی در طول تاریخ این سرزمین
بازتولید میشد.
نکته مهم آنست که انقلاب تقریباً تمام این
نهادها
و علائم و نشانههای طاغوت را عوض کرد به
نحوی که امکان بازگشت و
بازتولید مشروعیت رژیم قبل وجود
نداشت. علیرغم فعالیتهایی که در سطح
جهان علیه انقلاب انجام شد مانند
کودتا، فشارها، ظهور گروههای تخریبی و
بعد هم جنگ تحمیلی و مشکلات
اقتصادی، با این حال امکان بازگشت به آن فضا
از بین رفت و این خود یکی از
بزرگترین فرصتهایی است که در اختیار ملت ما
گذاشته شد.
این پرسش که آیا ما از این فرصت خوب
استفاده کردیم یا
نه، محل نقد و بررسی است، اما مشکلاتی که
ممکن است ما را احاطه کرده باشد
نباید مانع دیدن دستاوردهای کلان
انقلاب شود.
دلیل بقای انقلاب اسلامی در ایران این بود
که عملاً حل
برخی مسائل ریشهای جز از راه اسلام
امکانپذیر نبود. کشور همه راهها
را بعد از جنگ با روسیه، دوران
مشروطه، دوره رضاخان و محمدرضا پهلوی رفته
بود و آخرین راه تحول در کشور برگشت
به اسلام بود. در اینجا اسلام نه تنها
هدفی توحیدی و اعتقادی، بلکه به
عنوان راهحل مسائل ملی ما نیز مطرح است.
هر راهحلی غیر از اسلام در
دورنمای برگشت به دیکتاتوری، وابستگی، تفرقه
در بین ملت، تجزیه قومی و مانند
اینها قابل تصور است. پس باید توجه داشت
که با توجه به نقدهای مشفقانهای
که مطرح است به جنبههای مثبت هم نگاه
کنیم و امیدوار باشیم.
به
نظر من به گفتمان انقلاب کم توجهی
شده است. این گفتمان برآمده از تلاش
200 ساله یک ملت است که در ادبیات و
تاریخ دو قرن گذشته این سرزمین ریشه
دارد و این گفتمان را نباید دست کم
گرفت. بنابراین باید توجه داشت نقدی که
امروز نسبت به آن دوره میشود نقد
یک گفتمان 200 ساله است و از این زاویه
اگر نقدها را از جنبه جناحی فراتر
ببریم، اثرات بهتری میگیریم.
فهم شرایط جنگ و اهدافی
که مردم به خاطر آن انقلاب کردند به
ما کمک میکند تا آن فضا را درک کرده
و نقد منصفانهای نسبت به آن دوران
داشته باشیم.
فضای امروز کشور نیز فضای عقیمی نیست و
نیروی جوانی
دارد که جهان را بهتر میشناسد و درک قوی
نسبت به مسائل دارد و نمیتوان
این دو نسل را با هم جایگزین کرد
بلکه باید مکمل هم و در کنار هم باشند.
در واقع
همانطور که نیروی مدیریت کشور میتواند رو به سمت تحول و
نزدیک
به نسل معاصر باشد در عین حال نظام نباید
تجربیات گذشته خود را از یاد
ببرد و باید تمهیدی بیاندیشد تا از
سرمایههای انقلاب هم استفاده کند. حذف
یکپارچه مدیریتی که تجربه سنگینی را
از سر گذرانده جبران ناپذیر است،
البته نشاندن نسل جدید در کنار نسل
قدیم و وارد کردن آنها به صورت تدریجی
کار درست و عاقلانهای است که در
همه سطوح چه در مسائل سیاسی و چه در
مسائل اقتصادی میتوان لحاظ کرد.
برای هر طرح کلان و مهمی که بخواهد در
مملکت تحول ایجاد
کند باید برنامه داشته باشیم، چرا که فقط
یک بار برای این کارها فرصت داریم
و باید برای طرحهایی که آثار و
مشکلاتی برای اقشار ضعیف دارد از نیروی
کارشناسی کشور استفاده شود.
نباید با تخصیص منابع کمیاب به طرحهایی
که به صورت درازمدت
در کشور اثر گذارند، برای کسب
محبوبیت یا رضایت آنی استفاده شود. یکی از
دلایل اصلی رشد فساد به کارگیری
منابع کمیاب در خدمت اهداف کوتاه مدت و
روزمره است.
فساد را با
شناسایی دو سه فاسد و مچ گیری از
آنها نمیتوان از بین برد، بلکه باید
زمینههای جرم خیزی و فساد محو
شود. اگر زمینهها وسیع باشد، مبارزه با
افراد فاسد اثرگذار نخواهد بود و
شاید هم شیوع فساد را بیشتر کند؛ یعنی به
مردم تلقین کند که همه جا را فساد
گرفته و کاری نمیتوان کرد.
ما باید نگاه
واقعگرایانه نسبت به جهان داشته
باشیم. در دید واقعگرایانه، ما دچار
توهم نمیشویم، حد آرمانها را
میشناسیم و در حدی که میتوان آنها را
به کار گرفت، منافع ملی و حیاتی
خودمان را تعریف میکنیم. آن چیزی که
امروز واقعاً نیازمندیم این است که
با تکیه بر اصولی که از قانون اساسی و
خط امام(ره) برمیآید نگاه
واقعگرایانه نسبت به جهان داشته باشیم و
براساس آن مسائل خودمان را پیش
ببریم نه اینکه آرزوها را به جای
واقعیتهای بیرونی بگذاریم. گرچه
این آرزو در جای خود میتواند به ما
انگیزه حرکت دهد.
در مسائل جهانی
چانهزنی اهمیت دارد اما کسی
میتواند چانهزنی کند که قدرت داشته باشد
و برای همین باید قدرت منطقهای
کشور را در جهان اسلام و در سطح جهان
بالاتر ببریم. قاعدتاً بخشی از آن
از طریق نیروی نظامی است و بخشی نیز از
طریق پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی و
تکنولوژیک. البته باید توجه داشت که
بخشی از این قدرت از طریق یافتن
دوستان و متحدان مناسب در سطح جهان تحقق
میپذیرد و این محل سوال است که ما
چرا نمیتوانیم در سطح منطقه و جهان
اسلام جز اندکی دوستان دائم داشته
باشیم که بتوانیم با دست پر با رقبا و
کسانی که با ما وضعیت خصمانهای
دارند روبرو شویم. پایبندی به اصول و
ارزشهای انقلاب اسلامی نباید با
ماجراجویی و حادثهجویی در
سطح جهان
مخلوط شود. این دو موضوع با یکدیگر تفاوت
دارد. پایبندی به این اصول با
ایجاد حادثههای غیر لازم واقعاً
سازگاری ندارد. اگر تمام این موارد را
کنار هم قرار دهیم آنوقت به دستمان
میآید که از چه چیزی دفاع کنیم؟ با
چه کسی متحد شویم؟ دنبال چه هدفی
باشیم و پیش برویم؟ بله، به اعتمادسازی
در جهان احتیاج داریم اما این
اعتمادسازی باید با دستان پر صورت گیرد و
باید دقت شود که سیاستهای خارجی
ما در خدمت منافع ملیمان باشد و صرفاً
برای مصرف سیاستهای روزانه داخلی
نباشد.
مشکلاتی که در زمینه سیاست
خارجی، ناشی از عوامل گوناگون، پیدا
میکنیم، نباید به پیشرفت تکنولوژیک
ما لطمه بزند. ما نباید از یاد
ببریم که در دنیای معاصر مجبور هستیم
خودمان را از هرجهت، چه از نظر
اقتصادی، تکنولوژیک، و ... قوی کنیم. در
این زمینه رقابت شدیدی در جهان
معاصر وجود دارد.
تغییر دولتها خودش یک نوع واقعبینی است
که ما وقتی مثلاً با کشوری
مثل امریکا روبرو میشویم، فکر
نکنیم با تغییر رییس جمهور در منافع ملی
آنها تغییری ایجاد میشود یا دچار
دگرگونی میشوند. البته تصور اینکه
این نوع تغییرات هیچ نوع تاثیری
ندارد هم نابجاست.
وی لزوم اتخاذ سیاستهای محتاطانه
در برخورد با کشورهای بزرگ و تعهد
برای حفظ و صیانت از منافع ملی را
شاه کلید برقراری ارتباط با دیگر کشورهاست.
اگر در سیستم مدیریت کشوری تغییراتی ایجاد شد و یا
زمینهای برای تغییر بوجود آمد یا
حتی ادعای تغییری شد، باید بتوانیم
از این موضوع نهایت استفاده را
ببریم. در موقعیتهایی که شرایط عوض شده
است دچار تعصبهای دیرینه بودن یا
یک حرف را تکرار کردن میتواند بسیار
خسارت بار باشد.
فقر و مشکلات فرهنگی قرین یکدیگرند و
اصولاً توسعه سیاسی در جامعه ما
منفک از توسعه اقتصادی و بالابردن سطح
زندگی افراد مستضعف نیست.
مشکلات جامعه در سیر زندگی روزمره نظیر
کاهش سطح درآمد یا افزایش
تورم، بالارفتن هزینههای درمان،
مشکلات مسکن و سطح پایین حقوق در کشور نافی توسعه آزادی و
توسعه سیاسی است. اگر کارد به
استخوان
اقشار مستضعف برسد، ممکن است زمینه برای استفاده از
راهحلهای
خشن فراهم شود. لازم است توسعه اقتصادی و
توسعه سیاسی در کنار یکدیگر مطرح
شود و این همان چیزی است که ما به
آن اعتقاد داشتهایم.
مساله عدالت و مساله آزادی را باید توامان
با یکدیگر
دید و با یکدیگر دنبال کرد و اصولاً اینها
را باید از یکدیگر جدایی
ناپذیر تلقی نمود.
قشرهای مستضعفی که اکثریت جامعه را تشکیل
میدهند از مهمترین
حامیان انقلاب و حافظان نظام اند.
توزیع صدقه و منت گذاشتن بر سر مردم راهی اشتباه در این زمینه
است. قصد بنده در این دوره این بود
که به دلیل ورود
به دهه چهارم انقلاب درباره دهه اول صحبت
کنم. |