انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری امریکا باعث شده عده ای
تصور کنند اوباما حتی حاضر است به دشمنان قسم خورده آمریکا هم
شاخه زیتون اهدا کند. حتی به این نتیجه رسیده اند که او در
سیاست های تجاوزکارانه جورج بوش تجدید نظر خواهد کرد. گروهی
حتی او را با میخائیل گورباچف و شکست های فاجعه بارش در سیاست
خارجی قیاس می کنند.
در سال های 1980 اقتصاد اتحاد شوروی گرفتار دشواری هایی مشابه
مشکلات امروزی آمریکا بود و همین موضوع گورباچف را ناگزیر ساخت
تا تصمیم های عجیبی برای کشورش بگیرد. امروز هم باید با دقت به
مشابهت بین اوضاع شوروی در 1985 و آمریکا در 2008 نگریست. در
آن سال ها اقتصاد شوروی نه تنها در وضع وخیمی نبود، بلکه درحال
رکود هم نبود. با اطمینان می توان گفت خطر جدی صنایع اتومبیل
سازی شوروی را تهدید نمی کرد تا منجر به کاهش تولید یا تعطیلی
شود. تعداد بیکاران رشد قابل توجهی نداشت و از گرسنگی عمومی
خبری نبود. سیستم حکومتی با همه این مشکلات ثبات داشت و در
مسیری که "یوری آندروپف" سلف میخاییل گورباچف تعیین کرده بود،
راه می پیمود. آندروپوف مرد قدرتمند حاکم بر رژیمی نیمه
اقتدارگرا توانسته بود با استفاده از مولفه های بازار شکوفایی
در اقتصاد شوروی ایجاد کند. تجربه چین نمونه ای واقعی است که
نشان می دهد این مدل می تواند یک معجزه اقتصادی باشد.
مشکلات گورباچف می توانست در گذر زمان در درون سیستم شوروی
چاره شود، ولی به سختی می توان از اوباما در متن شرایط
اجتماعی- اقتصادی موجود چنین انتظاری را داشت.
تمایل اوباما به رها شدن از مشکلات عراق به خاطر ساده لوحی او
یا حتی علایق او به ریشه های اسلامی- چنان که مخالفان محافظه
کار او در فضای عمومی عنوان می کنند- نیست و از درک واقعیت
بیرحم ریشه می گیرد: جنگ به سرباز نیاز دارد و این جنگ را نمی
توان با بردن و آوردن و جایگزینی سربازان، آن هم مطابق
قراردادهای منقضی شده ادامه داد. اوباما به وضوح از مشاهده عقب
نشینی آمریکا در تمام جبهه های خاورمیانه نفرت دارد و تلاش می
کند نیروهای آمریکا را بر افغانستان که خطری بیش از عراق دارد،
متمرکز کند.
کاهش سریع حضور آمریکا در خاورمیانه پیچیدگی های خود را دارد و
چالش هایی بین کشورهای منطقه و همسایه آن چون روسیه بر خواهد
انگیخت. اولین موضوع بغرنج مسئله افغانستان است. حتی اگر
سرسختی رهبران طالبان را که جاه طلبی دیگری جز راندن نیروهای
خارجی از کشورشان ندارند به حساب نیاوریم، این خلاء
ژئوپولیتیک، نیروهای جهادی را در تمام جبهه ها به پیش خواهد
راند. رفتار این رهبران جهادی شبیه رفتار امریکاییان خواهد بود
که با مشاهده ضعف در دولت شوروی و دولت طرفدار شوروی افغانستان
نفوذ خود را به شرق و جنوب در قالب "جنگ پیشگیرانه" گسترش
دادند.
روسیه و همسایگانش در آسیای مرکزی خطر را حس کرده و نیروهای
نظامی خود را متحد ساخته اند ولی آمادگی مقابله طولانی مدت
علیه مبارزان چریک مشابه نمونه افغانی را ندارند. چریک ها حتی
اگر نتوانند موفق به گشودن جبهه جدیدی شوند، می توانند به خطوط
لوله آسیب برسانند و دشواری هایی در امر استخراج نفت و گاز
پدید آورند و این موضوع دلیل اصلی علاقه روسیه به آسیای مرکزی
است.
سرگئی گورگینیان تحلیل گر مشهور روس، با احتمال نزدیکی امریکا
به ایران و تشکیل جبهه ای علیه روسیه با صراحت می گوید یک
آمریکای ضعیف می تواند حتی بیش از یک دولت آمریکایی نیرومند و
حتی متجاوز برای روسیه مشکل ایجاد کند. او می گوید : " در آن
صورت روسیه حسرت به پایان رسیدن دولت بوش را خواهد خورد". او
می گوید در واقع این بوش بود که با برپایی جنگ علیه اسلام توجه
را از روسیه منحرف ساخت و نیز باعث افزایش بهای نفت شد. این
دوران ممکن است به سر امده باشد، ولی در مجموع تضعیف امریکا می
تواند برای روسیه مشکل ساز نیز سرساز شود. هم اکنون مسکو با
دلواپسی "پرسترویکای اوباما" را با تمام مشکلات و
درگیری هایش انتظار می کشد. |