رهبر جمهوری اسلامی گفته است در کشور شاه سلطان حسین ها نباید
به قدرت برسند. راستگرایان حاکم این گفته علی خامنه ای را
اشاره به محمدخاتمی ارزیابی کرده اند. پایگاه خبری "یاری" در
همین ارتباط با مصطفی تاج زاده معاون سیاسی وزارت کشور در
کابینه خاتمی گفتگو کرده است. تاج زاده در این ارتباط گفت:
نزد ایرانیان شاه سلطان حسین سمبل بی کفایتی در اداره کشور و
بیتوجهی به خطرات خارجی و در نتیجه بر باد دادن میهن است. پس
باید بحث کرد کدام جریان و کدام سیاست ها و برنامه ها ممکن است
خدای ناکرده ایران را بر باد دهند. فراموش نکنیم که شاه سلطان
حسین نارضایتی عمومی، فساد حکومتی و تهدیدهای خارجی را جدی
نگرفت. از طرف دیگر ایرانیان بر این باورند که سلسله حکومتها
زمانی سقوط میکنند که اشخاص کوچک مسوول کارهای بزرگ می شوند و
بزرگان به کارهای کوچک گماشته می شوند. افزون بر آن حاکمان از
مسائل اصلی غفلت می کنند و به مسائل جزئی می پردازند و به این
ترتیب زمینه سقوط خود و حکومت را فراهم می کنند. نکته سوم
جایگزینی خرافات و طالعبینی به جای عقلانیت و برنامهریزی
امور لشکری و کشوری در عصر شاه سلطان حسین است. با توجه به
نکات فوق باید بررسی کرد کدام اشخاص و جریان سیاسی واجد
ویژگیهای فوق است. به نظر من امروز دو دیدگاه در برابر هم صف
کشیدهاند. طبق دیدگاه اول وضعیت کشور در حال حاضر از هر نظر
عالی است و در تاریخ ایران چنین وضعیتی بیسابقه است. به همین
دلیل، طرفدارن این نگرش معتقدند هرگونه تغییر در این وضعیت
میتواند به فاجعه و از بین رفتن دستاوردها منجر شود. البته
بسیاری از اصولگرایان چنین اعتقادی ندارند اما چون دستور
تشکیلاتی صادر شده است، بعضاً خود را مجبور میبینند که از این
دیدگاه دفاع کنند. ولی بسیارى سکوت کردهاند.
طبق نگرش دوم که ما طرفدار آن هستیم ایران از جهات مختلف وضعیت
نابسامانی دارد و اگر این وضعیت تغییر نکند، به احتمال زیاد
فاجعه رخ خواهد داد. به همین دلیل گفتهام انتخاب مجدد آقای
احمدی نژاد ایران را عبرت منطقه می کند. حال آنکه پیروزی چهره
ای مانند آقای خاتمی می تواند امنیت و پیشرفت میهن را تأمین و
ایران را الگوی منطقه کند. این دو
دیدگاه در برابر هم آرایش گرفتهاند. وجه مشترکشان این
است که به رغم ادعای آن دسته از اصولگرایان که شرایط را عالی
میخوانند و ادعا میکنند و هیچ خطری جامعه ما را تهدید نمی
کند، خط تبلیغاتی جدید آنان ناخودآگاه شرایط کشور را به شدت
آسیب پذیر و ضعیف ترسیم میکند، به گونهای که با کمترین
تغییر فاجعه رخ خواهد داد.
موضوع دیگر این است که در جهان امروز فقط مدل شاه سلطان حسینی
باعث سقوط سلسله حکومتها و نظام های سیاسی و دیوانی نمی شود.
در دهه گذشته دو رژیم در همسایگی ما سقوط کردند و هر دو کشور
با جنگ و اشغال و بحران های بسیار زیادی مواجه شدهاند. یکی
طالبان در افغانستان و دیگری صدام در عراق. رهبران هر دو کشور
خود را مبارز و ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی میخواندند اما
عملکردشان زمینه و بهانه لازم را برای جنگطلبان آمریکایی و
اشغال نظامی کشورشان، نابودی زیربناهای اقتصادی و کشته شدن
صدها هزار نفر و آواره شدن میلیون ها نفر فراهم کرد، بدون آن
که چشم انداز روشنی برای آینده ترسیم کند. صدام که لاف شجاعت
می زد و دو جنگ به همسایگان خود تحمیل کرد، به دلیل سیاست های
استبدادی و نادرستی که در پیش گرفت، مجبور شد در یک پناهگاه
متعلق به حیوانات پنهان شود و سرانجام با آن وضعیت رقتبار
دستگیر، محاکمه و مجازات شد. سرنوشت طالبان نیز آوارگی در
کوههای مرزی افغانستان و پاکستان است.
به طور خلاصه استبدادورزی، ماجراجویی، عدم شایستهسالاری و
جابجایی مسائل اصلی با فرعی نه فقط برای نظام سیاسی مشکل ایجاد
میکند، بلکه می تواند مخاطرات جدی برای کشور به وجود آورد.
راه نجات نیز مقابله با آسیبهای فوق است.
از زمانی که امام (ره) خطاب به جناح راست دهه اول انقلاب و
اصولگرایان کنونی گفت: شما که عرضه اداره یک نانوایی را
ندارید، چرا این قدر به دولت خدمتگزار مهندس موسوی اعتراض
میکنید، تاکنون اتهام بیکفایتی متوجه جناح راست بوده است.
عملکرد سه ساله آقای احمدینژاد مؤید صحت سخن امام است. از طرف
دیگر تا آنجا که به شخص آقای خاتمی برمی گردد، وی در دوره
8ساله ریاست جمهوری دو بار ایران را نجات داد، یعنی عکس کاری
که شاه سلطان حسین کرد. یکی در دوم خرداد 76 بود که آمریکا
درصدد بود به بهانه انفجار الخبر عربستان که ایران را متهم آن
میخواند، به کشورمان ضربات نظامی محدود وارد کند، اما مشارکت
گسترده مردم در انتخابات و برگزیدن آقای خاتمی آن حملات را
منتفی کرد. دیگری پس از فاجعه تروریستی یازده سپتامبر بود که
به نظر من اگر آن زمان آقای احمدی نژاد رئیس جمهور بود، آمریکا
قبل از عراق به ایران حمله می کرد و همان پدیده ای که امروز از
آن ابراز نگرانی می کنند، چند سال زودتر اتفاق می افتاد. حال
آنکه در دنیای پس از 11 سپتامبر که جهانیان با آمریکا ابراز
همدردی و همبستگی میکردند و کاخ سفید خود را در اوج قدرت
میدید، سیاستهای درست خاتمی موجب شد که جرج بوش فقط توانست
ایران را «محور شرارت» بخواند اما نه تنها نمیتوانست اجماع
قدرتهای بزرگ را علیه ملت و مهین کسب کند، بلکه خود نیز
نتوانست کوچکترین اقدام عملی علیه ما انجام دهد. امنیت عمومی و
ملی ایران تأمین شد. متاسفانه از زمان یکدست شدن حکومت
اقتدارگراها، کشورمان که پرچمدار گفتوگوی تمدن ها در جهان
بود، به علت سیاستهای نادرست اصولگراها به «کِیس امنیتی» و
متهم درجه اول بر هم زدن صلح منطقه و جهان تبدیل شده است. ما
سه سال است که در وضعیت نه
جنگ، نه صلح به سر میبریم و مردم پیامدهای سوء شرایط جنگی و
تحریم بین المللی ناشی از اجماع قدرتهای بزرگ را تحمل
میکنند بدون آنکه ضرورتی در کار باشد. بنابراین اگر به موضوع
عمیق نگاه کنیم، نظریة آقای خاتمی درست به نظر میرسد که کشور
در معرض خطر است و اصلاحات راه نجات میهن اسلامی است .
معمولا رژیم های استبدادی در سیاست خارجی نیز تصمیمات نادرستی
اتخاذ میکنند. زیرا هیچ رسانه آزاد و بحث آزادی وجود ندارد که
سیاست و عملکرد حاکمان را نقد کند. بنابراین هر تصمیمی که می
گیرند تصور می کنند درست است و بعضاً زمانی متوجه حقیقت
میشوند که مانند شاه مجبورند بگویند صدای انقلاب شما مردم را
شنیدیم. برای مثال میپرسم اگر صدام تصور می کرد چنین بلایی
سرش می آید آیا سعی نمی کرد سیاست هایش را تغییر دهد؟ به باور
من اگر اجازه داده شود صداهای گوناگون طرح و حکومت نقد شود، نه
شاه سلطان حسینی سر کار میآید و نه کسی میتواند با سیاست های
نادرست، ایران را به باد دهد.
مقام رهبری به آقایان کروبی و روحانی گفتهاند که نه به کسی
خواهند گفت در انتخابات ریاست جمهوری آینده نامزد شود و نه
مانع حضور کسی در انتخابات خواهند شد.
به نظر من به لحاظ سیاسی مقام رهبری مانع حضور آقای خاتمی نمی
شوند، چرا که در آن صورت عدهای خواهند گفت انتخابات دیگر معنا
ندارد. نکته دیگر اینکه منع فوق به این مفهوم است که مسوولیت
همه اقدامها و نقاط ضعف و قوت بر دوش رهبری بیفتد و پس از این
هر نارسایی که به وجود آید گفته شود که اگر مانع آقای خاتمی
نمیشدند، او رییسجمهور میشد و اوضاع را درست می کرد. |