یک روز
در میان مردم کوچه و بازار:
امروز در
محلات مختلف تهران گفتگو پیرامون انتخاب محصولی بعنوان وزیر
کشور گرم بود. مقابل هر کیوسک روزنامه فروشی، در تاکسی، داخل
غذا فروشی ها یا هر جای دیگری.
صحبت ها
اغلب در بر گیرنده این بود که محصولی کیست؟، چه چکاره بوده"
اوائل انقلاب کجا بوده؟ در آینده چه کسی خواهد شد؟.
مردم
باقتضای تحصیلات و جایگاه طبقاتی شان این موضوع را بررسی می
کردند. اتفاقا دست بر قضا درون تاکسی به طرف دانشگاه روحانی با
لباس روحانی به این گفتگو با دیگران پیوست. مردی نزدیک به 40
سال که با لهجه ای غیر تهرانی صحبت می کرد با دیدن روحانی در
تاکسی طنین صدایش عوض شد و گفت: مدتی است بیکارم. از زن و بچه
ام خجالت می کشم. 26 روز است که پام را به خانه نگذاشته ام.
هرجا می روم کار نیست. دیگر قاطی کرده ام. می خواهم یک چاقو
بردارم و به مردم دستبرد بزنم. کار دیگری ازم بر نمی آید. سپس
از تاکسی پیاده شد و به زمین و زمان فحش میداد.
کارگر
ساختمانی که افغانی بود و او هم جوان، با گریه گفت: آقا من یک
کارگر ساختمانی هستم که از صبح تا شب در ساختمان کار می کنم و
روزی 10 هزار تومان مزد می گیرم. پس از یک ماه که پول جمع کردم
دیروز در خیابان شریعتی به وسیله گشت پلیس مورد سئوال قرار
گرفتم. آنها سپس پول ها را که در نظر داشتم برای خانواده ام به
افغانستان بفرستم از من ربودند و با کتک من را در چند خیابان
بالاتر رها کردند.
دختر که
به نظر 27 ساله می رسید گفت: وضع بدی است. من در یک شرکت خصوصی
کار می کنم و حقوق ماهیانه من 180 هزار تومان است. صاحب شرکت
مدتی است می گوید پول ندارم که حقوق شما را بپردازم. برادر
بزرگم در جنگ صدمه دید و به نام موجی فقط 50 درصد کمک می گیره.
من حتی توانانی پرداخت پول داروی او را ندارم.
صحبت
ادامه یافت و از روحانی که فقط گوش بود سئوال شد که آقای شما
این مسائل را چگونه می بینی؟ در جواب گفت که متاسفم که اینجور
شده. سپس در جواب سئوال راننده تاکسی که گفت: می گویند آقای
محصولی میلیاردر است و این پول ها را در مدت کمی به دست آورده،
روحانی جواب داد: خدا بزرگ است آقا! کارها را خودش درست می
کند. آقایان امید داشته باشند. سپس از تاکسی پیاده شد.
با
راننده صحبت ادامه یافت و همزمان مسافرهای جدید به ما اضافه می
شدند. راننده که جنوبی به نظر می رسید و 50 سالی داشت گفت:
مشکل این است که مردم علیرغم این که این صحبت ها را می کنند
اما در عمل اشتباه می کنند. نمی فهمند که چرا اینطور شده. به
هاشمی رای ندادند و اینجور شد. آقا بهتر بود به او رای میدادیم
همه. اقلا شکمش در این مدت سیر شده بود و حداقل این درآمد نفت
را در این مدت نفله نمی کرد.
در صحبت
پیرامون این که این بار در انتخابات ریاست جمهوری چه گروهی
ممکن است انتخاب بشود همگی در تاکسی معتقد بودند: در شرایط
فعلی حتما احمدی نژاد می شود. در جواب این سئوال که چرا اینطور
فکر می کنید گفتند:
1-
رهبر می خواند و دستور داده
2-
پولدارها می خواهند
3-
قدرت نظامی را با خود دارد
4-
بسیجی ها به او رای میدهند
5-
امریکا و انگلیس اینطور تصمیم گرفته اند
6-
خوب قادر است مردم را فریب بدهد
در اینجا
من به مقصد رسیدم و از تاکسی پیاده شدم.
در صحبت
با جوانان که واقعا جوان هستند و دارای تجربه کم اما دلی بزرگ
و روحیه خوب دارند.
متاسفانه
با کوششی که انجام میشود به وسیله این جوانان برای شرکت در
انتخابات ولی حالت انفعال با نام مقاومت منفی گرفته اند. این
روحیه می تواند فاجعه به بار بیآورد که سود آن به جیب همان
گروهی می رود که اسب خدا را زین کرده و به موقع وارد صحنه می
شود و آب پاکی را روی دست همه خواهد ریخت.
|