با وجود جثه کوچک، احمدی نژاد آنقدر بزرگ هست که آدمهایی خیلی
مهم و پر خدم و حشم و مسائلی بسیار بزرگ را پشت خودش پنهان
کند. این مرد ریز نقش – که مثل دایره کوچک و وسطی میانه سیبل
زیر نگاه همه ایرانی ها و ناظران خارجی است – همه نگاه ها را
به سوی خود جلب کرده است تا خیلی چیزها دیده نشود؛ نه امیال و
برنامه های استبدادپیشگان و نه خطاها و اشتباهات اصلاح طلبان.
همه پشت سر آقای "رئیس جمهور" پنهان شده اند.
در اوایل خروج اصلاح طلبان از قوه مجریه، هنگامی که دولت احمدی
نژاد، وارد آوردن خسارات هنگفت اقتصادی به کشور را تازه آغاز
کرده بود، ارزیابی سران مخالف اصلاحات كه تازه از کابوس اصلاحات
رها شده این بود که خسارات ناشی از رفتار دولت مورد تاییدشان
در مقابل کم شدن شر اصلاحات هزینه سنگینی نیست. این حرف پوشش و
رویه ای بود برای جناحی از مخالفان اصلاحات (اقتدارگرایان)
كه در آن حقیقتی مستور است: یکدست کردن حکومت و راندن هر کس که سر بر
آستان استبداد در حال تکوین نسائیده است هزینه ای به بار می
آورد که قبلاً در هر جا که استبداد مراحل تکوینی را گذرانده
ناگزیر بوده است. سپرده شدن امور حکومتی به عناصر کم مایه و کم
سواد، فاسد و دروغگو و ماجراجویان فرصت طلب – نگاهی به ماجرای
آن فرومایه ای که با مدرک جعلی تحصیلی به مناصب بالای حکومتی و
استادی دانشگاه دست یافته بیندازید – نتیجه قطعی میل به تشکیل
حکومتهای فردی خودکامه است.
این البته یکسوی ماجرا است. با گذشت زمان، میتوان وضعیتی را
فرض کرد که استبداد پشت سر دستاورد خود پنهان می شود و از نظر
دور میماند. در چنین وضعیتی، جامعه با دستاورد اقتصادی –
اجتماعی استبداد سیاسی روبروست و نه خود آن و برای خلاص شدن از
این وضعیت میکوشد.
مثلاً مردم کوچه و بازار تلاش میکنند نان کم شده به خاطر تورم
را به سفره برگردانند و به اینکه تورم و نابسامانیها حاصل کدام
علت سیاسی است چندان کاری ندارند. نابسامانیهای اقتصادی و
اجتماعی مانند فقر، بیکاری، گرانی، بی کفایتی مقامات و
شاهکارهای آنان (مثل همان وزیر و معاون دارنده مدارک جعلی که
ماجرای اجتماعی جذابی هستند) پرده ای ضخیم بر علل بروز خود می
افکنند و جامعه فلکزده را به دنبال تازه وارد دیگری که شعار
عدالت واقعی و مبارزه جدی با فساد و واریز مستقیم پول به حساب
فقرا و مانند آن بدهد می دواند. عاشقان حکومت مطلقه و
غیرمشروطه این وسط چه کیفی میکنند!!
اما کار به این نقطه ختم نمیشود. نیروهای پیشرو اجتماعی و
فعالان سیاسی و احزاب نیز میتوانند چنان در پشت سر این مسائل
بمانند که از عرصه عمل واقعی سیاسی جدا بیفتند و نتوانند وظایف
خود را انجام دهند. در ایران، این موضوع در عرصه سیاست روز
کاملاً قابل تشخیص است. برخی از اصلاح طلبان فکر میکنند هدف
تلاش آنها برای ایجاد یک تغییر در جریان انتخابات ریاست
جمهوری، برکنار کردن احمدی نژاد و همراهان او با این هدف است
که زیانهای حاصل از رفتار و منش او و همکارانش کاهش یابد و در
این میان، هر کس بیاید بهتر از اوست، چنین بحث میشود که انتخاب
حتی یک کارپرداز دیگر اقتدارگرا یا یکی از مدعیان رنگارنگ
اصلاح طلبی برای بیرون آمدن از این وضعیت امری مثبت و راهگشا
است. این موقعیت روحی بستر مناسبی شده است برای اجرای سمفونی
«نیا، نیا» در مقدم آقای خاتمی توسط گروهی متنوع از حاضران
مخالف حضور آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری. به این
ترتیب، این برخی از اصلاح طلبان نیز پشت احمدی نژاد پنهان
مانده و یا نتوانسته اند از ورای او صحنه واقعی را ببینند و
متناسب با آن تصمیم بگیرند. این صحنه واقعی کدام است؟
صحنه و عرصه واقعی سیاست در ایران کنونی، آوردگاه دو گرایش
متقابل در پیکره نظام جمهوری اسلامی است. یکی از این گرایشها
میل به مطلقه و غیرمشروط کردن حکومت و شکل دادن یک ساختار
اداری – سیاسی هرمی منفرد برای آن است که گردش قدرت در آن وجود
ندارد و قدرت سیاسی حتی از نظر شکلی نیز دچار دست به دستی
معمول در نظامات مبتنی بر رای اکثریت مردم نمیشود. در کشور ما
این گرایش را اقتدارگرا و یا به قول خود اهل گرایش اصولگرا
نامیده اند. گرایش دوم کسانی را در برمیگیرد که به صورتی
بنیادین به ناایستایی وضعیت حکومتها و تغییر وضعیت و ماهیت
آنها در طول زمان باور دارد و معتقد است تحولات درونزا و کنترل
شده یک نظام سیاسی به تکامل و ماندگاری آن یاری میرساند. این
گرایش معتقد است امتزاج آگاهانه سنن حکومتی، اقتضائات فقهی و
نظامات اجتماعی نوپدید یا مدرن (دموکراسی مبتنی بر آزادی
انتخاب و حق رای) بر بستر آداب و اخلاق و فرهنگ اجتماعی ما
میتواند سنتز مناسبی برای یک نظام حکومتی بومی و مناسب به دست
دهد. این گرایش خود را تحت نام اصلاح طلب جمهوری اسلامی تعریف
کرده است. بدیهی است این تعریف همه نیروهای بیرون از دایره این
دو گرایش در خارج و داخل ایران را مغفول نمیگذارد، اما آنان را
عوامل موثر یا درگیر در آوردگاه ذکر شده نمیداند.
این عرصه و آوردگاه اصلی جمهوری اسلامی پدیده ای تازه و یکی دو
ساله نیست. بسیار پیش از ظهور خاتمی در عرصه موثر سیاست، این
گرایشهای دوگانه حیات واقعی داشتند. در دوران امام خمینی حتی
به نمود و ظهور ابتدایی رسیده بودند و با توجه به اینکه ایشان
در جایگاهی بالاتر از جبهه گیریهای جاری سیاسی یا لغزشهای فردی
نفسانی قرار داشتند به این گرایشها فضای تنفس و بالیدن
میدادند. بروز پدیده دوم خرداد و ظهور گرایش اصلاح طلب جمهوری
اسلامی بر اریکه قدرت اجرایی و سپس قدرت قانونگذاری نیز، حاصل
موافقت رهبر وقت با تداوم این تقابل سازنده در یک نظام دو حزبی
بود. البته این امر مانع از بهم خوردن برنامه شکل گرفته در جهت
تبدیل جمهوری اسلامی به یک حکومت مطلقه یک دست نشد.
تعادل جمهوری
اسلامی به هم خورده بود و علیرغم حضور خاتمی اصلاح طلب و
یارانش در راس قدرت اجرایی و مقننه، مقدمات سلطه یک گرایش
منفرد بر حیات و ممات جمهوری اسلامی چیده میشد. اینکه میگویند
خاتمی در دوران هشت ساله اش فقط حرف زد و نصیحت کرد و کاری
نکرد و... در واقع بیان واقعیتی است که گوینده گویا بدان آگاه
نیست! در تمام آن هشت سال، نیرویی مخوف جمهوری اسلامی را از
ماهیت انتخابی بودن خود تهی میکرد و کرم اقتدارگرایی مغز قانون
اساسی آن را در زمینه گردش قدرت میخورد و نابود میکرد.
از خاتمی که عمده ترین دغدغه ذهنی و ماموریت سیاسی اش جلوگیری
از این اضمحلال بود چه کاری جز آنکه کرد برمی آمد؟ سالها بعد،
در جریان شکرهایی که آقای جنتی فقیه شورای نگهبان، ارگان حافظ
بنیادهای جمهوری اسلامی، در زمینه موفقیتش برای راندن مخالفان
سیاسی از حکومت میکرد و صدها نشانه دیگر که از بهم خوردن تعادل
نهاد عالی بیطرف حکایت میکرد، بسیاری به این اطمینان
رسیدند که هرچند اصلاح طلبان در جلوگیری از سلطه گرایش
اقتدارگرا شکست خورده اند، اما تشخیص آنها از اینکه آوردگاه
آنها کجاست و بر سر چه میجنگند، درست بوده است: جلوگیری از
ذوب شدن جمهوری اسلامی در بوته حکومت یکدست که مقدمه ای برای
شکل گیری یک نظام مطلقه و استبدادی است. واضح است که این
جلوگیری مثل همیشه صلح آمیز و همراه با نصیحت و مدارا است.
حالا، اصلاح طلبی که دنبال برگرداندن اصلاح طلبان به حکومت
برای جلوگیری از خرابکاریهای دولت کنونی است، یا به دنبال
پیشبرد برنامه تنش زدایی با جهان است، یا به دنبال اصلاح
اقتصاد و نجات مردم از گردابهای معیشتی است و... البته کار
درستی میکند و خروجی یک دولت اصلاح طلب نیز جز این نیست. خروجی
دولت خاتمی را در زمینه شاخصهای اقتصادی و حفظ ذخایر یا
استحکام قوانین به یاد آورید. اما یادمان باشد اصلاح طلبان
جمهوری اسلامی وظایف بنیادین خود را به عنوان بستری که هرگونه
کامیابی ماندگار اقتصادی نیز بر آن شکوفا میشود، عمل در عرصه
سیاست میدانستند و این عمل را به پیشوایی کسی انجام میدهند که
بالاترین اعتقاد را به چنین باورهایی نشان داده است. فاجعه است
که به دنبال کارپردازانی ابن الوقت (از هر طرف که باشند) بدویم
تا در انتخابات نامزدی داشته باشیم. اتفاقاً اتهامی که هم عمله
جات اقتدارگرایان و هم برخی طلبکاران مدعی اصلاح طلبی مطرح
میکنند دایر بر اینکه طرفداران حضور خاتمی دنبال برگشتن به
مقام و منصب هستند به آنهایی چسبیده تر است که دنبال «نامزد»
میگردند. اصلاح طلبان و خاتمی در صورتی که مجاز به حضور و ظهور
شوند، به خاطر هدفی که دنبال میکنند جز فشار و ایذاء و لعن
رقیب و طعن دوست نصیبی نخواهند برد.
***
در طول سه سال گذشته، خطا و ناکارآمدی حکومت یکدست و نادانی
دولت محبوب آن، اقتصاد را از هم پاشیده و بسیاری بنیانهای مهم
اداره جامعه را عملاً نابود کرده است. طبیعی است گرایش مطلقه و
حکومت یکدست ناکارامدی خود را پشت عملکرد خراب دولت ناتوان
پنهان کند و با فداکردن آن از توجه جامعه به اینکه حکومت یکدست
و بدون رقیب فاسد میشود، جلو بگیرد. جامعه ممکن است فریب بخورد
ولی دولت احمدی نژاد و اعمال او نباید جلوی چشمان اصلاح طلبان
را بگیرد.
تجربه تلخی که جزء اقتدارگرایی نظام، در حال فرودادن آن است
شاید مانع از بی میلی اش به گشودن پنجره ای به هوای تازه و
تجربه روشی دیگر برای تداوم حکومت نشود و مصرانه بر پیمودن
بیراهه سه سال گذشته پای بفشارد. احتمال آن کم است، ولی اگر
برعکس، کسی در آن بالا مثل دورانی که در تیرماه 78 به وسوسه
کودتااندیشان تن نداده و تدبیر به خرج دهد، آن وقت است که
اصلاح طلبان باید ردای ایده های اصیل خود را در قامت بلند کسی
عرضه کنند که مردمان به لبخند و راستگویی اش باوری زمان خورده
و ماندگار دارند |