آنچه را می خوانید از یک گزارش مشروح استخراج کرده ایم.
نویسنده و سایت منتشر کننده آن "ایرج مصداقی" است که در پایان
همین گزارش آدرس مراجعه به آن را قید کرده ایم. نویسنده این
گزارش تلاش کرده است برخی ابهامات را در باره اسامی مشترک
توضیح بدهد ولی از نظر ما، این تلاش باعث مغشوش شدن اطلاعاتی
است که درباره شکنجه گران و بازجویان مورد نیاز عمومی است و به
همین دلیل ما کوشیدیم این بخش از اطلاعات را استخراج کرده و
منتشر کنیم. طبیعی است که اگر گزارش آقای مصداقی همراه با عکس
شکنجه گرانی که نام آنها ذکر شده (به هر تعداد که در دسترس
است) بود، اعتبار آن چند برابر می شد.
1- حسین شیخعطار،
مدیر و مشاور انفورماتیک امور مجلس و استانهای صدا و سیما: از
عوامل وزارت اطلاعات، فعال در تروریسم خارج از کشور، یکی از
متهمان فراری دادگاه ترور شاپور بختیار.
برادر وی بنام علیرضا شیخعطار مدتی سردبیر روزنامهی همشهری
و عضو مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و
اکنون سفیر جمهوری اسلامی در آلمان شده است.
2- اصغر
فاضل
از سال ۶۰ یکی از بازجویان شقی شعبه هفت اوین بود. یکی از
مشخصههای او این بود که عرقچینی سفید رنگ به سر داشت. گفته
میشد وی بعدها به عضویت هیأت علمی دانشگاه بهشتی (ملی سابق)
درآمد. از صحت و سقم خبر مزبور بیاطلاعم، اما میدانم وی
ترفیع مقام یافت و در دیوان عالی کشور دارای پست و مقام شد.
3- انتشار حاج کربلایی در سایت اداره کل زندان های استان
تهران 27مرداد86،
سبب شد تا بعضی از زندانیان سیاسی سابق وی را شناسایی کرده و
اطلاعات خود را در مورد وی بنویسند.
حاج مهدی کربلایی معاون داخلی اوین در کنار کسانی همچون
برادران حسین زاده، و حاج جوهری فرد(با نام مستعار
مهدوی) همگی از باند لاجوردی بودند که در سمت مدیران و معاونت
های شکنجهگاههای مختلف انجام وظیفه میکردند و در شکنجه و
تیرباران زندانیان نیز فعالانه شرکت داشتند.
حاج کربلایی علاوه بر فحاشی و انواع دریدگی و رذالت، در موارد
بسیاری به خواهر و مادر زندانی پیشنهاد صیغه و ازدواج موقت! در
ازای آزادی عزیزشان را می داد.
خواهر یکی از تیربارانشدگان نیز سالها بعد نوشت وقتی به محل
شکنجهها برروی بدن برادر اعدام شدهام به حاج کربلایی اعتراض
کردم او با افتخار و طعنه گفته است: «نگران جای شکنجههایش
نباشید خیالتان راحت، گلوله را به همان جای شکنجهها زدیم». او
با تعداد دیگری از بازاریان باند لاجوردی از جمله حاج
شیرینی، ناصر آقائی، حاج مراد و عباس
تیموری، از مسئولان کارگاه اوین بودند و از این راه پول
هنگفتی به جیب زد. حاج کربلایی تا سال84 در سمت مدیر داخلی
اوین به سرکوب زندانیان سیاسی مشغول بود. به طوری که زندانیان
سیاسی بند350 زندان اوین در جوابیه یی به اظهارات معاون
دادستان (26 آذر84) به یورش تیغکشان و پاسداران رژیم به
زندانیان سیاسی و ضرب و شتم آنان و سرقت اموالشان اشاره کرده و
نام کربلایی را در کنار حبیب عباسی (مسئول حفاظت
اطلاعات زندان اوین) و یوسفی (مسئول بازرسی و حراست
زندان اوین) آورده اند. کربلایی سپس به عنوان رئیس زندان فردیس
کرج معرفی شد. او از طریق ساختن کارگاههای تولیدی در زندان و
مزد بسیار ناچیزی که به زندانیان میدهد زندانیان را استثمار
می کند.
سایت اداره کل زندانهای استان تهران او را «از نسل انقلاب» و
نسلی که «روی طول موج و مماس با خط اول نهضت اسلامی» بوده است
معرفی میکند که اکنون «با کولهباری از تجربه در عرصههای
مدیریت زندان، ریاست ندامتگاه فردیس را عهدهدار است». (سایت
اداره کل زندانهای استان تهران 27مرداد86)»
4- حاج مهدی کربلایی
در زندان صرفاً با نام «حاج مهدی» شناخته میشد و کسی از نام
خانوادگی او اطلاعی نداشت و در گزارشات زندانیان نیز از او به
عنوان «حاج مهدی» یاد شده است. او در سال ۶۰، دهه
دوم
عمر خود را سپری میکرد. سفید رو بود و موهای روشن و کم پشتی
داشت. پاسداری بود موذی و تو دار که شمرده و آهسته صحبت
میکرد. غالباً در ضرب و شتمها شرکت نمیکرد اما خط اصلی
برخورد با زندانیان را میداد و گاه به پرونده سازی در
شعبههای بازجویی علیه آنها میپرداخت. او از پاسداری بند به
یکی از مسئولان «آموزشگاه» اوین ارتقا مقام یافت و در دوران
کشتار ۶۷ نیز نقش فعالی داشت. او چه در دوران قدرت لاجوردی و
چه در دوران اصلاحات زندان و چه پس از آن در زمره اداره
کنندگان زندان بود و جایگاه خود را حفظ کرده بود.
5- جلیل بنده (دایی جلیل) شکنجهگر، محافظ لاجوردی و تیرخلاص
زن اوین بود که در شهریور ۶۱ در جبهه جنگ کشته شد.
6- مجتبی حلوایی عسگر، یکی از پاسداران شقی و جنایتکار اوین
بود که بعدها به معاونت امنیتی و انتظامی زندان رسید و در
جریان کشتار زندانیان در سال ۶۷ نقش بسیار فعالی داشت. وی در
سال ۶۸ از زندان اوین رفت و بعدها شنیدم از مسئولان چای جهان
بود. مجتبی حلوایی از پاسداران دادستانی بود،
او هیچگاه
بازجو نبود و به ویژه نقشی در بازجویی از تودهای ها نداشت.
7- مرتضی صالحی (صبحی) رئیس زندان گوهردشت در سالهای ۶۱ تا ۶۳
بود که جنایات زیادی را در این دوره مرتکب شد.
8- «مجتبی» یکی از بازجویان و مسئولان پروندهی تودهای ها به
هنگام دستگیری در سال ۶۱ و ۶۲
بود.
تودهای ها توسط اطلاعات سپاه پاسداران دستگیر شده بودند و
بازجویی آنها تحت نظر سپاه پاسداران در کمیته مشترک صورت
میگرفت.
9- مجتبی مهراب بیگی، نفر سومی است که در زندان اوین به «دایی
مجتبی» معروف بود. وی نیز از جمله محافظان لاجوردی، شکنجه گر و
تیرخلاص زن بود. او نیز در سال ۶۱ در جبهه جنگ کشته شد. جنب
مسجد امام حسین در میدان امام حسین تهران، خیابانی به نام او
شده است.
10- مرتضی اشراقی دادستان انقلاب اسلامی تهران و پیش از آن نیز
در همین پست در اصفهان خدمت کرده بود. وی(عضو تیم سه نفره
کشتار 67 در زندان ها) آخوند نبوده و نیست. حتا رئیسی و
ناصریان نیز که روحانی هستند، در زندان و بویژه در خلال کشتار
۶۷ با لباس روحانیت حاضر نمیشدند. مرتضی اشراقی هم اکنون
دارای دفتر وکالت در تهران است. آدرس دفتر او خیابان ویلا، نبش
خیابان سپند است.
11- مجید
قدوسی
نسبتی با آیت الله علی قدوسی ندارد و تنها یک نام مستعار است.
وی از اهالی جنوب شرقی تهران، حوالی آب منگول است. از آنجایی
که گردانندگان زندانهای رژیم هممحلیهای او بودند، پس از
پیروزی انقلاب پایش به زندان قصر باز شد. یکی از دوستانم تعریف
میکرد یک شب پس از اتمام مسابقه فوتبال در محلهمان، از ما
خواسته شد که به صورت داوطلب برای شرکت در جوخه اعدام به زندان
قصر برویم. مجید قدوسی یکی از کسانی بود که آن شب به زندان قصر
رفت و ماندگار شد. او سپس به اوین انتقال یافت و پس از مدتی به
ریاست بخش ۳۲۵ اوین رسید. در پاییز ۶۰ اداره «آموزشگاه» اوین
به عهده او گذاشته شد. وی بعدها سمت دادیاری پیدا کرد و از
زندانیانی که موعد آزادیشان رسیده بود، مصاحبه میگرفت. در
جریان کشتار ۶۷ وی مسئولیت دار زدن زندانیان در اوین را
به عهده داشت.
قدوسی پس از کشتار ۶۷ ضمن آن که به عضویت هیئت فوتبال تهران و
ریاست کمیته برگزاری مسابقات فوتبال رسید، مسئولیت استادیوم
آزادی تهران را نیز به عهده گرفت. وی هم اکنون در کنار مشاغل
«قضایی» که دارد از مسئولان تیم فوتبال کوثر تهران نیز هست.
مهدی اربابی رئیس کمیته سعدآباد شمیران که مدتی رئیس هیأت
فوتبال تهران بود پای او و تعدادی دیگر از عوامل سرکوب را به
هیأت فوتبال تهران باز کرد. مهدی اربابی نیز یکی از گردانندگان
تیم فوتبال کوثر تهران است.
برخی به
غلط
تصور میکنند
که مجید قدوسی، پسر «آیتالله» قدوسی دادستان اسبق
انقلاب است، در حالی که «آیتالله» قدوسی فرزندی به نام مجید
ندارد. او دارای دو پسر بود که یکی از آنها در جبهه کشته شد و
دیگری در امور زندانها فعال نبود.
12- سعید اسلامی
یکی از سربازجوهای شعبه هفت اوین بود که نقش اساسی در شکنجه و
کشتار زندانیان مجاهد داشت. وی یکی از معروفترین و بیرحم
ترین بازجویان اوین بود. یکی از دوستانم که در سال ۶۲ وی را
چشم باز دیده بود تعریف میکرد، صورتش را تراشیده بود و لباسی
شیک به تن داشت. او میگفت اگر او را بیرون از زندان دیده
بودم، محال بود تشخیص دهم که او اسلامی است. اسلامی، دوستم را
به همراه تعدادی دیگر که اعدامی میدانست به شعبه هفت
فراخوانده بود و در آنجا اجازه داده بود چشمبندهایشان را
بردارند و او را ببینند. دوستم بعدها تنها نفری بود که از آن
جمع زنده ماند. اسلامی پس از برکناری لاجوردی، مدتی مسئولیت
روابط عمومی دادستانی و سپس مسئولیت اموال دادستانی را به عهده
گرفت و عاقبت در سال ۷۰ به ریاست گمرک مهرآباد رسید.
13- سعید امامی
پس از تصدی معاونت امنیتی وزارت اطلاعات در سال ۶۸ خود را
«اسلامی» معرفی میکرد. سعید امامی در سالهای اولیه پیوستن به
وزارت اطلاعات در مدیریت بخش جاسوسی (خارج از کشور) فعالیت
داشت و پس از تغییر و تحولات درونی وزارت اطلاعات به پست
معاونت امنیتی برگمارده شد.
این دو نفر هیچگاه در یک زمان در سیستم امنیت داخلی نبودند.
زمانی که اسلامی در شعبهی هفت دادستانی اوین خدایی میکرد،
سعید امامی در آمریکا به سر میبرد و هنوز به دستگاه اطلاعاتی
راه نیافته بود. زمانی که سعید امامی در سیستم امنیتی و
اطلاعاتی حرف اول را میزد، اسلامی هیچ پستی در سیستم امنیتی
نداشت و به چپاول در گمرگ مهرآباد تهران مشغول بود.
13- شیخ محمد مقیسه(ای)
با نام مستعار ناصریان یکی از بازجویان و شکنجهگران
شعبه ۳ اوین در سالهای اولیه دههی ۶۰ بود و از سال ۶۴
دادیار ناظر زندان قزلحصار شد. وی در جریان کشتار زندانیان در
تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت حضوری فعال و تعیین کننده داشت.
وی علاوه بر پست دادیاری و شناخت نسبی که از زندانیان داشت،
سرپرست زندان گوهردشت نیز بود. وی اهل
مقیسه،
روستایی دور افتاده از توابع
بخش داورزن در
شهرستان سبزوار
است. این روستا بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ دارای ۶۴۴ نفر جمعیت
است. نام این روستا در تاریخ به شکل مغیثه نیز آمده است. برای
همین فامیلی وی در بسیاری جاها مغیثهای هم آمده است ولی صحیح
آن مقیسهای است. پدر ناصریان بر اساس شنیدههایم درجهدار
ژاندارمری بود و بیش از ده تن از افراد خانوادهاش در
جبهههای جنگ و یا توسط مجاهدین کشته شدهاند. ناصریان هم
اکنون قاضی دادگاه انقلاب اسلامی مستقر در خیابان معلم است.
14-
برادر شیخ محمد مقیسه نیز دادستان انقلاب اسلامی مشهد بود که
در جریان کشتار ۶۷ نقش مهمی در کشتار زندانیان مشهد داشت. وی
مدتی نیز قائم مقام بنیاد شهید بود.
15- حجتالاسلام ناصری
که نام اصلی وی انصاری نجفآبادی است، نماینده آیتالله منتظری
در زندانها بود، وی نقشی در سرکوب نداشت و تلاش میکرد
حتیالامکان به بهبود وضعیت زندانیان کمک کند. در اردیبهشت ۶۷
وی در زندان اوین ۵ نفر از مسئولین بند ۱ اوین را که از سوی
زندانیان انتخاب شده بودند صدا کرده و نسبت به توطئههایی که
از سوی رژیم برای زندانیان سیاسی تدارک دیده شده بود هشدار
داده بود و خواهان این شده بود که زندانیان گزک به دست رژیم
ندهند. این هشدارها در آن موقع از سوی زندانیان جدی تلقی نشد.
16- ناصری،
سربازجوی شعبه ۳ اوین بود که قدی بلند و صدایی رسا داشت. او
همچنین دارای موهای مشکی و ریش به اصطلاح «ستاری» بود.
17- سید کاظم کاظمی
یکی از بنیانگذاران سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی و مسئول بخش
گروههای چپ در اطلاعات سپاه پاسداران در سیاه ترین روزهای
تاریخ معاصر کشور
بود. او با هدایت یکی از مخوفترین بخشهای اطلاعاتی کشور،
دست در خون شریفترین فرزندان میهن داشت. کاظمی به خاطر
جنایاتی که مرتکب شد به سرعت به قائم مقامی فرماندهی
اطلاعات سپاه پاسداران رسید. او همچنین در زمرهی مسئولان بخش
۲۰۹
اوین و کمیته مشترک (زندان توحید) اصلیترین شکنجهگاههای
رژیم در تهران بود. کاظمی متولد 1336 در بخش «آرادان» شهرستان
«گرمسار» بود و در سال ۵۵ برای ادامه تحصیل به تگزاس آمریکا
رفت و عضو انجمن اسلامی تگزاس شد. وی پس از پیروزی انقلاب به
کشور بازگشت و برای شرکت در سرکوب کردستان به آن منطقه اعزام
شد. وی در سال ۶۴ در منطقه جنگی طلاییه به هنگام بازدید از
نیروها هدف ترکش توپ قرار گرفت و کشته شد.
18- مصطفی کاظمی
با نام مستعار موسوی مدیرکل وزارت اطلاعات و نفر دوم پرونده
معروف به «قتلهای زنجیرهای » بود. مصطفی کاظمی کار خود را از
اطلاعات سپاه پاسداران در شیراز شروع کرد. مسئولیت اطلاعات
سپاه شیراز با علیرضا علوی تبار بود. کاظمی در ارتباط با
«قتلهای زنجیرهای» دستگیر شد. از سرنوشت وی خبری در دست
نیست. شایعات زیادی در ارتباط با او از جمله خروج از کشور و
بازگردانده شدنش به ایران توسط وزارت اطلاعات و ... مطرح است
که صحت و سقم آنها بر من پوشیده است. قتل کشیشهای مسیحی،
انفجار حرم امام رضا در مشهد و انداختن مسئولیت این جنایات به
گردن مجاهدین از فعالیت های اوست. وی در آن دوره با نام مستعار
موسوی با مطبوعات مصاحبه میکرد.
19- حاج
داوود رحمانی متولد سالهای میانی دهه ۲۰ شمسی است. او
آهنگری بود که پس از انقلاب به کمیته انقلاب اسلامی و سپس اوین
راه یافت و از آنجا در تابستان ۶۰ ریاست زندان قزلحصار رسید و
تا تیرماه ۱۳۶۳ در این سمت باقی ماند. وی پس از برکناری به
زندان اوین برگشت و مدتی در بخش مدیریت زندان و قسمت آزادیها
فعال بود و سپس به کار سابق خود بازگشت. در سالهای اخیر او
تغییر شغل داده و همراه با پسرانش هانی و ... در همان مغازهای
که دره و پنجره میساخت، لوازم بهداشتی ساختمان و ...
میفروشد. مغازه او در سرآسیاب دولاب، موتورآب، جنوب شرقی
تهران قرار دارد. در زندان و خاطراتهای زندان «حاج داوود»
معرفی میشود.
20- داوود لشکری
پاسدار ساده اوین بود و در سال ۶۱ به گوهردشت منتقل شد. در
گوهردشت پس از مدتی سرشیفت پاسداران شد و در شعبههای بازجویی
گوهردشت به شکنجه زندانیان نیز کمک میکرد. او بعدها به
معاونت امنیتی و انتظامی زندان رسید و در جریان ضرب و شتم
زندانیان در سال ۶۶ نقش ویژهای داشت. او همچنین یکی از عوامل
اصلی برخورد و تفکیک زندانیان در پاییز سال ۶۶ بود. داوود
لشکری در کشتار سال ۶۷ نیز نقش ویژهای داشت. در بعضی از
خاطراتهای زندان وی «حاج داوود» و در بعضیجاها داوود لشکری
معرفی میشود.
هرگاه در مورد حاج داوود در زندان گوهردشت صحبت میشود منظور
داوود لشکری است و هرگاه در مورد زندان قزلحصار صحبت میشود
منظور داوود رحمانی است.
21-
موسی واعظی با نام مستعار زمانی از مسئولان
اطلاعات اوین، یکی از برنامه ریزان اصلی کشتار ۶۷ بود. وی تا
پیش از کشتار چهرهی شناخته شدهای نبود. اما پس از کشتار ۶۷
برخوردهایش با زندانیان جان به در برده شروع شد. وی از
دانشجویان دانشکده پلی تکنیک تهران بود. از برخوردهایش مشخص
بود که عنصری پیچیده و تیز است. وی پس از کشتار ۶۷ و قبل از
انتخاب «پیشوا»، (که مدتها مسئول شعبه یک بازجویی اوین بود) به
ریاست زندان، مدتی مسئولیت زندان اوین را نیز به عهده داشت.
22- زمانی،
وی در سال ۶۳-۶۴ و پس از تغییر و تحولات درون زندان، نقش مهم و
تعیین کنندهای در برخورد با زندانیان به منظور گذاشتن نام
آنها در لیست عفو یا تقلیل حکم داشت. نمیدانم نام او مستعار
بود یا نه. ولی او همان کسی نیست که در جریان کشتار ۶۷ فعال
بود. از پیشنهی او نیز اطلاعی ندارم. اما پس از آمدن
هیئتهایی از سوی شورای عالی قضایی به زندان وی قدرت زیادی
یافت و پس از سال ۶۴ دیگر در زندان دیده نشد.
23- موسوی
مسئول فرهنگی زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت در سالهای
۶۲-۶۳ . آخوندی بود و نمیدانم موسوی نام اصلیاش بود یا نام
مستعار. وی اهل زنجان بود و مدعی بود ۲۰۰ تناقض از مارکسیسم
گرفته است. کلاسهایی را هم در زندان تشکیل میداد و
برنامههایش از طریق ویدئو سانترال برای زندانیان پخش میشد.
در بلاهت نمونه نداشت و حتا از روخوانی بعضی متون نیز عاجز
بود. وی به گفته خودش پیش از مسئولیت گرفتن در زندان، از
مسئولان جهاد سازندگی زنجان بود.
24- موسوی دادیار،
وی ساکن خیابان گرگان، خیابان کاوه بود و پس از تغییر و تحولات
سال ۶۳ مسئولیت دادیاری زندان قزلحصار را به عهده گرفت. نام وی
واقعی است و پس از مدتی نیز به زندان قصر انتقال یافت و
ناصریان و عرب جایگزین او شدند.
(
این اطلاعات از یک گزارش در سایت ایرج مصداقی استخراج شده که
امیدواریم دقت لازم را هنگام خلاصه کردن بکار برده باشیم.
کسانی که مایل به مطالعه مشروح گزارش هستند میتوانند به این
آدرس مراجعه کنند
www.irajmesdaghi.com) |