ايران  

        www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

قدرت، اصلاح طلبان را خطر می داند و در حمایت از احمدی نژاد می گوید:
مصاحبه با بهزاد نبوی
دولت بی کفایت
بهتر از دولت برانداز است!

اختلاف نظر بر سر حاکمیت یکه سالاری (سلطنتی) و گروه سالاری (الیگارشی) را نباید فراموش کرد. قدرت های تاثیرگذار کماکان از وضع موجود حمایت می کنند. البته امیدواریم آنها نیز متوجه هزینه این حمایت ها باشند، گرچه همان گونه که گفتم شواهد حاکی از آن است که این قدرت ها هنوز هم محکم و قاطع پشت احمدی نژاد ایستاده و حامی وی هستند. تاکنون چند نفر طرح اقتصادی احمدی نژاد را بصورت مکتوب و مدون دیده اند؟ آنچه ما تا امروز شنیده ایم محدود به یکسری شعارهایی است که در سخنرانی ها یا مصاحبه های تلویزیونی گفته می شود. فقط می دانیم قرار است به 60 میلیون ایرانی ماهانه 40 تا 70 هزار تومان پول بدهند و این تبدیل به یک شعار انتخاباتی شده است.

 
 
 
 
 

 

حمیدرضا خالدی از طرف روزنامه اعتماد مصاحبه مشروحی با مهندس بهزاد نبوی، عضو ارشد کابینه میرحسین موسوی، نایب رئیس مجلس ششم و عضو ارشد رهبری سازمان مجاهدین انقلاب کرده  است. دراین مصاحبه مسائل بسیاری مطرح شده که ما سعی کرده ایم چکیده آن مسائل را استخراج کرده و منتشر کنیم. این خلاصه را می خوانید:

 - آقای مهندس نبوی، فضای عمومی و سیاسی کشور را چگونه ارزیابی می کند؟
آیا عملکرد دولت فعلی در تمام زمینه ها به قدری ضعیف بوده و عرصه را چنان بر مردم تنگ کرده که امروز خواستار «تغییر» وضعیت کنونی هستند؟

 این فقط نظر من نیست. تقریباً نظر همه جناح های سیاسی علاقمند به سرنوشت کشور و نظام است. ممکن است گروهی بگویند دولتی کاربلد نیست، ولی اعضای آن افراد سالمی هستند، اما وقتی خود رئیس دولت می گوید؛ مافیا در دولت من نفوذ کرده، وقتی کردان ها وزرای آن هستند دیگر تکلیف کشور روشن است و...

در مورد سلامت افراد دولت من قضاوت نکردم، بلکه قضاوت رئیس و همفکرشان را مطرح کردم. ما باید در مورد عملکرد آنان داوری کنیم. چنانچه عملکردشان به ضرر کشور و نظام باشد، حتی اگر آدم های خوبی هم باشند، صلاحیت اداره کشور را ندارند، چه رسد به اینکه سلامتشان هم محل تردید باشد.

- طیف حامی دولت با استناد با برخی آمارها و استقبال مردم در سفرهای استانی رئیس جمهور، معتقد است اکثریت مردم از وضعیت کنونی رضایت دارد.

نظرسنجی ها و اظهارات مردم در برخوردهای مستقیم به هیچ وجه چنین ادعایی را تایید نمی کند.

- با این حساب جناح اصولگرا نباید در انتخابات از اقبال زیادی برخوردار باشد. فکر می کنید مردم باز هم در انتخابات ریاست جمهوری حضوری فعال خواهند داشت؟

به نظر من هنوز برای اظهارنظر در این خصوص زود است. براساس نظرسنجی های انجام شده در حال حاضر کمتر از 50 درصد مردم برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری اظهار تمایل کرده اند. اما به اعتقاد من چنانچه روند انتخابات درست پیش برود و نامزدهایی محبوب و مردمی وارد عرصه رقابت شوند، می توانیم به برپایی انتخاباتی پرشور امیدوار باشیم.

ملاک من اظهارات و نظرات مردم و جامعه است. در انتخابات دور هفتم مجلس، یا دور دوم شوراهای اسلامی، اصلاح طلبان با هر کس روبه رو می شدند، مخالف شرکت در انتخابات بودند و آن را بی فایده می دانستند. اما امروز وضعیت فرق کرده است، چرا؟ چون به نظر می رسد مردم پی برده اند که معنای عدم حضورشان به معنای حفظ وضع موجود است، که در مقایسه با گذشته نامطلوب تر است، لذا به دنبال «تغییر» هستند. البته افزایش شور و هیجان انتخاباتی به جایگاه نامزد مطرح شده در میان مردم و توانایی تشکل های سیاسی نیز بستگی دارد.

واقعیت این است که متاسفانه اصلاح طلبان تاکنون در این عرصه کار زیادی نکرده اند، بلکه این جناح رقیب است که با عملکرد «تحسین برانگیز» خود ابتکار عمل را در دست گرفته و توجه مردم را به سمت اصلاح طلبان و نیروهای مستقل و انتخابات پیش رو جلب کرده است.

وجود اختلاف و شکاف بین هیات دولت و اقتدارگرایان از یک سو و بسیاری از حامیان اولیه دولت، از دیگر سو با کردان آغاز نشده و با وی نیز به اتمام نمی رسد. گروهی از مخالفان اصلاحات و حامیان اولیه احمدی نژاد، امروز صرف نظر از گرایش های خطی و جناحی، نسبت به عملکرد وی و خطراتی که از این ناحیه کشور و نظام را تهدید می کند نگران هستند و بخشی از اختلافات و شکاف ها از این ناحیه است. البته اختلاف نظر بر سر حاکمیت یکه سالاری (سلطنتی) و گروه سالاری (الیگارشی) را هم نباید فراموش کرد.

البته این صحیح است که جناح اکثریت مجلس سعی کرد از این حرکت نیز به نفع خود بهره برداری مقطعی کرده و رسوایی ماجرای کردان را برای جناح «اصولگرا» اندکی کاهش دهد. به عنوان مثال برای سخنرانی تنها نماینده سخنران اقلیت اصلاح طلب مجلس علیه کردان، فقط هفت دقیقه زمان به عنوان آخرین سخنران در نظر گرفتند و وقتی متوجه شدند قنبری (سخنران فراکسیون اقلیت) به جای حمله به کردان به «کردانیسم» و ریشه های آن حمله می کند، از دقیقه چهارم اقدام به قطع سخنان وی کردند . جالب تر اینکه در بخش های خبری سیما هم هنگام پخش خبر استیضاح، نام تمامی سخنرانان استیضاح کننده به همراه وابستگی آنان به گروه «اصولگرا» زیر تصویرشان نوشته می شد، ولی در زیر تصویری کوتاه از قنبری، نه نامی درج شد و نه وابستگی به اقلیت. روز بعد هم یکی از سایت هایشان اصلاح طلبان را در ماجرای استیضاح کردان متهم به سکوت کرد و آنان را «ماکیاولیست» خواند. البته این حرکات قابل درک است. در هر صورت ماجرای کردان فضاحتی بود که با هیچ رویدادی در طول حیات جمهوری اسلامی قابل مقایسه نیست. حتی دفاعیات کردان و تظاهرات «ولایت مدارانه» وی نیز به گونه یی بود که فقط کار را برای همراهان سابقش خراب تر می کرد. کردان که یک فرد ناشناس برای نظام مدیریت کشور و جناح خود نبود. وی یکی از متهمان پرونده «کارناوال عصر عاشورا» و تحقیق و تفحص مجلس ششم از صداوسیما، علاوه بر اتهامات دیگر بود و وی کتاب کوچکی علیه مجلس ششم تحت عنوان «غوغا یا تفحص» نوشت. این فرد یکی از مهره های اصلی مخالفان اصلاحات بود. مع الوصف با این فرضیه که استیضاح از قبل برنامه ریزی شده بود، موافق نیستم و لذا حتی برای تحمیل محصولی به مجلس طراحی چنین سناریویی بعید به نظر می رسد. در مجموع من این اقدام مجلس را مثبت و محصول کار انسان های صادق و نگران اسلام و نظام می دانم.

اصولاً جناح راست جریان یکپارچه یی نیست، اما قدرت های تاثیرگذار کماکان از وضع موجود حمایت می کنند. البته امیدواریم آنها نیز متوجه هزینه این حمایت ها باشند، گرچه همان گونه که گفتم شواهد نیز حاکی از آن است که این قدرت ها هنوز هم محکم و قاطع پشت احمدی نژاد و حامی وی هستند.

در حال حاضر هم بسیاری از آنان از احمدی نژاد ناامید هستند، ولی کنار کشیدنشان از صحنه رقابت، آن هم وقتی «خطر» پیروزی یک اصلاح طلب یا مستقل وجود دارد، بستگی به اعمال فشارها از سوی جریان قدرت دارد. یکی از آنان چندی پیش در یک نشست تلویزیونی می گفت ما در مقابل اصلاح طلبان با یکدیگر متحد بودیم ولی حال در اداره کشور با هم اختلاف داریم و این یک واقعیت است. اداره کشور با مشکلات عدیده یی روبه رو است. خیلی ها هنگام انتخابات مجلس هفتم و دور نهم ریاست جمهوری می گفتند، بگذار به مخالفان اصلاحات رای بدهیم، شاید ساختار قدرت یکدست و یک کاسه شود. امروز که سه سال و اندی از آن روزها و یک کاسه شدن سیستم مدیریتی کشور می گذرد نه تنها از یکدستی خبری نیست، بلکه اداره کشور هم به صورتی است که ملاحظه می کنید. جریان قدرت امروز برای قانع کردن حامیان سابق احمدی نژاد به تداوم حمایت، شعار «بی عرضگی بهتر از براندازی است» می دهد و برای ترساندن آنان مخالفان اصلاح طلب و مستقل وضع موجود را «برانداز» می خوانند، حال آنکه اداره اینچنینی امور کشور نشان می دهد که «برانداز» واقعی کیست.

- بحران اقتصادی

اگر بحران اقتصادی اروپا و امریکا ادامه داشته باشد حتی احتمال کاهش بیشتر قیمت نفت نیز وجود دارد. بنده طی سه سال و نیم گذشته دلایل افزایش جهش وار بی سابقه نفت را نشناختم، ولی همیشه نگران چنین روزی بودم. تا جایی که می دانم بودجه ما براساس نفت بشکه یی 70 دلار بسته شده است، در صورتی که قیمت امروزی نفت ایران حدود 45 دلار است. گفته می شود اندک مانده حساب ذخیره ارزی نیز، تنها تکافوی اداره کشور تا پایان سال را می کند، در سال آینده و قطعاً پس از آن با مشکل جدی مواجه خواهیم شد. در طول چند سال اخیر، بارها اعلام کردیم شعار «آوردن درآمد نفتی سر سفره های مردم» خیانت به آنها و مملکت است. چرا؟ اولاً نفت یک ثروت ملی است و باید حتی الامکان صرف ساختن زیربناها و سرمایه گذاری های بین نسلی و بزرگ یعنی ثروت های جدید دارای درآمد شود. فلسفه «اقتصاد بدون نفت» مرحوم مصدق و «حساب ذخیره ارزی» خاتمی هم همین بود. این ثروت حتی الامکان نباید صرف هزینه های جاری شود. ثانیاً نتیجه توزیع اینچنینی ثروت نفتی، به اصطلاح سر سفره های مردم افزایش بی سابقه حجم نقدینگی، تورم و گرانی هایی است که می بینیم. ثالثاً و از همه بدتر اینکه وقتی معده کشور را بدون توجه به فلسفه ذخیره ارزی به نفت 150 دلاری عادت دهیم، امروز با قیمت 45 دلاری آن (یعنی بیش از دو برابر قیمت آن در طول 23 سال گذشته و بیش از بالاترین قیمت در طول تاریخ فروش نفت) کشور دچار بحران جدی می شود. به رغم داشتن درآمد افسانه یی از محل فروش نفت، شاخص کلان سرمایه گذاری در طول این سه سال و اندی حاکمیت دولت نهم، به مراتب کمتر از دوره های مشابه در زمان ریاست جمهوری خاتمی یا هاشمی رفسنجانی بوده است. آن هم در شرایطی که درآمد نفتی دولت فعلی طی این مدت بیش از درآمد نفتی هشت ساله دوره خاتمی و هشت ساله دوره هاشمی بوده است. جالب اینجا است که تقریباً تمام دستگاه های اجرایی هم از کسری بودجه می نالند.

- در چنین شرایطی تصور نمی کنید اجرای طرح تحول اقتصادی دولت که در صورت اجرا نیاز به بودجه کلانی دارد خود به خود منتفی شود؟

به نکته خوبی اشاره کردید. من قبل از هر چیز می خواهم بدانم تاکنون چند نفر این طرح اقتصادی را به صورت مکتوب و مدون دیده اند. آنچه ما تا امروز شنیده ایم محدود به یکسری شعارهایی است که در سخنرانی ها یا مصاحبه های تلویزیونی شنیده و دیده ایم. فقط می دانیم قرار است به 60 میلیون ایرانی ماهانه 40 تا 70 هزار تومان پول بدهند و این تبدیل به یک شعار انتخاباتی شده است. حال آنکه اول باید دید از حذف یارانه ها چه درآمدی نصیب دولت می شود و بعد اقدام به توزیع آن کرد. اما ظاهراً برعکس عمل می شود. اول مقدار معینی پول به مردم داده می شود و معلوم نیست محل تامین آن کجا است. اگر با نفت 150 دلاری یارانه محاسبه شده، طبعاً با نفت 50 دلاری مقدار آن به یک سوم کاهش می یابد ولی چون این پخش پول شاه بیت شعارهای انتخاباتی است، هیچ صحبتی از این کاهش نمی شود، هدفمند کردن یارانه ها همان شعاری است که از سال 1368 به منظور حذف یارانه ها مطرح می شود و یک دور هم در همان سال در مورد مرغ و تخم مرغ به صورت ناکام اجرا شد. هدف طراحان از هدفمند کردن یا همان حذف یارانه این بود که با درآمد ناشی از حذف یارانه ها مراکزی مانند تامین اجتماعی، بهزیستی، کمیته امداد و... تقویت شوند تا بتوانند به کمک اقشار کم درآمد بیایند. در هیچ برهه یی هدف این نبوده که 60 میلیون نفر را برای همیشه حقوق بگیر دولت کنند.

- اما به اعتقاد موافقان این طرح تا زمانی که یارانه ها حذف نشود، نمی توان منابع لازم برای توسعه کشور را تامین کرد.

من با این نظریه موافق نیستم. اولاً طراحان فعلی قصد دارند بخش عمده این پول و شاید هم بیش از آن را مستقیماً بین مردم توزیع کنند. ثانیاً یارانه معلول یک بیماری اقتصادی است و نه علت آن. یارانه سرمی است که به بیمار وصل کرده اند. ابتدا باید بیمار را درمان کرد و بعد سرم را از دست وی بیرون کشید. شما نمی توانید قیمت ها را به سطح کشورهای پیشرفته برسانید، بدون اینکه درآمد سرانه مردم را به سطح آن کشورها برسانید. درآمد یک کشور نیز تنها با توسعه و افزایش تولید ملی و اشتغال مولد، افزایش می یابد. ضمناً باید پرسید در شرایط کنونی و با پایین آمدن بهای نفت چطور می خواهیم منابع طرح تحول اقتصادی را فراهم کنیم؟ اگر امروز به هر خانواده ماهانه 300 هزار تومان دادید و بعد مجبور شدید در اثر کاهش قیمت نفت آن را به 100 هزار تومان کاهش دهید، چطور می توانید جوابگوی زندگی خانواده هایی باشید که شرایط زندگی شان را بر مبنای درآمد اضافی 300 هزار تومان بنا کرده اند؟ به عقیده من این طرح همه جامعه را کارمند دولت می کند، که تمام دولت های بعدی را به خاطر پیروزی یک نفر در یک انتخابات، برای همیشه گرفتار خواهد کرد.

- به عقیده شما با انتخابات «اوباما» چه تغییری در سیاست های جهانی یا ایران رخ خواهد داد؟

قبل از هر چیز می خواهم بگویم متاسفم از اینکه در کشور ما به گونه یی با این انتخابات برخورد می شود، که گویی انتخابات رئیس جمهوری ایران برگزار شده است. نباید از یاد برد که اوباما هر سیاستی را که پیش بگیرد، مسلماً در جهت حفظ منافع امریکا خواهد بود (که البته طبیعی است)، لذا نمی توان در این خصوص پیش بینی دقیق کرد.
به عقیده من مساله مهم در این برهه شیوه برخورد و مواجهه ما با سیاست های جدید امریکا خواهد بود. اینکه ما چطور شرایط را به گونه یی تغییر دهیم که از وضع موجود به نفع خودمان بهره برداری کنیم. البته مسلم است که اگر طرف «اوباما»، «جرج بوش» های ایران باشند، بهره برداری از شرایط موجود مشکل خواهد بود.

واقعیت این است که کار به دستان امروز با یکسری شعارهایی روی کار آمده اند که ناچار به جوابگویی در قبال آنها هستند. گرچه بسیاری از کارهایی که تا دیروز مذموم بود امروز ممدوح است و پسندیده. تا دیروز پتروپارس (پیمانکار فازهای یک و 6 و 7 و 8 پارس جنوبی) «پتروگیت» و بانیان و مدیران آن خائن بودند و امروز همان «پتروگیت» و همان پروژه که 75 درصد آن در دوره آقای زنگنه انجام شده بود و ظرف سه سال و نیم اخیر به 90 درصد رسیده، دستمایه یی برای ماه ها تبلیغات شبانه روزی از طریق رسانه ها و «افتخار ملی» شده است. یا روزی مذاکره با امریکا نشانه «بی غیرتی» بود و جرم محسوب می شد و امروز رئیس جمهور کشور برای گفت وگو و مذاکره درخواست می کند و این درخواست هم نشانه عزت و از موضع قدرت است.

- و در جهان چطور؟،

نظرسنجی یکی از سایت های خارجی نشان می دهد گویا در کشورهای اروپایی 80 درصد مردم اوباما را تایید می کنند. حتی در کشورهای آسیایی و ایران هم وضعیت به همین منوال بوده است. بنابراین تصور می شود با روی کار آمدن اوباما جهان بیشتر به سمت آرامش پیش خواهد رفت.

- شنیده می شود گویا برخی مسوولان تمایل بیشتری به انتخاب مک کین داشتند تا اوباما.
 

بله. همین طور است. طبق شنیده ها گویا جریان راست بیشتر مایل به انتخاب مک کین بوده اند تا اوباما. استدلال شان هم این بوده که اوباما در اروپا و امریکا و افکار عمومی جهان از پایگاه قوی تری برخوردار است و می تواند برای ما خطرناک تر باشد.