ديدگاه‌ها

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
  یک اتفاق
ساده و تکراری
م. د
 
 
 
 

 

نشسته بودیم شرکت و در شش وبش احوال خودمان بودیم که دوستی زنگ زد: چه نشسته ای که اتومبیلم را بردند. پرسیدم:

-         در ماشین قفل نبود؟

-         چرا.

-         قفل و زنجیر نکرده بودی؟

-         چرا.

-         چرا و کوفت. پس حتمن یارو کلید داشته.

-         تو اولین نفری نیستی که اینو میگی. دوم این که دارم میرم آگاهی. تو هم بیا.

 

آگاهی نگو محشر کبرا بگو. همین طور راه به راه است که با دستبند و مامور آدم میآورند. ماموری که برای سرقت اتومبیل دوستم پرونده تشکیل داد یک کلمه نپرسید که به کسی شک داری یا نه. که البته داشتیم و به ضرب و زور پارتی و این که من و سرهنگ فلانی تو بچگی لگد به یک توپ میزدیم، اسم شخص مشکوک را محبت فرموده پرسیده ودرج نمودند. در میانه این مذاکرات مهم ( برای دوستم ) برادر نیروی انتظامی از من با احترام خواستند که اتاق را ترک کنم. آخر مال باخته کس دیگری بود.

روی صندلی در راهرو نشسته ام . ماموران پسری را با دستبند میآورند. خیلی جوان است. نباید بیش از 20-21 سال سن داشته باشد. با آمدن او دو زن و یک مرد به استقبالش میروند. حتمن از بستگانش هستند. زیر چشم چپ پسر جوان متورم است. به قول آگاهی چی ها حتمن مورد پذیرائی قرار گرفته! جرمش نگهداری مال غیراست. که این مال عبارت از یکدستگاه موتور سیکلت است. خودش که نه، بستگانش میگویند که موتور را از دوستش به امانت گرفته بود تا در خیابان ها ویراژی بدهد و حالی کند. بی خبر از دزدی بودن آن، و حالا هم که امانت دهنده فراری است و او هم زیر ضرب.

مادر و شاید یکی از بستگانش صندلی نزدیک من را انتخاب می کند. میگویم خود این آقا پسر بهتر از همه، جای طرف را بلد است. زن با بی تفاوتی میگوید "خودمون هم جاشو بلدیم". کم مانده اسفناج روی مخم سبز شود.

وادامه میدهد " آخه پای داداشم در میونه. میدونی، داداشم تو کار خلافه. خلاف سنگین. اون پیغام داده که اگه منو بفروشین، تلافی میکنم".

یکباره دلم برای این پسر خیلی میسوزد.

زنی را میآورند. بلند قد. مانتو و روسری خوشرنگی بر تن و سر دارد. سی و چند ساله به نظر میرسد. دست راستش با دستبند به دست چپ خواهر نیروی انتظامی متصل است. به همراهش سه مرد نیز وارد میشوند. هر سه شوهران او هستند! بانو با شناسنامه های جعلی با هر سه این آقایان ازدواج کرده است. موقت یا دائم؟ مگر مهم است؟ نمیدانم جرمش جعل اسناد دولتی است یا ازدواج ها. توی دلم میگویم یکی هم پیدا شد که جواب ما مردها را بدهد. چه طور ما می توانیم چند زن داشته باشیم و او باید به یک شوهر راضی باشد؟! بگذریم. شغل مرد ها جوری بوده که هر از گاهی به تهران می آمدند. لذا، پذیرائی از شوهران مختلف با فاصله های زمانی ضمن تشکر وافر از تکنولوژی دیجیتال( موبایل ) امکان پذیر بوده است. طرفه این که هر سه مرد از شوهرداری بانو کمال رضایت را داشتند!

یک باره راهرو پر از صدای فریاد و جیغ و ضجه میشود. پسر جوانی را دستبند زده میآورند که شاید 19- 18  ساله باشد. قد و بالای بدی ندارد. زنی که ضجه میزند، از حال میرود. چند مرد به سمت پسر یورش می برند. ماموران به سرعت پسر را وارد اتاقی می کنند.

خانواده پسر و زنی که ازحال رفته بود در یک بلوک ساختمانی زندگی می کنند و به عبارتی همسایه یکدیگر هستند. زن دختری 13 ساله دارد. ادامه را خودتان حدس بزنید....

لقمه را که نباید جوید و در دهان خواننده گذاشت.